تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

توسعه و شهروندان با سواد

توسعه و شهروندان با سواد


محمدرضا نیک‌نژاد،روزنامه شهروند،14 تیر 93

امروزه به نمایه‌های توسعه یک کشور را نه پول و ذخیره‌های ارزی یا میزان سوخت‌های فسیلی و معادن فلزها و سنگ‌های بهادار و... بلکه سرمایه‌های انسانی آن کشور می‌دانند. جانمایه توسعه یک کشور، پرورش شهروندانی دانا و تواناست که با انگیزه و پشتکار به سوی شکوفایی و بهره‌برداری از پتانسیل‌های نهفته در آن پیش می‌روند و میهن خویش را در جهان پر رقابت و سرشار از هیاهوی کنونی به سوی برتری‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی به پیش می‌رانند. در دوران پیشرفت‌های سرسام‌آور رسانه‌ای و انفجار اطلاعات، بی‌گمان پیش‌شرط جامعه‌ای توسعه‌یافته، شهروندانی باسواد! است. اما باسواد و بیسواد یعنی چه و تفاوت این دو دسته شهروند در چیست؟ شمار بیسوادان در ایران را با چه سنجه‌ای می‌توان برآورد کرد؟ 

آمارهای گوناگونی درباره شمار بیسوادان منتشر می‌شود. جدای از این‌که این آمارها تا چه اندازه‌ای درست یا نادرست هستند، کار بدستان دولتی به‌گونه‌ای خوشبینانه روند از میان برداشتن بیسوادی و روش‌های به‌کار گرفته شده را رو به‌رشد و کامیاب می‌پندارند و از دیگر سو، منتقدان کارهای انجام گرفته در این زمینه را ناکافی و گاهی ناکارآمد و شکست خورده می‌دانند. شاید هم هر دو گروه یک چیز را از دو سوی مختلف دیده و به ارزیابی آن نشسته‌اند. برای سنجش و ارزیابی یک پدیده، نخست باید سنجه‌ای پذیرفتنی برای آن تعریف کرد تا از آشفتگی و سردرگمی و به بیراهه رفتن تحلیل‌ها و ارزیابی‌ها جلوگیری کرد. تعریف‌های گوناگونی از بیسوادی وجود دارد تا آن‌جا که گاهی شنیده می‌شود ناتوانی در بکارگیری رایانه و اینترنت یا ندانستن زبان و... هم سبب رانده شدن انسان به جمع بیسوادان می‌شود. برای جلوگیری از آشفتگی پیش گفته، تعریفی از سواد را که سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) ارایه داده است را با هم می‌خوانیم: «باسوادی توانایی شناخت، درک، تفسیر، ساخت، برقراری ارتباط و محاسبه در استفاده از مواد چاپ‌ شده و نوشته‌ شده مربوط به زمینه‌های گوناگون است. باسوادی زنجیره آموزشی را که توانایی رسیدن به اهداف، توسعه دانش و پتانسیل و شرکت کامل در جامعه‌ای بزرگتر را برای یک فرد فراهم می‌کند، دربردارد». بی‌گمان با پذیرش این تعریف بسیاری از باسوادان و حتی دانش‌آموختگان ما در جرگه بیسوادان قرار می‌گیرند. تجربه‌های شخصی، آمار آسیب‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خشونتگرایی، پایین بودن و ماندن کیفیت آمــوزشی، ناکارآمدی آموخته‌های آموزشی در زندگی‌های فردی و اجتماعی، ناهنجاری رفتــارهای فـردی و اجتماعی شهروندان و... حکایت از بیسوادی گروه بزرگی از ما دارد و از این رو نشان‌دهنده توسعه‌نیافتگی کشور است. برآورد یونسکو نشان می‌دهد که بیش از دوسوم جمعیت ۷۸۵ میلیونی بیسوادان جهان در ۸ کشور بنگلادش، چین، مصر، اتیوپی، هند، اندونزی، نیجریه و پاکستان زندگی می‌کنند و دو سوم کسانی هم که بیسواد به‌شمار می‌آیند، زنان هستند. بیسوادترین کشورهای جهان مالی، چاد، بورکینافاسو، گینه، نیجر، اتیوپی، سیرالئون، آفریقای مرکزی به اضافه افغانستان هستند. در این آمار شوربختانه ایران از میان ۱۷۸ کشور جهان در جایگاه صد و بیستم نشسته است. با نگاهی به این آمار پیوند ناگسستنی بیسوادی با توسعه‌نیافتگی را می‌توان دریافت و از آن‌جا شاید بتوان به دنبال چاره‌ای - دست‌کم در گستره آموزش - گشت. 

