تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

روایتی از زندگی کارگری پژوهشگر جامعه شناسی


پسرای عمو صحرا 
مرا به کار گِل واداشتند*

روایتی از زندگی کارگری پژوهشگر جامعه شناسی

نویسنده: آزاده تاج علی

از شهر سنگ** می آید. با پیراهنی نیمدار و چشمانی گود نشسته؛ غروب ها که به سعادت آباد برمی گردد، همین شکلی است: شکل کارگرهای ساختمانی تهران؛ شهری با هزاران کارگر که پشت ردیف های منظم گرانیت و شیشه، در زیرپله های کامل نشده، روی کاغذ های کوچکشان حساب وکتاب کارگری پس می دهند.
    اما انتهای کوچه دوم سعادت آباد ساختمانی نیمه ساز است که مردی 35ساله همان طور که آرماتوربندی می کند، در ساعت هایی از روز به زیرپله می خزد و روی کاغذ های بزرگ حساب های جامعه و نویسنده های بزرگ غرب و شرق را مرور می کند؛ کسی که میراث دار سه هزارو500جلد کتاب علوم انسانی است و شماره های مستمر نشریات روشنفکری را از دهه پیش تاکنون در کنار وسایل کارگری ساختمان با وسواس نگاه می دارد. او 11سال است که بر بنایی، کاشیکاری و آماده سازی انواع مصالح ساختمان اشراف دارد اما نه به اندازه اشرافش بر نظریه تحلیل گفتمان و درست و سریع اداکردن: ارنستولالکا شانتال موفه.***
    آقای نون در همین ساختمان بی دروپیکر سعادت آباد برای دومین بار است که در آزمون دکترای حرفه ای قبول می شود ولی غم نان نمی گذارد که او هم دکتر باشد. معدل کارشناسی او با آجر در دست و تراز و کلنگ و تیشه در برابر، 19/27و میانگین نمرات دوره ارشدش 18/66است. رتبه سوم از پذیرفته شدگان جامعه شناسی در دانشگاه آزاد هم پارسال ازآن او بود، اما یک روز که دست هایش را از شن و ماسه شست و با موتور یکی از کارگرهای دیگر به سمت دانشگاه رفت، دید که از بورسیه محروم است و آن وقت مجبور شد با همان مدرک کارشناسی ارشد دانشگاه دولتی، به کارگری ادامه دهد. آخر، این کار در تهران شرط مدرک ندارد.
    آذربایجانی ام: او می گوید: 11سال پیش از روستاهای «میانه» با مدرک زیر دیپلم به تهران آمدم تا کار کنم ولی الان تا مرحله دکترا پیش رفته ام و می دانم با همین هیات کارگری مطالعه ام از بسیاری استادان دانشگاه هم بیشتر است. دلیل اینکه سرتاسر این سال ها در کارگری باقی مانده ام، این بود که برای دلم زندگی می کنم و عقل معاش ندارم. البته اگر استاد دانشگاه باشم، جای خواب ندارم ولی اگر کارگری و سرایداری کنم به هر حال از بابت یک جای کوچک که پاهایم را شب ها دراز کنم و خستگی بگیرم، خیالم راحت است. آقای نون توضیح می دهد: دانشگاه آزاد که خوابگاه ندارد و خوابگاه های خصوصی هم مرا با این همه کتاب راه ندادند. مشکل شاید اینجاست که نه می خواهم کتاب هایم را بفروشم نه آنها را زیر دست وپای کسانی که بویی از کتاب خواندن نبرده اند، بیندازم. آخر اینها یادگار استادم است که به آمریکا رفت: مجموعه کاملی از هرآنچه در ایران از جامعه شناسی منتشر شده، به انضمام دوره کامل اندیشه سیاسی، اندیشه اسلام و کتاب های دست اول فلسفه، تاریخ ایران و اندیشه غرب.
    عدالت: او در ساختمان نیمه کاره سعادت آباد روزها با کسی سروکار دارد که در زمینی هزارو200متری بنایی هفت طبقه ساخته است؛ صاحب کارش: حاج آقا که دارد واحد ها را متری 15میلیون تومان می فروشد. می گوید: همین دیروز دوواحد فروخت ولی بلد نیست چک بنویسد یا کارهای مالی با صفرهای زیاد را سامان دهد برای همین من چک هایش را می نویسم و حواسم هست صفرهای معامله هایش درست باشد. دیروز شش میلیاردتومان بابت واحد ها چک گرفت و قشنگ گذاشت توی جیبش. اما من هیچ وقت با خودم نگفتم که این عدالت نیست چرا او که بی سواد است، پول دارد و من ندارم.
    صاحبکار ماهی یک میلیون تومان به آقای نون می دهد. ماهی 300هزارتومان خرج داروهای مادر نابینایش می شود که از داروخانه های تهران بدون پوشش بیمه ای آنها را با عشق به مادر می خرد و به روستایشان در آذربایجان شرقی می فرستد. آقای نون درباره دانسته هایش از جامعه شناسی هم می گوید: «عاشق نظریه تحلیل گفتمان هستم. اینکه دال های یک گفتمان چگونه در جامعه بسط پیدا می کند. پایان نامه ارشدم هم در همین باره بود. البته به اندیشه های اسلام و آرای متفکرانی مثل میرزای نایینی، آخوندخراسانی و نصر حامد ابوزید علاقه بسیار دارم و درباره اندیشه های ژیژک و دیگر جامعه شناسان نوانتقادی هم تاکنون بسیار مطالعه کرده ام.»
    سرانه مطالعه: در روز دست کم پنج ساعت کتاب تخصصی می خواند. در کیف رودوشی اش کنار وسایل قابل حمل کار، کتاب زبان اصلی جا دارد که جابه جای آن را با مداد حاشیه نویسی می کند. می گوید: آرزویم این است که یک روز استاد دانشگاه باشم و یقین دارم اگر شخصی فرهنگی مثلاآقای مسجدجامعی مرا برای این کار به جایی معرفی کند، خیلی زود می توانم عضویت هیات علمی بهترین دانشگاه ها را به دست بیاورم اما مشکل اینجاست که من هیچ آشنایی ندارم و خب در این شهر هرچقدر هم باسواد باشی و پارتی نداشته باشی، ناموفقی. آقای نون ساعت به دست ندارد اما بعد از ساعت هاکار در شهرسنگ و ساختمان های سنگی، بعدازظهر مرداد گرم، با بوی عطری ارزان قیمت برای مصاحبه حاضر شد و همه مدارک دانشگاهی اش را با پنهان کردن نام کوچکش نشان داد. گفت: «کسی نمی داند که من کارگر ساختمانی ام. در دانشگاه خیلی ها مرا می شناسند. من هم استادان مهم جامعه شناسی، علوم سیاسی و روزنامه نگاران قدیمی را می شناسم. اگر روزنامه نگاری توجیه داشت، شاید هم بعد از کارگری به این کار مشغول می شدم.»
    
    شهر سنگ را کارگران ، آهک به صورت وپا در سیمان، ترک کرده اند و هر کدام به سرپناه نیمه ساز و گونی کشیده ای خزیده و خوابیده اند. اینجا اما کارگری کتاب های جلد چرمی اش را کنار بساط نان و تخم مرغ و سیب زمینی روی زمین پهن کرده. صاحبکارش در سعادت آباد دارد خواب وصول چک هایش را می بیند، ولی کارگرش بیدار نشسته است و برای مصاحبه دکترای امسال و کاری جدید خدا خدا می کند.
     * برگرفته از حکایت گلستان، آنجا که سعدی با وجود تدریس در نظامیه بغداد، مجبور به کار گِل و بنایی شد
    ** محلی برای خریدوفروش سنگ ساختمانی در شهر زیبا، غرب تهران
    *** نام زوج نظریه پرداز جامعه شناسی

شرق - ۵ شهریور- ۹۳


نظرات 1 + ارسال نظر
ظهرابی شنبه 26 دی 1394 ساعت 05:42 ب.ظ

باسلام و وقت بخیر ، آیا امکان ملاقات با این فرهیخته بزرگوار وجود دارد ، راهنمایی بفرمایید حداقل ایمیلی از ایشان هم پیدا شود خیلی خوب است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد