تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

آموزش و پرورش در گردابه بودجه!

                   

آموزش و پرورش در گردابه بودجه!


 محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،11 دی ماه 93


                                          ( این یاداشت با حذف بخش هایی از آن در روزنامه چاپ شد)

وزیر آموزش و پرورش" تنبیه بدنی،جعل مدرک تحصیلی و سواستفاده مالی برخی از مدیران مدارس» را از مشکلات اصلی آموزش و پرورش عنوان کرد و ادامه داد: این موضوعات که در سال‌های اخیر،بیشتر در مدارس گسترش پیدا کرده است زیبنده آموزش و پرورش نیست......." (روزنامه آرمان 6 دی ماه )

 گویا گرفتاری هایی از این دست آنچنان در مدرسه ها گستردش یافته،که سبب شده است یک فرادست دولتی - آموزشی آن را به زبان آورد و برایش راهکار ارائه دهد. البته طرح چنین دشواری هایی از سوی وزیر جای خرسندی دارد و می تواند نخستین گام برای پیگیری و برخورد با آن باشد. اما بی گمان دادن راهکار بدون توجه به ریشه ها و زمینه های بروز چنین رفتارهایی،راه به جایی نبرده و آب در هاون کوفتن است. اما ریشه چنین رفتارهایی چیست و چگونه می توان از آنها جلو گیری نمود؟

سال هاست که در بسیاری از مدرسه های شهرهای متوسط و بزرگ،سرانه دانش آموزی پرداخت نمی شود. اگر هم پولی در این راستا پرداخت شود،نمی تواند پاسخگوی نیازهای مالی مدرسه ها باشد. پس از هدفمند کردن یارانه ها و پیامدهای تورمی آن،هزینه های جاری مدرسه چندین برابر گردید. این در دورانی بود که افزایش بهای دلار،بودجه سامانه آموزشی را از 12 میلیارد دلار،به 21 هزار میلیارد تومان – کمتر از 7 میلیارد دلار در سال گذشته رساند- یعنی به یک سوم ده سال پیش از آن! کمبودهای شدید مالی،فرادستان آموزشی را به سویی راند که به مدیران مدرسه سفارش کنند برای جبران کمبودها،به سوی خانواده ها دست دراز کنند. گرچه دهه ها کمک های مردمی در آموزش و پرورش دریافت می شد،اما پس از هدفمند کردن یارانه ها،چهره ای دیگر به خود گرفت. نخست آن که فرادستان در رسانه ها از آن دفاع می کردند و زشتی اش کم رنگ گردید. دوم،این کمک ها برای مدرسه ها به گونه ای مهم شد،که بدون آن،مدرسه ها نمی توانستند حتی از پسِ وظیفه های سنتی خویش برآید. به این ترتیب دستِ مدیران در دریافت این کمک ها آزاد گذاشته شد. بر کسی پوشیده نیست که در چنین شرایطی پایش بر رفتار نزدیک به 120 هزار مدیر مدرسه های دولتی بسیار دشوار خواهد بود.      

از دیگر سو جعل مدرک برآمده از ساختار نمره محور و مدرک گرای گسترده در جامعه است و ریشه های ژرفی در فرهنگ آموزشی ما دارد. هنگامی که دل نگرانی از نمره و معدل،در نگاه بالاترین کاربدستان آموزشی،سنجه کارآمدی و بالندگی ساختار آموزشی باشد،چه انتظاری می توان از پدر و مادرهای بیگانه با فرایندهای آموزشی داشت؟ زمانی که مدرک هدف شود،به دست آوردن آن به هر بهایی مجاز است– حتی با خریدنش! زمینه های اقتصادی آن هم که در ساختار آموزشی به فراوانی یافت می شود. نارضایتی شغلی،کمی دستمزد،کمبودِ فزاینده مالی و هزینه های بالای زندگی،هر کسی را به وسوسه می اندازد و بی گمان کسانی هم هستند که در برابر این وسوسه ها تاب نخواهند آورد.

 در پدیده زشت تنبیه بدنی نیز به کل نمی توان زمینه های اقتصادی و نارضایتی شغلی را کنار گذاشت. بارها دیده ام همکارانی را که پس از تنبیه بدنی و یا زبانی،می گویند "مگر چه قدر به ما پول می دهند،که انتظار داشته باشند،هر جور بچه ای را تحمل کنیم!" گرچه نمی توان با این توجیه،انسانی را آزرد،اما به هر روی نمی توان سر راست هم آن را رد کرد.

 به باور نگارنده که خود آموزگاری با بیش از بیست سال سابقه است،راه برون رفتِ آموزش و پرورش از گردابه این سه گانه نکوهیده،نه پیشنهاد وزیر،یعنی " ارزیابی صحیح و رسیدگی اصولی و منطقی به شکایات ...." بلکه از میان برداشتن زمینه های چنین رفتارهایی،یعنی گره اقتصادی است - دست کم در گام های نخست. بودجه آموزش و پرورش نمی تواند پاسخگوی هزاران نیاز این وزاتخانه باشد. شوربختانه با همه ناکارآمدی ها و ناکامی های آموزشی و پرورشی،فرادستان دولتی و حکومتی،همچنان توجه ویژه و درخوری به این نهاد توسعه ای ندارند! خبرها درباره بودجه 94 نیز چندان خوشایند نیست. بی گمان کارکردهای آموزش و پرورش در جهان کنونی چنان است که نمی توان چشم بر آن ها بست. نخستین گام در ساماندهی آموزشی کشور،برآورده کردن نیازهای اقتصادی آن است. آیا مجلس در هنگام بررسی بودجه می تواند در این راه به یاری این نهاد تاثیر گذار و البته بیمار بشتابد؟ 

http://armandaily.ir/?News_Id=101225

یک آسیب جدی؛ «دروغ»

یک آسیب جدی؛ «دروغ»


عبدالجلیل کریم‌پور/ روزنامه شهروند / 16 دی ماه 93


د‌روغ به‌عنوان آسیب مهم اخلاقی - اجتماعی، زمانی که بر پیکره اجتماع وارد‌ می‌شود‌، بنیان جامعه را به هم می‌ریزد‌. اگر چه هنوز ظاهر آن پابرجا است و همه به راحتی به روزمرگی خویش اد‌امه می‌د‌هند‌. یکی از پیامد‌های اصلی د‌روغ فقد‌ان اطمینان است که زمینه بروز بی‌خیالی د‌ر جامعه را فراهم می‌کند‌. جامعه‌ای که د‌روغ به راحتی د‌ر آن رواج پید‌ا کند‌، خیانت و گسترش بی‌بند‌وباری نیز می‌تواند‌ از آن منشعب شود که خود‌ زمینه‌ای برای شیوع نیرنگ و فریب می‌شود‌ و افراد‌ جامعه همد‌یگر را نیرنگ بازانی می‌بینند‌ که برای رسید‌ن به اهد‌اف خویش، د‌ست به هر ترفند‌ی می‌زنند‌. جوامعی که به آسیب د‌روغ آلود‌ه هستند‌، به این وضع د‌چارند‌ که افراد‌ش سعی د‌ر روتوش کرد‌ن و زرق و برق، گفتار خویش می‌کند‌ و همه به یکد‌یگر «وعد‌ه سر خرمن» می‌د‌هند‌. د‌روغ جامعه را به تزلزل می‌کشاند‌ و ستون‌های اجتماعی را که برای برپایی آن، زمان زیاد‌ی صرف شد‌ه، به سمت نابود‌ی می‌برد‌.

اگر د‌قت کنیم د‌رمی‌یابیم، جامعه اید‌ه‌آل، جامعه‌ای است که همه د‌ر آن فرصت بروز و ظهور اند‌یشه‌ها و استعد‌اد‌های خود‌ را د‌اشته باشند‌ و هر فکر بنا برد‌اشته‌های خود‌، به فعالیت بپرد‌ازد‌ و د‌روغ و نیرنگ زمینه‌ای برای طرد‌ افکار مخالف نباشد‌ زیرا ما فقط حق د‌اریم که افکار خود‌ را مستند‌ بیان کنیم و به هیچ عنوان حق ند‌اریم به اند‌یشه‌های مخالف برچسب د‌روغین بزنیم و به آنها توهین کنیم، زیرا آزاد‌ی اند‌یشه حق مسلم همه افراد‌ جامعه است و کسی نباید‌ این حق را به ترفند‌های مختلف از افراد‌ برباید‌.

عارضه د‌یگر د‌روغ، بی‌اعتباری است که جامعه را بد‌ان مبتلا می‌کند‌ و تعامل موفقیت‌آمیز را د‌ر آن، منهد‌م می‌سازد‌. افکاری که به د‌روغ آلود‌ه می‌شوند‌، منزوی شد‌ه و روز به روز همراهان خود‌ را از د‌ست می‌د‌هند‌ چرا که پسته بی مغز چون د‌هان واکند‌ رسوا شود‌.

باید‌ تلاش کنیم و ریشه د‌روغ را بخشکانیم. نباید‌ بگذاریم د‌روغ زمینه شوخی و خند‌ه ما شود‌. باید‌ مواظب باشیم اعتبار سنجی ما به د‌روغ وابسته نباشد‌! از د‌روغ برای پله‌های ترقی‌مان حذر کنیم و از یاد‌مان نبریم که د‌روغ می‌تواند‌ یک زند‌گی را به نابود‌ی کشاند‌. خلاصه کلام این‌که باید‌ بفهمیم، برای تثبیت یک فکر و اند‌یشه، باید‌ صد‌اقت را د‌ر رأس هرم وجود‌ی آن قرار د‌اد‌ تا جاود‌انه شود‌.


 


لینک :  http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=18704

http://www.karimpoor53.blogfa.com/


تبعیض بین کارمندان دولت و فرهنگیان در پرداخت فوق‌العاده شغل

عضو کانون فرهنگیان شیراز خبر داد:

تبعیض بین کارمندان دولت و فرهنگیان در پرداخت فوق‌العاده شغل

 
«در حال حاضر میزان امتیاز فوق العاده شغل فرهنگیان در احکام کارگزینی با مدرک کار‌شناسی ارشد برابر با ۸۰۰ است. این در حالی است که امتیاز فوق العاده شغل کارمندان دولت بر اساس مصوبه هیات وزیران با مدرک کار‌شناسی ۱۵۰۰ و با مدرک کار‌شناسی ارشد ۲۰۰۰ است.»

عضو کانون فرهنگیان شیراز از اعمال تبعیض بین کارمندان دولت و فرهنگیان در پرداخت فوق العاده شغل خبر داد.

«محمدتقی سبزواری» با اشاره به انتشار متن دو بخشنامه توسط هیات وزیران و آموزش و پرورش بر روی فضای مجازی به ایلنا گفت: میزان فوق العاده شغل کارمندان دولت در مصوبه هیات وزیران در مقاطع کاردانی، کار‌شناسی و کار‌شناسی ارشد به ترتیب ۷۰۰، ۱۵۰۰ و ۲۰۰۰ تعیین شده است ولی این اعداد در احکام کارگزینی فرهنگیان به ۵۰۰ و ۸۰۰ کاهش پیدا کرده است.

او افزود: در حال حاضر میزان امتیاز فوق العاده شغل فرهنگیان در احکام کارگزینی با مدرک کار‌شناسی ارشد برابر با ۸۰۰ است. این در حالی است که امتیاز فوق العاده شغل کارمندان دولت بر اساس مصوبه هیات وزیران با مدرک کار‌شناسی ۱۵۰۰ و با مدرک کار‌شناسی ارشد ۲۰۰۰ است.

او در ادامه گفت: مساله‌ای که فرهنگیان را عذاب می‌دهد و این روز‌ها به مشغله ذهنی همه مردم تبدیل شده است، وجود تورم، کمبود بودجه و فقر نیست بلکه بی‌عدالتی اقتصادی است.

این فعال صنفی معلمان تصریح کرد: مابین مصوبه هیات وزیران و احکام اجرایی فرهنگیان اختلافی فاحش وجود دارد و به نظر می‌رسد آموزش و پرورش توانایی دفاع از پرسنل خود را ندارد.

سبزواری در عین حال گفت: وزارت آموزش و پرورش باید به‌‌‌ همان اندازه که خود را تابع مردان قانون می‌داند، تابع قانون نیز بداند. آموزش و پرورش باید قانونی را که توسط هیات وزیران تصویب شده است اجرا کند و از اجرای مصوبات تخلف نکند. اگر این قانون ضمانت اجرایی ندارد، وزارت آموزش و پرورش باید هیات دولت را متوجه کند تا انگ بی‌خبری و بی‌برنامگی به دولت نچسبد. دادن این اطلاعات به هیات دولت نیاز به یک دستگاه عریض و طویل مانند برنامه و بودجه ندارد. با یک کار محاسباتی ساده و حساب سرانگشتی می‌توان حدود حقوق دریافتی را تعیین کرد.

او در ادامه بیان کرد: امروز عصر ارتباطات است. امروز بسیاری از بخشنامه‌ها و مصوبه‌ها پس از مدّتی بر روی فضای مجازی انتشار می‌یابد. فرهنگیان از اقشاری هستند که نسبت به دیگر اقشار جامعه با این فضا آشنایی بیشتری دارند. آن‌ها وقتی بخشنامه و مصوبه هیات وزیران را می‌بینند و سطح امتیازات را که برای فوق دیپلم (۷۰۰ امتیاز)، برای کار‌شناسی (۱۵۰۰ امتیاز) و برای کار‌شناسی ارشد (۲۰۰۰امتیاز) تعیین شده است مشاهده می‌کنند نسبت به وجود اراده برای رفع بی‌عدالتی اقتصادی در بدنه دولت شک می‌کنند. ناگفته نماند اعمال چنین بندی در دولت فعلی اجرایی شده و در دولت‌های قبل علی رغم وجود بخشنامه در سال ۹۲ اجرایی نشده بود و ما از این بابت سپاسگزاریم.

سبزواری گفت: متولیان وزارتخانه باید با فرهنگیان و مردم شفاف برخورد کنند. ما مشکلات آن‌ها را می‌دانیم و از آن‌ها می‌خواهیم برخوردشان با دغدغه‌های معلمان خردمندانه باشد. فرهنگیان چوب بعضی از اظهارات و مصاحبه‌های مسؤلان وزارتخانه را می‌خورند. از یک طرف گرفتن شهریه را ممنوع می‌کنند، از طرف دیگر سرانه دانش آموزان به مدارس داده نمی‌شود. این رفتار دو گانه بالاخص در میان طبقات متوسط و پایین جامعه باعث تنش می‌شود. مسئولان اعلام می‌کنند که ۹۸ درصد بودجه آموزش و پرورش صرف حقوق پرسنل می‌شود. متاسفانه این اظهارات بدون آنکه مصالح ملی در نظر گرفته شود از رسانه‌ها و بالاخص از صدا و سیما پخش می‌شود.

عضو کانون فرهنگیان شیراز در پایان گفت: متولیان آموزش و پرورش برای حفظ آبرو و کرامت معلمان باید واقعیات را به مردم منتقل کنند. این عمل نوعی قدردانی از فرهنگیان است. امیدوارم با لایحه جدید و ایجاد یک انضباط مالی در هزینه‌ها، شاهد احقاق شعار‌ها باشیم.


برچسب‌ها: خبرگزاری ایلنا

سازمان جهانی آموزش در آستانه سال 2015: خشونت علیه دانش آموزان را متوقف کنید

سازمان جهانی آموزش

 در آستانه سال 2015: خشونت علیه دانش آموزان را متوقف کنید


سازمان جهانی آموزش (EI):

“سال 2014 با هفته های سختی برای دانش آموزان به پایان رسید. همه ما در جهان آشفته امروز شاهد جنایتی باورنکردنی بودیم: 132 دانش آموز و 9 معلم در مدرسه ای در پیشاور پاکستان توسط طالبان قتل عام شدند. دردی که خانواده های این قربانیان بی گناه  تحمل کردند  برای هیچ کس قابل تصور نیست. چرا این دانش آموزان کشته شدند؟ جواب ساده است: قدرت و نفوذ آموزش، دشمن قدرت طلبی و تفکر منحط خیلی هاست تا جایی که دست به کشتار و قتل عام می زنند.

متاسفانه این تنها حادثه دردناک سال 2014 نبود. در سالی که گذشت، دانش آموزان، اولین قربانی جنایت ها بودند.

در آوریل، 192 دختر  در نیجریه توسط گروه افراطی و تروریست بوکوحرام دزدیده شدند. جرم این دختران فقط رفتن به مدرسه بود. علیرغم تلاش های بین المللی، خیلی از این دختران برای همیشه ناپدید شدند و هرگز به خانه بازنگشتند.

در سپتامبر، 43 دانش آموز در مکزیک ناپدید شدند. جزییات این فاجعه هنوز نامشخص است اما یک چیز واضح است: در این حادثه، خشونت جای گفتمان منطقی را گرفت و قربانیان خود را از میان بی گناه ترین و معصوم ترین قشر جامعه یعنی دانش آموزان برگزید.

واقعیت غمگین این است که در حال حاضر 58 میلیون کودک در جهان به مدرسه نمی روند و برای بسیاری از آنها مانند دانش آموزان پاکستانی، تحصیل کردن به معنای به جان خریدن خطرات بسیار است.”

…………………………………………

EI به همراه چند سازمان آموزشی دیگر از معلمان و دانش آموزان سراسر جهان خواسته که در آستانه سال 2015 با پیوستن به جنبش منع خشونت علیه دانش آموزان و امضای یک دادخواست جهانی خطاب به نخست وزیر پاکستان و سران جهان، اتحاد خود را در این زمینه به نمایش بگذارند.

این دادخواست، در آدرس الکترونیکی زیر موجود است:

https://secure.avaaz.org/en/honour_peshawar_children_e/?csTfzfb

http://bield.info/

 

آگاهی معلم پیش‌نیاز توسعه

آگاهی معلم پیش‌نیاز توسعه


چندی پیش یکی از معلمان کشور در یادداشت کوتاهی که در روزنامه آرمان منتشر شد، به موضوع معلم و آگاهی پرداخته بود. هر چند در آن یادداشت به خوبی ارتباط آگاهی و معلم روشن شده بود اما، خالی از لطف نیست باز هم به این موضوع پرداخته شود. درشرایطی که امروزه دنیای اطراف ما را تبلیغات و هیاهوی گسترده و همه‌جانبه رسانه‌ها احاطه کرده است و نیز دستگاه‌های تبلیغی سعی در نفوذ در فضای فرهنگی، دینی،اخلاقی، باورها، اعتقادات و ارزش‌های اصیل ما دارند و هر روز خود را به وسایل پیشرفته و پیچیده‌تری برای از بین بردن هویت ما، ملیت ما، فرهنگ و تمدن چند هزارساله ما مجهز می‌کنند و تمام تلاش خودرا به‌کار می‌گیرند تا ارزش‌ها و فرهنگ خود را در کشور‌های جهان سوم مسلط کنند، ضروریست معلمان ما فراتر از انجام وظیفه و شغل معلمی در حوزه دروس تخصصی خود در بالا بردن آگاهی‌‌ها و دانش خود در همه جنبه‌ها اعم از آگاهی‌های اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، مذهبی و حتی افزایش سطح معلومات خود در حوزه‌های ارتباطی و تسلط کامل در زمینه جنگ تبلیغی و رسانه‌ای و شناخت تکنیک‌ها و تاکتیک‌های دشمن در حوزه تهاجم فرهنگی و راه‌های غلبه بر این موانع و مشکلات و چاره‌اندیشی در این حوزه‌ها بپردازند و اصولاً با تبیین مسائل و ارائه راهکارهای مناسب نسل جوان و دانش‌آموز ما را با واقعیت‌های موجود در کشور و شناخت همه‌جانبه فرهنگ این مرز و بوم و هویت اصیل اسلامی و ایرانی و معرفی مشاهیر و نوابغ ایران آشنا کرده و همچنین به معرفی جاذبه‌های تمدنی و فرهنگی ایران و ایجاد تصویری واضح و روشن در ذهن و اندیشه این دانش‌آموزان بپردازند. معلمان باید با کارهایی از این دست موجب افزایش سطح فکر و بینش و دانش دانش‌آموزان شوند. آنها باید ضرورت حفظ آب و خاک و فضای ایران اسلامی و دفاع از مرزو بوم این سرزمین را به دانش‌آموزان یادآوری کرده و اهمیت حفظ ارزش‌های ایران اسلامی را به آنان گوشزد کنند. معلمان باید در حوزه‌های دیگری چون روانشناسی، جامعه‌شناسی، اخلاق، مذهب، تاریخ، ادبیات و دیگر حوزه‌ها مسلط بوده و اصولاً حاصل کار معلم باید آینه تمام‌نمای انسان‌هایی آگاه، شجاع، عادل، مسئول، اندیشمند، و حساس نسبت به مسائل کشور باشد و در سایه این اموراست که می‌توان ادعاکرد که میهن اسلامیمان درمسیر رشد و توسعه و بالندگی گام برمی‌دارد. نهادها و دستگاه‌های مسئول در کشور نیز باید به رفع مشکلات و تنگناهای موجود در مراکز آموزشی و مهم‌تر ازهمه رفع مسائل و مشکلات معیشتی قشر فرهنگی بپردازند زیرا، بدون توجه به امر آموزش و تلاش همه‌جانبه دراین حوزه نمی‌توان انتظار رشد و توسعه کشور در زمینه‌های علمی و آموزشی را داشت


http://www.isfkafa.ir/علیرضا جعفری‌زاده

 

نامه یک معلم آموزش پرورش به دکتر هاشمی وزیر بهداشت

نامه یک معلم آموزش پرورش به دکتر هاشمی وزیر بهداشت

نامه یک معلم آموزش پرورش به دکتر هاشمی وزیر بهداشت

با سلام و عرض ادب و احترام

تعجب نکنید وزیر ما فرهنگیان دکتر «فانی» است و از آنجایی که ایشان گویا فراموش کرده‌اند که وظیفه یک وزیر در قبال کارکنان تحت امرش چیست من به نمایندگی از جمعیت میلیونی فرهنگیان کشور این نامه به شما می‌نویسم تا در جلسه بعدی هیئت دولت کنار وزیر ما نشسته و از میکروفن ایشان و بجای ایشان درددل ما فرهنگیان را به دولت و شخص رییس جمهور و البته دکتر فانی برسانید.

انشالله از این به بعد در بازدید‌هایتان سری هم به مدارس و ادارات آموزش وپرورش هم بزنید و در مصاحبه‌های رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی‌هایتان مشکلات ما را هم مطرح کنید...

لطفا و حتما به احترام ۱۲سال تحصیل زیر دست معلمان فراموش شده ایران این کار‌ها را انجام دهید.

جناب دکتر بیمه طلایی فرهنگیان پشیزی! نمی‌ارزد و باری به بار معیشتی ما اضافه کرده است.
جناب وزیر مشکل ما فرهنگیان را فقط در یک جمله کوتاه مطرح کنید.. حقوق ما برای ده روز کافی است و ۲۰ روز بعدی را با فلاکت و بعضا شغل‌های بسیار شنیع در شان معلم می‌گذرانیم...

جناب هاشمی واقعا نمی‌دانم در کدام کشور وکدام مدرسه دوره ابندایی را شروع کردید و کجا دیپلم گرفتید، اما خوب می‌دانم هرکجا بوده‌اید درایت و مدیریتی که امروز از شما می بینیم درصد زیادی از آن را خود شما هم نتیجه تلاش ها و زحمات معلمان خود می‌دانید. 

اما باز نمی دانم چرا همه مدیران کشور از مجلسی‌ها، وزرا و شخص رییس جمهور چرا زحمات معلمان خود را فراموش می‌کنند و حاضر نیستند حداقل با آن‌ها رفتاری مانند سایر کارکنان دولت داشته باشند.

حال که شما در این مدت اندک این همه تحول در نظام سلامت کشور ایجاد کرده‌اید و در تمام برنامه‌های خبری شاهد تلاش شما برای رفع مشکلات وزارتخانه بهداشت هستیم برآن شدم ابن نامه را خدمت شما بنویسم شاید انشالله دیگر وزرای محترم و خصوصا دکتر فانی نیز به تبعیت از شما پیگیر مشکلات وزارتخانه‌هایشان باشند.

در پایان تنها هدیه معلمان به افراد کوشا نمره ۲۰ می‌باشد که با احترام این نمره را در کارنامه شما ثبت می‌کنم و در کارنامه جناب فانی نمره ۹/۵ را ثبت می‌کنم که خودشان اگر معلمی کرده باشند معنایش را می‌دانند...

با احترام جمعیت معلمان ایران زمین
به امید اندیشیدن تدبیری برای ساختن کلید بازکننده قفل‌های زنگ زده آموزش کشور
http://kanoonhamedan.mihanblog.com/

چرایی آموزش های شهروندی در مدرسه


چرایی آموزش های شهروندی در مدرسه


پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1393

محمدرضا نیک نژاد،بخش درنگ روزنامه ابتکار،4 دی ماه 93


(این یاداشت با عنوان "مشق دموکراسی" در روزنامه چاپ شده است)


در اتاق دبیران نشسته بودیم و با همکاران گپ و گفتی داشتیم. دانش آموزان برای برگزاری مسابقه پایانی جام فجر در حیاط دبیرستان گرد آمده بودند و گروهی بازی می کردند و گروه بیشتری تماشاچی بودند. ناگهان معاون مدرسه دستپاچه وارد اتاق شد و گفت بچه ها با هم درگیر شده اند و به یاری شما نیاز داریم. سراسیمه به حیاط دویدیم و بچه ها را جدا کردیم. در پایان هم یکی – دو تا دماغ شکسته،چندین چشم کبود شده و چندین اخراجی پیامد بازی پایانی جام بود! گرچه چنین رویدادهایی بخشی جدا ناشدنی از زندگی های فردی و اجتماعی ما شده اند و همه به آن خو کرده ایم،اما کمتر به ریشه های آن و راهکارهای برون رفت از آن اندیشیده شده است و می شود. بر کسی پوشیده نیست که کنش های اجتماعی ما پیامد آموزش هایی است که از نخستین لحظه های زیستن در آغوش پدر و مادر و در کنار دیگر اعضای خانواده،آغاز و در مدرسه و جامعه کامل و آشکار می گردد. در این میان هرگز نمی توان نقش خانواده را در کنش های فردی و اجتماعی شهروندان نادیده گرفت. اما این یاداشت به دنبال بررسی نقش خانواده در رفتارهای اجتماعی فرد نیست- گرچه این نقش از هر عاملِ دیگری بنیادین تر است. برای بسیاری از کودکان- به ویژه در زندگی های شهری امروز - مدرسه نخستین جایی است که نو آموز با چارچوب های تعریف شده و محدود کننده روبرو شده و کنش های گروهی و اجتماعی را تجربه می کند. گرچه اوج توانایی های ارتباطی،پیش از سن مدرسه است اما این ویژگی از مهارت هایی می باشد که بخش فراوانی از آن تا سال ها پس از کودکی همچنان رو به  رشد و شکوفایی است. بنابر این داده ی روانشناسانه،مدرسه نخستین و مهمترین نهاد برای جامعه پذیری،شهروند سازی،آموزش های مدنی و نهادینه کرد اخلاق اجتماعی در نوآموزان بوده و می تواند در بالندگی و البته سقوط اجتماعی فرد بسیار کارا و کارآمد باشد. از این روست که یکی از هدف های بنیادین آموزش و پرورش نوین،شهروند سازی و آموزش حقوق و مسئولیت های شهروندی، آموزشِ کنش های اخلاقی - انسانی با دیگران و جانداران و محیط زیست و ... است. اکنون در بسیاری از کشورهای پیشرو در آموزش،بخشی از ساعت های آموزشی برای چنین آموزه هایی در نظر گرفته شده و اسکلت برنامه های درسی برآمده از آموزش های شهروندی است. از این روست که "گری هاپکینز" سردبیر آموزش و پرورش جهانی،در یاداشتی به پنج جانمایه ی شهروندی اشاره می کند و می نویسد: راستگویی،همدردی،احترام،پاسخگویی و شجاعت پنج جانمایه شهروندی هستند،که تنها پشتیبانی کردن از آنها کافی نیست بلکه پویش این جانمایه ها،سخن گفتن درباره آنها و پل زدن میان زندگی دانش آموزان و این پنج ویژگی،کلیدهایی برای گسترش درک حقیقی این مفهوم ها می باشد. بی گمان نهادینه کردن این پنج جانمایه در تک تک نوآموزان به عنوان شهروندان آینده،زمینه سازی اندیشگی،دگرگونی نگاه و انتظارات از آموزش و پرورش،برنامه،راهکار و ابزار می خواهد. هاپکینز برای این جانمایه ها در هر پایه آموزشی،روش هایی ارائه می دهد. برای نمونه در مقدمه روش های پیشنهادی در پایه پیش دبستانی و اول می گوید :" بخش بزرگی از تجربه یادگیری در پیش دبستانی و پایه اول دبستان،جامعه پذیری است. بچه ها همکاری و همیاری با همسالان را می آموزند،در کنش های گروهی و گفتگوها نقش دارند و برای رفتارها و یادگیری خویش مسئولیت می پذیرند. برای پایه های پیش دبستانی و اول،آغاز درک رفتارهای شهروندی شایسته - بر پایه اصول معین - پر اهمیت تر از یادگیری این پنج ویژگی،بعنوان مفاهیم جداگانه است". به هر روی ما به روش هایی نیازمندم تا بتوانیم آموزه های شهروندی و از آن میان این پنج جانمایه را در مدرسه به دانش آموزان یاد دهیم و تا جای ممکن نهادینه کنیم. برای نمونه: می تواند به نوآموزان فرصت هایی داده شود تا در تعیین مقررات کلاس خود یا ارائه ی پیشنهادهایی در شورای مدرسه کمک نمایند،با همکاری بچه های دیگر به گسترش یک سیاست زیست- محیطی در مدرسه یاری رساند و اجازه یابند که در نگهداری زمین ها و ساختمان های مدرسه کمک نمایند،پدر- مادران به گفتگو درباره نقش خویش در گستره جامعه فراخوانده شوند،همچنین بچه ها در اردوهایی با اعضای شورای یاری محله یا نمایندگان منطقه ای و نهادهای ملی - دولتی دیدار نمایند. این کنش ها از آن رو است که به بچه ها،درکی از وظیفه خویش داده شود. بی گمان گفتگو،برای شکل دادن بخش عمده ای از آموزشِ شهروندی - مدنی،روشی درخور و کاراست. شاید از این روست که در ساختارهای نوین آموزشی،زنگ های دایره ای نشستن در کلاس،پیشنهاد شده است. روش های پیش گفته،کنش هایی هستند که آموزش و پرورش های پیشرو برای آموختن و نهادینه کردن ارزش ها و آموزه های شهروندی به کار می برند. این آموزه ها و روش ها خوشبختانه از زبان فرادستان دولتی و کاربدستان آموزشی دولت یازدهم شنیده می شود. برای نمونه رییس جمهور روحانی در مراسم آغاز سال آموزشی گذشته بر راه اندازی زنگ گفتگو و کتاب خوانی تاکید نمود و خواستار برگرداندن زنگ انشا به برنامه درسی دانش آموزان شد. وزیر آموزش و پرورش نیز 19 اسفند 92 در آیین امضای تفاهمنامه میان سازمان محیط زیست و آموزش و پرورش چنین می گوید که: هدف آموزش و پرورش در جهان کنونی و از نگاه اندیشمندان آموزشی،آموختن،یاد گرفتن برای استفاده از آموخته‌ها،آموختن برای زیستن و آموختن برای باهم زیستن است. اما پرسش این است که دولت و آموزش و پرورش تاکنون و پس ازدوسال مدیریت اجرایی،تا چه اندازه در فراهم نمودن زمینه های درخور برای آموزش های مدنی – شهروندی کوشش نموده اند؟ به باور نگارنده آموزش و پرورش در این زمینه ناکام بوده است،گرچه مسئولیت این ناکامی تنها به متوجه فرادستان آموزشی نیست. برای این دیدگاه می توان دلیل های فراوانی آورد،اما بنیادین ترین دلیل،نبود زیربناهای اندیشگی ضروری برای اجرای این گونه آموزش هاست. آموزه های مدنی و شهروندی در بزنگاه های حساس،با نگاه ایدئولوژیک حاکم برساختار آموزشی برخورد نموده و بی گمان وادار به عقب نشینی می گردد. بنیادهای اندیشگی چنین آموزه هایی نگاه یک سونگرانه و اتوریته ی ایدئولوژیک را بر نمی تابد و بنا براین تنها خود  را تا لایه های سطحی ساختار می کشاند و رنگ و لعابی زیبا به آن می بخشد و در نفوذ در لایه های ژرف تر باز می ماند. اما از بنیادی ترین دشواری های سامانه آموزشی دست کم در بخش های مشترک و پذیرفتنی آموزش های مدنی و شهروندی،ناتوانی این نهاد دولتی در برنامه ریزی و اجرای آن است. آموزش و پرورش در دهه های گذشته همواره درگیر کسری بودجه بوده و به گفته ی فرادستان آن نزدیک 99 درصد بودجه آن صرف پرداخت حقوق کارکنان آن می شود! با این حال همواره فرهنگیان از دستمزدهای خود نالان و ناراضی اند. این گرفتاری سال هاست که آموزش و پرورش را حتی در کارکردهای سنتی خویش ناتوان و ناکارآمد نشان داده است. هنگامی که بیشترین توان مالی آموزش و پرورش چنین هزینه می شود،آیا می توان انتظار داشت که برنامه های آموزشی و درسی به گونه ای طراحی شوند که به لایه های ژرف تر و روزآمدتر آموزش یعنی آموزش های مدنی و شهروندی بپردازد؟ در دهه های گذشته مهمترین دلنگرانی وزاری آموزش و پرورش کاهش کسر بودجه کمر شکن سامانه آموزشی و به پایان رساندن سال آموزشی با تدبیر اقتصادی! بوده است. جدای از فرادستان آموزشی،فرادستان دولتی و حکومتی هم اگر از سطح شعارها و جمله های زیبا ادبی بگذریم،چندان و از ته دل باوری به تاثیر گذاری این نهاد توسعه ای نداشته و چندان کمک حال آموزش و پرورش نبوده اند.

در هفته ها و روزهای گذشته خبرهای نگران کننده ای از خشونت و تنبیه از درون مدرسه ها و کلاس ها بازتاب یافته است. مدرسه- در همراهی با دیدگاه جان دیویی- نمونه ای کوچک از جامعه است. آموخته نشدن دانش آموزان با رفتاهای مدنی و شهروندی مانند مدارا،همراهی،همدردی،احترام،مسئولیت پذیری،خشونت پرهیزی و .... پیامده ای اجتماعی ژرف تر و گسترده تری دارد که شوربختانه امروز گاه و بیگاه از گوشه و کنار شنیده و دیده می شود. اگر می خواهیم جامعه در آینده با پیامدهای وحشتناک نبود آموزش های مدنی - شهروندی روبرو نشود،باید امروز تجربه آموزش و نهادینه کردن این گونه ارزش ها را در مدرسه و کلاس فراهم نماییم. برای داشتن جامعه ای که پنج جانمایه های شهروندی در نهاد همه شهروندانش نهادینه شده باشد باید توجه ویژه ای به آموزش و مدرسه داشته باشیم. باشد که امروز هزینه کنیم و در آینده از میوه های پر بار آن بچشیم. 

  http://ebtekarnews.com/Ebtekar/Article.aspx?AID=32040

http://niknezhadmr.blogsky.com/

معلمان قربانی بحران های جامعه هستند

بازدید : 90 مرتبه
تاریخ : دوشنبه هفدهم آذر 1393
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران   
جماران-محمد تقی سبزواری ،فعال صنفی و عضو کانون فرهنگیان شهر شیراز و کارشناس آموزش و پرورش است.به بهانه کشته شدن مرحوم خشخاشی ،به گفت وگو با ایشان پرداختیم و نظر ایشان  را ،درباره علل و عوامل وجود خشونت در مدارس،جویا شدیم. مشروح این گفت و گو در پی می آید.                                                                                                                                                                                                                                      
  
  
  
   آیا به نظر شما، می توان ارتباط مستقیمی میان گسترش مدارس چندگانه اعم از شاهد، نمونه دولتی، تیزهوشان ، هیأت امنایی و .... و خالی شدن مدارس دولتی از دانش آموزان مستعد و خشونت در مدارس برقرار کرد؟                                                                                                              
  
متأسفانه با گسترش کمی مدارس خاص بالاخص در کلان شهرها این مشکل پیش می آید. تعدد این مدارس باعث شده تا دانش آموزان متوسط به بالا تمایل به حضور در این آموزشگاه ها داشته باشند. مدارس شاهد هنوز فعالیت می کنند ، در صورتیکه عملاً تعداد فرزندان شهدا و جانبازان بسیار کمتر از آن چیزی است که نیاز به ایجاد آموزشگاهی خاص باشد. توجه به این دانش آموزان راهکارهای دیگری نیز دارد که البته، بنیاد جانبازان،برای دانش آموزان شاهد که در مدارس شاهد مشغول به تحصیل نیستند، مربیان خاص را در نظر گرفته و هزینه کلاس خصوصی آنها را نیز متقبل می شود. 
  
زمانی در استان فارس، یک مدرسه نمونه دولتی وجود داشت که کل استان را تحت پوشش قرار می داد. اکنون تمامی نواحی و مناطق برخوردار دو الی  چهار مدرسه نمونه در هر مقطع دارند که با مشارکت های مردمی اداره می شوند. کمیت مدارس نمونه دولتی، باعث پایین آمدن کیفیت شده است. به موازات مدارس شاهد، نمونه دولتی، هیأت امنایی، مدارس غیر دولتی و ...... مدارسی وجود دارد که به دلیل بهره مندی از مدیریت قوی از توان مالی و علمی بالایی برخوردارند. فرزندان متمولینی که از نظر تحصیلی توان ورود به مدارس خاص را ندارند، با پرداخت شهریه های چندمیلیونی وارد این آموزشگاه ها می شوند. در این شرایط، طبیعی است که مدارس عادی – دولتی ، صرفاً پذیرای دانش آموزان دارای فقر علمی و رفتارهای ناهنجار باشند. من به عنوان یک نیروی اجرایی در مقطع متوسطه، با ادله مستند، وجود اعتیاد و ناهنجاری های رفتاری و اخلاقی را در بین نوجوانان تأیید می کنم. خشونت زائیده جسم و روان بیمار است. 
  
نقش و جایگاه مشاوران در مدارس و عملکرد برنامه های پرورشی را در رفع خشونت در مدارس چگونه ارزیابی می کنید؟ 
  
متأسفانه آن جایگاه و تعریفی که از نقش مشاور به میان می آید عملاً وجود ندارد. اگر مشاور توانمندی نیز وجود داشته باشد ، جذب همان مدارس خاص می شود. یعنی مشاوران کارآزموده و مجرب ،به دانش آموزانی مشاوره می دهند که نسبتاً نیاز به مشاوره ندارند. دانش آموزان مدارس خاص، به دلیل تمکن مالی ،می توانند از وجود مشاوران خصوصی استفاده کنند. متأسفانه در بیشتر مواقع، مشاورین مدارس عادی، الفبای مشاوره را نیز نمی دانند و از بد حادثه اینجا به پناه آمده اند. عملکرد جمع قابل توجهی از این مشاورین یک رفتار کاملاً غیر تربیتی است. پیشرفت واحد مشاوره در حوزه صف، یک پیشرفت طولی بوده است. آنها نتوانسته اند اهداف شان را در مدارس پیاده کنند. در مورد فعالیت پرورشی باید عرض کنم که بنده در طول دوران خدمتم ، فعالیت تربیتی و پرورشی ندیده ام. اجرای یک سری برنامه های کلیشه ای و برگزاری یک سری مسابقات که فعالیت پرورشی نیست. 
  
آیا تعدیل نیروی انسانی که از سوی وزیر مطرح شده ، با توجه به تراکم بالای کلاس های درس و عدم وجود مشاوران متخصص و کافی در مدارس به گسترش خشونت در مدارس منجر نمی شود؟ 
  
تعدیل نیروی انسانی نباید به معنای بالابردن تراکم کلاس باشد. در بعضی از کشورهای اسکاندیناوی، با وجودیکه متوسط دانش آموزان کلاس کمتر از متوسط کلاس های ما می باشد و در هر کلاس دو معلم مشغول به کار هستند، نسبت دانش آموز به معلم، 17 به یک است ولی در کشور ما با توجه به شرایط موجود ، نسبت دانش آموز به معلم 11 به یک می باشد. آموزش و پرورش اگر به فکر تعدیل نیروی انسانی است ،که البته فکر صحیحی است، باید به سراغ تعدیل نیرو در وزارتخانه و ادارات کل و ادارات متعدد مناطق برود. شما سری به ادارات کل بزنید. ببینید چند نفر پشت میزها به مطالعه روزنامه و بررسی سایت های خبری مشغولند. آیا وجود ادارات آموزش و پرورش با سیصد نفر پرسنل عقلانی می باشد؟. اگر به فکر تعدیل نیرو هستند به سراغ ادارات بروند. 
  
پر واضح است که اگر تعدیل نیروی انسانی به معنای بالابردن متوسط دانش آموزان کلاس باشد، کنترل کلاس بسیار مشکل خواهد. کنترل 30 الی 40 دانش آموز که بعضاً مشکلات عدیده تربیتی دارند کار ساده ای نیست. ظلم به معلم و متعلم است. معلم باید برای انجام وظایف خود ،به تشویق و تنبیه متوسل شود. تشویق همه دانش آموزان، کارایی لازم را ندارد. بالاجبار ،به تنبیه و تحقیر دانش آموزان رو می آورد. تحقیر ،بدترین شیوه برخورد با دانش آموز است. اگر در دوران کودکی باشد، عقده را در پی خواهد داشت و اگر در نوجوانی صورت گیرد، علاوه بر عقده حقارت ، اعمال خشونت دور از انتظار نخواهد بود. 
  
من فکر می کنم اگر تصمیم گیران امور آموزشی سهامدار مدارس خصوصی نباشند ، بهتر می توانند در این رابطه تصمیم بگیرند. مدیران آموزشی ما نباید سهامدار مدارس خصوصی باشند و مطابق با توصیه یونسکو، فرزندانشان نیز باید در مدارس دولتی تحصیل کنند. 
  
عدم مردودی در پایه اول و بالا آمدن دانش آموزان بدون صلاحیت کافی ، آیا به وجود تنش میان اولیاء مدرسه و دانش آموزان منجر نشده است؟ 
  
پس از تغییر نظام آموزشی از نظام سالانه به ترمی واحدی و بدنبال آن سالی واحدی، که ناشی از انگیزه های مالی و صرفه جویی های اقتصادی بود؛ متولیان و برنامه ریزان آموزشی متوجه شدند که با این پروژه ها، نه تنها اهداف برنامه محقق نشد بلکه کیفیت آموزشی، به دلیل نبود انگیزه دچار افت شدید و تکرار پایه نیز شد. در ابتدا به صورت غیرقانونی، مدیران بعضی مدارس  به مهندسی نمرات می پرداختند تا افت تحصیلی را به حداقل برسانند. سپس وزارتخانه به فکر افتاد و کاری که مدیران مدارس انجام می دادند را در قالب تبصره ، به صورت بخشنامه، قانونی نمود. با وجود اعمال تبصره ، مجدداً دانش آموزان مشمول تکرار پایه می شدند تا اینکه مردودی پایه اول لغو شد و برای حل مشکل افت تحصیلی، صورت مسأله را پاک کردند. در حال حاضر، دانش آموزان بسیاری وجود دارند که سه سال متوسطه را گذرانیده اند ولی به اندازه 20 واحد درسی پاس نکرده اند. این شیوه نمره دهی و ارتقاء پایه، سبب بالا رفتن توقع دانش آموزان شده است. آنها خود را دیپلمه می دانند در حالیکه عملاً چنین چیزی رخ نداده است. اولیاء مدارس به این دانش آموزان به دید یک دانش آموز در سطح سیکل نگاه می کنند ؛ در حالیکه این دانش اموزان انتظار احترام در سطح یک دیپلمه را دارند. تنش بین این دو برداشت بسیار روشن است. 
  
حادثه اخیر نشان داد همچنان که در مدارس با پدیده کودک آزاری و تنبیه بدنی دانش آموزان توسط برخی از اولیای مدرسه روبرو هستیم، معلم آزاری هم وجود دارد. این حادثه باعث شد که این معلم آزاری رسانه ای شود. نظر شما در این باره چیست؟. 
  
من با اصطلاح معلم آزاری موافق نیستم. حوادث اخیر ناشی از بحران های اجتماعی است که در جامعه وجود دارد. معلم قربانی این بحران ها شده است. وقتی به هنگام تکمیل فرم ثبت نام در مدارس، مسئول ثبت نام از تک تک دانش آموزان می پرسد آیا پدر و مادرت با یکدیگر زندگی می کنند؟. معنی این سئوال یعنی چه ؟ وقتی در مدرسه ای انواع مواد مخدر رد و بدل می شود و دانش آموز بوی سیگار می دهد، آیا شما در این شرایط انتظار خشونت ندارید؟ 
  
در مورد رسانه ای شدن، بر خلاف بعضی از همکاران و بعضی از رسانه ها و از جمله رسانه ملی ، که از گسترش آن جلوگیری می کنند، من با انتشار و واکاوی و ریشه یابی توسط صاحب نظران موافقم. همان طور که می دانید بعد از جریان برملا شدن چند مورد کودک آزاری در مدارس، یکی از کسانی که در فضای مجازی بر انتشار موضوع تأکید داشت من بودم. الآن نیز به همان اندازه اعتقاد دارم که مقوله خشونت پی گیری و ریشه یابی شود. 
  
به نظر شما در یک کلاس 40 نفره ،که سطح کلاس ،به دلیل تفکیک دانش آموزان قوی و ضعیف و خالی شدن مدارس دولتی از دانش آموزان مستعد پایین تر از حد متوسط است معلمان چه ابزاری برا ی کنترل و اداره ی مطلوب کلاس در اختیار دارند؟ 
  
عملاً هیچ؛ در کلاسی که 40 نفر دانش آموز بالاجبار و جهت رضایت پدر و مادر دور هم جمع شده اند و بدلیل نداشتن انگیزه برای فراگیری درس، بدنبال یافتن لحظه های شاد هستند، معلم هیچ راهی ندارد جز با آنها همراه شود و یا با آنها مقابله کند. اگر با آنها همراه شود؛ تدریس و تربیت بر زمین می ماند . اگر بخواهد مقابله کند، برای موفقیت به شیوه ها و آموزه های پیچیده تربیتی نیاز است که اکثر قریب به اتفاق معلمان ما از این توانایی بی بهره اند. گسترش صلاحیت تربیتی و بالابردن توانایی علمی و عملی معلمان در کشورهای در حال توسعه مانند ایران بسیار محدود است. 
  
یعنی منظورتان این است که معلمان ما صلاحیت تربیت رفتاری دانش آموزان را ندارند؟ 
  
 تربیت یک علم است. علم توأم با تجربه!!. درصد قابل توجهی از معلمان فعلی ما دوره تربیت معلم را نگذرانیده اند. آنها با دروس تربیتی هیچ آشنایی ندارند. آنهایی که نیز در تربیت معلم دوره دیده اند، آنقدر در دروس تخصصی خودشان غرق می شوند که ضرورت فراگیری دروس تربیتی را احساس نمی کنند. در دوران تدریس متوجه ضرورت این علم می شوند که متأسفانه فرصت ها محدود است و آموزش و پرورش در برگزاری کارگاه های آموزشی و بیان تجربه همکاران ناتوان است. 
  
آیا قوانینی در حمایت از معلمان در برابر خشونت های کلامی و بدنی دانشآموزان وجود دارد؟ایا راهکاری برای برخورد با دانس آموز پیش بینی شده است ؟آیا ما نیازمند وضع قوانین جدید هستیم؟آیا قوانین موجود، مثلا اخراج دانش آموز از مدرسه،ضمانت اجرایی دارد؟ 
  
تا آن حدی که من اطلاع دارم در مورد حمایت از معلم در برابر رفتارهای خشونت آمیز دانش اموزان و اولیاء آنان، قانون خاصی وجود ندارد و در صورت بروز چنین حوادثی، مراتب باید از طریق نیروی انتظامی و قوه قضائیه پی گیری شود. آموزش و پرورش در برابر چنین حوادثی همانقدر خود را مقید می داند که در برابر درمان شما و احقاق حقوق شما خود را مقید می داند. بستگی به شخصیت مدیر اداره آموزش و پرورش دارد. 
  
در مورد اخراج دانش آموز از مدرسه ، ما اصلاً چنین قانونی نداریم و مدیر حق اخراج دانش آموز را ندارد. مواردی که در بعضی مواقع شاهدید، ایجاد ترس و واهمه در دانش آموز و ناشی از عدم آشنایی اولیاء با قانون است. در این رابطه ما نیاز به قانون داریم . نیاز به وضع قوانین جدید همواره وجود داشته و خواهد داشت. همانگونه که همه امور به روز می شوند قوانین نیز باید به روز شوند. هیچ راهکار مدونی برای پرهیز از خشونت و یا برخورد با خاطیان وجود ندارد . این بستگی به درک شرایط محیطی و شخصی دارد. اولیاء مدارس می بایست به کمک هنر معلمی،  متناسب با مشکل به فکر چاره باشند. 
  
چگونه می توان از وقوع خشونت چه از سوی معلمان و چه از سوی دانش آموزان در مدارس جلوگیری کرد؟ 
  
در پاسخ به سئوالات قبلی عرض کردم. این خشونت ها عوامل خارجی دارد. ممکن است بعضی از کارشناسان تعلیم و تربیت آن را ناشی از تحقیر دانش آموزان بدانند. ولی آیا این دلیل قانع کننده است؟ ما حتی در مدارس خاص ، دانش آموزان مستعد تحصیلی و متمول و از خانواده های فرهنگی داریم که توسط اولیاء مدارس مورد سرزنش و تحقیر قرار می گیرند، ولی آنها هرگز اقدام به خشونت نمی کنند. بیش از 80 درصد تربیت دانش آموز در محیط خانه شکل می گیرد. برای رفع خشونت از سوی دانش آموز، باید مشکلات خانوادگی آنها را برطرف نمود که در توان مدرسه نیست. 
  
به منظور منع خشونت از طرف معلمان ، من فکر می کنم دادن آگاهی از عواقب سوء تنبیه و اعمال خشونت کفایت می کند. معلمان باید بدانند که تنبیه و خشونت نه تنها مذموم است بلکه عواقب قضایی آن تا مدت ها دامن گیر آنها خواهد شد. متأسفانه کارشناسان حراست، بازرسی و حقوقی هیچ کمکی در این رابطه نمی کنند. در شیراز یک معلم به دلیل تنبیه دانش آموز و شکایت اولیاء محکوم به پرداخت دیه شد. معلم مجبور می شود برای نپرداختن دیه، در حضور جمع دست اولیاء دانش آموز را ببوسد و رضایت بگیرد. پا در میانی مسئولان برای بوسیدن دست اولیاء دانش آموز نهایت کمکی است که انجام می دهند. 
  
با توجه یه جریحه دار شدن احساسات معلمان در این واقعه به نظرتان چه اقدام عاجل و چه اقدام دراز مدتی باید از سوی متولیان تعلیم و تربیت در کشور صورت بگیرد؟ 
  
عملکرد ضعیف وزارتخانه در قبال قتل مرحوم خشخاشی و موارد مشابه، نشان از عدم وجود شجاعت و درایت لازم برای پاسداشت حرمت معلم است. مرحوم خشخاشی به هر دلیلی کشته شده و یا فلان همکار به هر دلیلی چاقو خورده است. از این موارد کم نیستند. من فکر می کنم رسانه ای شدن قتل این معلم بروجردی به دلیل فعالیت فعالان صنفی بروجردی بود .و گرنه این مسأله بدون هیچ انعکاسی به فراموشی سپرده می شد. 
  
وزیر می بایست با تشکیل یک تیم عالیرتبه در مراسم تشیع جنازه شرکت می کرد و سعی در پوشش رسانه ای آن می کردند. انعکاس این خبر آنچنان ضعیف بود که پس از گذشت دو هفته هنوز درصد قابل توجهی از فرهنگیان از قتل همکارشان و نحوه قتل اطلاع ندارند. اهل مطالعه نیستند. اخبار هم فقط 20:30 و اخبار ساعت  21 را می بینند. نحوۀ انعکاس اخبار در صدا و سیما نیز برای اهل رسانه روشن است. دلیل می آورند که انتشار خشونت، اثرات مخرب دارد. من فکر می کنم مسئولان وزارتخانه باید هر از گاهی سری به صفحه حوادث روزنامه ها بزنند. امروزه همه می دانند که اخبار منتشره در صفحه حوادث کسر ناچیزی از واقعیات است. مسئولان باید بدانند جنایاتی مانند اسید پاشی در این مملکت صورت می گیرد و مردم از آن مطلع می شوند. 
  
قتل همکار عزیزمان گرچه مصیبت بار بود ولی می توانست فرصت مناسبی برای فرهنگیان باشد که جایگاه و مظلومیت خود در جامعه را بشناسانند. معلمان قربانی بحران های جامعه هستند. نیروهای نظامی و امنیتی چرا از حرمت برخوردارند؟. علتش فدایی بودن آنهاست. معلمان نیز فدائیان جامعه هستند. مسئولان نه تنها توانایی تبدیل تهدید به فرصت را نداشتند بلکه نتوانستند از فرصت پیش آمده استفاده کنند. 
  
برای دراز مدت و میان مدت من فکر می کنم این مسأله بلافاصله با یک تفاهم نامه بین آموزش و پرورش و وزارت علوم بعنوان موضوع پایان نامه ها و تحقیقات به دانشگاه ها داده شود . تحقیقات لازم صورت پذیرد و متخصصان تعلیم و تربیت ، گزارش خود را شفاف و بدور از پرده پوشی به رئیس جمهور و مردم ارائه دهند.

http://jamaran.ir/fa/NewsContent-id_67213.aspx

 http://www.nmadrseh.blogfa.com/

دو فراز از تلاش های صنفی آموزگاران

دو فراز از تلاش های صنفی آموزگاران

نخستین اعتراض صنفی  فرهنگیان در پس از مشروطیت،گویا به سال 1300 شمسی برمی گردد.  در کتاب “شوق یک خیز بلند، نخستین اتحادیههای کارگری در ایران 1285-1320″،جلیل محمودی،ناصر سعیدی، نشر قطره،چنین آمده است : { در زمان صدارت قوام السلطنه، معلمان مدارس دولتی که شش ماه حقوق ِآنان پرداخت نشده بود،بیانیهای در اعتراض به این امر منتشر کردند و در دی ماه 1300 وارد اعتصاب شدند. آموزگاران نیز چندین بار از عدم پرداخت حقوق خود شکایت کرده و یک بار هم اعتصاب کرده بودند. آن اعتصاب نیز به نوبهی خود دارای اهمیت بود.معلمان مدت ده روز تعطیل کرده و در مسجد سپهسالار تحصن نمودند… اما اعتصاب دی ماه باشکوه و پرحرارتتر بود. مدت 22 روز ادامه داشت و به یک نمایش سیاسی علیه حکومت تبدیل شد. گرمای اعتصاب هیجان عمومی درتهران را به اوج رساند. محصلین به اجتماعات پیوستند و از معلمین خود حمایت کردند. روز 5شنبه 21دی ماه 1300 عدهای از دانش آموزان ِمدارس ابتدایی و متوسطه تهران تظاهرات کردند. آنها با پرچم سیاه رنگی که عبارتِ “احتضار معارف” بر آن نقش بسته بود، در میدان توپخانه گرد هم آمدند و فریادهای “زنده باد معارف” و یا “یا مرگ یا معارف” سر دادند. آژانها با مشت و چوب و شمشیر به صفوف ِدانش آموزان تاختند و آنان را مضروب ساخته از میان آنان دو تن را به کلانتری بردند. اما سرکوب ارادهی محصلین را درهم نشکست. عقب ننشستند و به تظاهرات ادامه دادند.

در مجلس شورای ملی جایی که قرار بود از منافع ِمردم دفاع شود، سردار معظم خراسانی(تیمورتاش بعدی) به معلمان اهانت کرد و گفت:” من استخوان پوسیدهی یک سرباز را با بیست معلم عوض نمیکنم.” روزنامهی حقیقت ضمن افسوس از این واقعیت دردناک که هنوز هم کسانی که تا دیروز سند فروختن ایران را امضا میکردند، برمقدرات جامعه حاکمند، در پاسخ به تیمورتاش نوشت:” ما استخوان پوسیدهی یک معلم را به صد نفر امثال سرکار نمیفروشیم.”

…. تحصنها،اجتماعات وراهپیماییهای متعدد کابینهی قوام را که از قبل متزلزلتر بود، ضعیفتر کرد. در 30 دی ماه 1300 حکومت سقوط کرد. سرانجام با پرداخت بخشی از حقوقهای عقب افتاده و قول پرداخت مابقی،کلاسهای درس برپا شد و معلمان موقتا سرکار خود بازگشتند.}

اما رویداد دیگری که شاید بتوان گفت که یکی از حلقه های مفقوده میان اعتراض های فرهنگیان در سال 1300 و کشته شدن دکتر خانعلی در 1340 می باشد و سراسر به فراموشی سپرده شده،تلاش های صنفی آموزگاران در دهه ی بیست و آغاز دهه ی سی می باشد. چندی پیش یکی از دوستان و همکاران اهل اندیشه ام،کتابی به من داد به نام “جریان مشروح نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران” که از سوی”سازمان مرکزی آموزگاران ایران”،در نزدیک به شصت سال پیش،یعنی پیرامون سال 31 در 101 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب شرح سخنان نمایندگان معلمان سراسر کشور است در کنفرانس فروردین ماه سال 31. دویست تن از آموزگاران دبستان،دبیرستان و دانشسراهای هفتاد شهر کشور،در یک گردهمایی سه روزه در تهران،گرد هم آمدند تا به شرح تنگناها و نارسایی های معیشتی و آموزشی شهرستان خود بپردازند. “جامعه فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران” که در سال 1321 نخستین اساسنامه خود را تدوین نمود،پیشگام و پیشنهاددهنده ی برگزاری این کنفرانس بوده است. گردهمایی از صبح روز سوم فروردین 1331،در تهران،خیابان سعدی،کمی بالاتر از شرکت بیمه،کوچه بدایعی،محل اتحادیه کارمندان وزارت دارایی- دبیرخانه جامعه فارغ التحصیلان آغاز گردید  و در 4 بامداد ششم فروردین و با یک شب نشینی به پایان رسید. بیشتر این نمایندگان از سوی تشکل هایی،با پیشینه دو- سه سال کار صنفی در شهرستان ها،برگزیده شدند و به تهران اعزام گردیدند. گردهمایی افزون بر آشنایی نمایندگان آموزگاران با هم و شنیدن سخنان و دیدگاه های یکدیگر،به صدور چهار قطعنامه درباره ی “مسائل اقتصادی آموزگاران،وضع مدارس و برنامه ها،تشکیل و تقویت اتحادیه های صنفی معلمین،و نحوه انتقال و انتظار خدمت” انجامید.

این کتاب،تااندازه ای بر شرایط فرهنگی– آموزشی و چگونگی آموزش و پرورش دهه ی بیست ایران پرتویی روشنایی بخش می افکند. همچنین اگر به این نکته توجه کنیم– آنگونه که در بالا هم آمد- که درباره ی تلاش ها و مبارزه های فرهنگیان در یک صد سال گذشته،منابع مستند،بسیار اندک شمارند،اهمیت این کتاب،که گزارشی دست اول از آموزش و پرورش زمان خود است،آشکارتر خواهد شد. با وجود این کتاب،روشن می شود که در دهه ی بیست،برخی آموزگاران در پی تلاش های خود در راستای دستیابی به حقوق شان،روی به تشکیل اتحادیه آورده اند.  در بخشی از کتاب،نماینده ی هیآت مدیره ی جامعه فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران،گزارش خود را این گونه آغاز می کند : “وضع رقت بار معلمین و فشار طاقت فرسایی که از طرف اولیای امور نسبت به این صنف شریف و زحمتکش به عمل می آید معلمین بیدار دل را بر آن داشت که برای دفاع از منافع صنفی خویش،گردهم جمع آیند و پایه های جامعه صنفی را بنا نهند،در مهرماه 1321 اولین اساسنامه جامعه تدوین گردیده،هسته کوچکی برای مبارزه پردامنه آینده پدید آمد…از کارهای مهم جامعه[فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران]انتشار مرتب روزنامه “فرهنگیان” ارکان جامعه فارغ التحصیلان و زبان حقگوی همه معلمین می باشد؛روزنامه فرهنگیان که مظهر افکار و نشانه اراده فرهنگیان سراسر کشور است،منظما همه هفته منتشر شد و بنحو شایسته ای بین قشرهای معلمین،نفوذ و توسعه یافت… امروز در عده زیادی از شهرستان های ایران،مشعل فروزان اتحادیه و جامعه معلمین می درخشد و تمام آن ها با جامعه ما،در تماس نزدیکند و درهمه جا و در همه حال از اقدامات جامعه تهران پشتیبانی می نمایند…جامعه ما در طول مبارزات ده ساله خود علیه فسادها،تباهی ها و کارشکنی های فرهنگی نمایان،مبارزه ثمربخشی را دنبال نمود… جامعه ما در دفاع از معلمین،همواره مانند کوهی استوار در مقابل بادهای موسمی استوار ماند و همه توطئه ها را برملا ساخت. در زمینه پرداخت حقوق معلمین جدید الاستخدام،جامعه ما نقش مهمی را ایفا کرد. با دقت خاص بودجه مربوطه را تآمین نمود و با دنبال کردن بلاانقطاع کار،احکام همکاران را به دستشان داد. سرانجام با مراجعه مکرر،حقوق این دسته از همکاران ما که شش ماه تمام بدون دریافت دیناری کار می کردند،وصول گردید.”

با این که فضای کلی چیره بر این گردهمایی- آن گونه که در سخنان آموزگاران بازتاب یافته- بیشتر بر سه جنبه ی انتقاد از کمبودهای اقتصادی- معیشتی زندگی دانش آموزان و آموزگاران،فضاهای آموزشی نامناسب،و برخوردهای امنیتی با آموزگاران فعال،متمرکز است اما از دیگر سویه های آموزش نیز غفلت نشده است. در یکی از قطعنامه های این گردهمایی می خوانیم : “تعویض برنامه های تحصیلی(استعماری) فعلی که به صورت غلط و مرتجعانه ای اقتباس و تنظیم شده است و برآورنده احتیاجات اجتماعی کنونی نیست و ذهن دانش آموزان را از یک مشت محفوظات غیرضروری و احیانا تخدیرآمیز پرمی کنند و تنظیم برنامه ای که با پیشرفت دانش فعلی بشری مطابقت داشته باشد و دانش آموزان را مردان کار و عمل و اهل ابتکار و صاحب هنر بار بیاورد…. اضافه ساختن بودجه فرهنگی به منظور تعمیم فرهنگ از راه تقلیل بودجه های تسلیحاتی و جنگی و از محل سایر هزینه های غیر ضروری دیگر.”   گرچه متن کتاب بسیار خواندنی و ارزنده است اما بگذارید این نوشته را با بخش هایی از متن سخنان هیآت نمایندگی آموزگاران اراک در این گردهمایی به پایان ببرم که نشانی است از نگرش آموزگاران آگاه دهه ی سی : “فرهنگیان شرافتمند،خواهران و برداران عزیز،تقاضا دارم سلام های گرم و آتشین فرهنگیان آزاده اراک را قبول فرمایید. معلمین محروم اراک به ما مآموریت داده اند که تبریکات و درودهای فراوان آنها را به مناسبت تشکیل نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران به جامعه مرکزی فارغ التحصیلان تقدیم نماییم… روسای فرهنگ اراک،سال هاست که با مکر و حیله و نیرنگ و فشار شدید،و به هر بهانه ای از تجمع و وحدت معلمین جلوگیری نموده و [چون] از آن ها هراس دارند،سعی می کنند که بین این قدرت فشرده شکافی ایجاد کنند و جمله معروف “تفرقه بینداز و سروری کن” را که قرن ها شیوه استعمار گران بوده است اجرا نموده تا یک چندی به مسند ریاست تکیه زنند…نهضت های فرهنگی اراک،غالبآ به دست روسای فرهنگ متلاشی و از بین رفته است… برای از بین بردن این ناروایی ها،باید به مبارزه مقدس خود ادامه دهیم،مبارزات دسته جمعی ما ضامن پیروزی و موفقیت ماست… بنابراین هماهنگ و متحد برای دفاع از حقوق معلمین و جلوگیری از حق کشی ها و برای ایجاد فرهنگ مترقی بپاخیزیم و پیش برویم و مبارزه کنیم.”

http://bield.info/

یک نامه و چند نظر / نگاهی به نظرات و واکنش‌های همکاران به نامه خداحافظی نبی‌الله باستان فارسانی

یک نامه و چند نظر /

 نگاهی به نظرات و واکنش‌های همکاران 

به نامه خداحافظی نبی‌الله باستان فارسانی


جعفر ابراهیمی-معلم

همکار و فعال صنفی آقای نبی‌الله باستان فارسانی در نامه‌ای سرگشاده[1] از فعالیت‌های صنفی خداحافظی نمودند و اعلام کردند قصد ادامه فعالیت صنفی را ندارند. من تاکنون از نزدیک با آقای باستان ملاقات نکرده‌ام روحیات وی را نمی شناسم اما بعضی از نقطه نظراتش در مورد مسائل آموزشی و صنفی را خوانده‌ام ازجمله مصاحبه اخیرش با سایت جماران[2] و تیتری که مصاحبه با آن منتشر گردید.

برایم جالب بود که علت استعفای وی را بخوانم انگیزه‌های فردی و ناامیدی از مسیر پیش رو را دو علت عمده این نامه می‌توان تلقی نمود. حق طبیعی وی و هرکس دیگری است که در هر مرحله از زندگی مسیر خود را انتخاب نماید قصد بررسی دیدگاه وی را ندارم چراکه ایشان با این نامه از حضور در فضای فعلی خداحافظی نموده‌اند، برایشان آرزوی موفقیت می کنم.

اما بیش از نامه می‌خواهم نگاهی داشته باشم بر دیدگاه‌هایی که در بخش نظرات این نامه درج‌شده است. برخی از دوستان آرزوی رفع مشکلات و گشایش و بازگشت آقای باستان را داشته‌اند، به‌زعم بنده  این  همدلی‌های دوستانه بسیار نیکوست. نظرات دوستانی مانند آقای نیک نژاد نیز قابل توجه است که به این نامه فراتر از یک تصمیم فردی پرداخته اند اما نظراتی مانند نظر آقای هوشنگ آرین مهر ، عضو مؤسس و هیئت‌مدیره سابق کانون صنفی معلمان آبادان،  نوشته‌اند « راهی را که دوست گرامی آقای باستان تا نیمه رفت شاید از من عبرت گرفت زیرا راه صنفی را من تا انتها رفتم و بعد از مهر و موم‌ها فعالیت صنفی در بازنشستگی دچار مشکلات اقتصادی شدم و اگر در توانم باشد و بیماری اجازه دهد برای رفع مشکلات اقتصادی با حقوق زیرخط فقر گاهی مسافرکشی می‌کنم» و یا نظر خانم ایازی روزبهانی که در قالب شعر نوشته‌اند« دوش می‌گفت دیوانه‌ای بی بازخواست / درد ایران بی‌دواست/عاقلی گفتا که از دیوانه بشنو حرف راست/ درد ایران بی‌دواست » از منظری دیگر برایم قابل تامل بود.
در هنگام خواندن این نظرات پرسش‌هایی که در ذهنم شکل گرفت که الهام بخش نوشتن این چند سطر شد.  پرسش‌هایی ازاین‌دست که افراد چه انتظاری از فضای استبدادزده جامعه دارند که این‌گونه سخن می‌گویند؟ مگر بی‌سامانی آموزش در ایران محصول 10 سال اخیر است که بتوان آن را با یک سری اقدامات صنفی مقطعی حل کرد؟ افراد از کار صنفی چه شاخصه‌هایی دارند که این‌گونه بر طبل عدم‌تغییر می‌کوبند مگر کسی که کار اجتماعی می‌کند در انتظار انتفاع فردی است؟ در جامعه طبقاتی سودمحور که شاخص‌های اخلاقی را نوسانات بازار تعیین می‌کند مگر می‌شود معلم راستین جایگاهی داشته باشد؟ درجایی که یک سری بنام فعال صنفی معلمان جاده‌صاف‌کن سیاست‌های سرمایه سالار دولت به‌اصطلاح تدبیر و امید هستند مگر قرار است کار جدی صادقانه چند فعال صنفی دیده شود؟ و …

پاسخ من به این سوالات سرراست و روشن است خیر فضای امروز یاس آلود است و فراتر از آن عرصه، جولانگاه بی‌مایگان بی‌تدبیر  است که وظیفه‌ای جز  انسداد تمام روزنه‌های امید ندارند. پرسشی که بعد از این جواب به ذهن انسان خطور می کند این است که آیا با این شرایط دهشتناک می‌توان به تغییر امیدوار بود؟ بی‌شک پاسخ مثبت است فراتر از توانستن، باید امیدوار بود و به جد برای تغییر این شرایط کوشید این تلاش در ذات خود نیازمند پرداخت بها و هزینه است و گریزی از آن نیست. اما هرکس خود انتخاب می‌کند که چقدر در این مسیر تغییر هزینه و بها پرداخت نماید یکی سهمش به‌ اندازه انتظار 6 سال نبودن  در شب یلدا در کنار فرزندانش است حکایت  ستایش و شکیبا فرزندان رسول بداقی که در غیاب پدر تجربه‌های کودکی خود را شکل داده‌اند و یکی به‌اندازه آقای باستان و سایر همکارانی که در راه اعتلای آزادی و کرامت انسانی معلمان هزینه داده‌اند.

آزادی و برابری خواهی در 150 سال اخیر در ایران مسیر پرفرازونشیبی را پیموده است این راه با فداکاری و هزینه انسان‌های صادق گشوده شده است و هنوز تا رسیدن به حداقل‌ها فاصله زیادی داریم باید یاد بگیریم از معلمان راستینی که صادقانه در شغل ما در این مسیر قدم برداشته‌اند الگو بگیریم انسان‌های بزرگی که به‌قدر توان خود جهان را انسانی کرده‌اند شاید این ناامیدی و یاس امروز ما ناشی از همین فقدان الگو باشد از همین منظر است که باید به الگوهای راستین و اهداف انسانی کسانی چون صمد بهرنگی بیشتر توجه کنیم الگوهایی که بدون چشم‌داشت فردی به کنش جمعی دست می‌زنند و جهان پیرامون خود را به اتکای ایمان به مسیر خود تغییر می‌دهند.

1.نامه آقای باستان فارسانی و نظرات همکاران را می توانید در آدرس زیر بخوانید:

کلیک کنید

2.مصاحبه آقای باستان فارسانی با سایت جماران را در آدرس زیربخوانید:

کلیک کنید

http://bield.info/