آمارهای دولتی در ایران از کامیابی نهادهای درگیر با مبارزه با بیسوادی خبر می‌دهند، اما این آمارها هیچ‌گاه پاسخگوی سواد از دیدگاه سازمان ملل نبوده و نگارنده هم از چند و چون کنش‌های این نهادها آگاهی ندارد و از این رو به این بخش ورودی نمی‌یابد. اما درباره دانش آموختگان بیسواد! سخن بسیار و نکته‌ها فراوان است. اگر از گرفتاری‌های اقتصادی و بودجه‌ای سامانه آموزش در کشور - که بی‌گمان سهم فراوانی در ناکارآمدی آن دارد - در گذریم، ساختار و زمینه‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری آموزش کارآمد و کیفی نیز، در آن دچار گرفتاری‌های ژرفی است. هدف‌های کلی و گیرافتاده در چنبره بخشنامه‌های اداری و سلیقه‌های مدیران ناآشنا با هدف‌ها و روش‌های آموزش و پرورش نوین، روش‌های واپسگرایانه آموزش، درونمایه‌های درسی دور از زندگی روزمره نوآموزان، نتیجه‌گرایی و نمره‌مداری ساختار آموزشی، بی‌انگیزگی آموزگاران و حس بیهودگی تلاش‌های آنها، فراوانی عنوان‌ها و درونمایه‌های درسی و در نتیجه خستگی‌زایی و گریزان کردن آموزگار و دانش‌آموز از محیط‌های آموزشی، مدرسه‌هایی خسته‌کننده و استرس‌زا و خالی از شادی و نشاط کودکی تا جوانی، ناسودمندی و ناکارآمدی مدرک تحصیلی پس از پایان دوران آموزش و... می‌تواند بخشی از زمینه‌های ناکارآمدی آموزش در کشور باشند. این زمینه‌ها سبب می‌شوند که اگرچه دانش‌آموز خواندن و نوشتن را فراگرفته است اما از سویی ماندگاری آموخته‌هایش از یک شب تا چند روز فراتر نمی‌رود و از سوی دیگر با الفبای زندگی اجتماعی چندان آشنا نیست و از راه‌های مختلف و بهانه‌های گوناگون هنجارهای اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و زیست‌محیطی را زیر پا می‌نهد و این‌گونه رفتارهای خویش را به آسانی توجیه می‌کند.

 شاید دگرگونی، کارآمدی و به روز کردن آموزش در کشور در کوتاه مدت انتظاری بی‌جا و بی‌بنیاد باشد، اما بی‌گمان جامعه و کشور نیازمند دگرگونی‌های ریشه‌ای در این زمینه است. در گام نخست اندیشمندان و کار به‌دستان آموزشی باید هدف‌های کلی آموزش را بر پایه حقوق انسانی و شهروندی دانش‌آموزان، سامان دهند و سپس با پژوهش و یاری از سامانه‌های کامیاب آموزشی در جهان و بومی‌سازی آنها، درونمایه‌ها و روش‌های دلچسب و برانگیزاننده را به سامانه آموزشی کشور وارد کنند. در جهان امروز دستیابی به داده‌های گوناگون به سختی فشار یک کلید است. پس در آموزش باید از گسترده‌گویی پرهیز و به سوی ژرفابخشی پیش رفت و گستردگی دانش را به یادگیرنده سپرد. از این‌رو می‌توان با کاهش عنوان‌ها و درونمایه‌های آموزشی، بر ژرفای آموخته‌ها افزود و با روش‌های نوین آموزش، زمیــنه پژوهشی‌کردن یادگیری را فراهم کرد تا از سویی از این رهگذر، مزه کشف و یادگیری را به دانش‌آموز چشاند و از سوی دیگر محیطی برای پرورش شهروندی اندیشمند و پژوهشگر را فراهم کرد تا در آینده سنجشگرانه‌اندیشی در جامعه رشد، گسترش یافته و نهادینه شود. با توجه به سن نوآموزان یکی از کارآترین کنش‌ها برای کارآمدی و ژرفابخشی به آموزش، گسترش شادی در محیط‌ها و فرآیندهای آموزشی است. بالا بردن سهم هنر در آموزش و برقراری کلاس‌های اختیاری برای آموزش و یادگیری هنرهای گوناگون و از آن میان موسیقی می‌تواند محیط‌های آموزشی را دلچسب‌تر و بی‌گمان در فرآوری تن و جان دانش‌آموزان کارگر افتد. بی‌گمان راه ساختن شهروندانی دانا، توانا و اندیشمند، وارد کردن رفتارهای شهروندی و آموزش درست آنهاست. نوآموز باید در مدرسه به گونه‌ای کارآ با کنش‌های شهروند شایسته آشنا شود و آموخته‌های خویش را نخست در خانه و مدرسه به کار برده، آسیب‌شناسی و سپس در جامعه پیاده کند. باشد که با این رویکردها آموزش کارآتر، شهروندان باسوادتر، جامعه بانشاط‌تر و کشور توسعه‌یافته‌تر شود.

http://bohluli.blogsky.com/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد