تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

سندیکا یا اتحادیه


سندیکاه  یا اتحادیه


سندیکا و یا اتحادیه نهادی مستقل از دولت و کارفرما و برای برای عمل متحدانه صنف معینی است. این تشکل ها در قرن نوزدهم در اروپا توسط کارگران بخش های مختلف اساسا به این دلیل بوجود آمدند که از رقابت بین آنها جلوگیری کند و در مقابل اجهافات کارفرما به جای اعتراضات فردی و پراکنده از حقوق آنها متحدانه دفاع کنند.

اتحادیه های معلمان اکنون در بیشتر کشورهای جهان مستقلا و بدون دخالت گری نهادهای دولتی به رسمیت شناخته شده است. در حقیقت نمایندگان منتخب معلمان دراتحادیه ها، مسائل و مشکلات آموزش و پرورش را مورد بررسی قرار داده و در درجه اول به صورت نامه نگاری و تماس های مستقیم با نمایندگان دولت این موضوعات را طرح می کنند. در صورتی که نمایندگان دولت به در خواست این نمایندگان پاسخ مثبتی ندهند این موضوع به رای اعضا گذاشته می شود. خواست ها و مطالبات ابتدا رسانه ای می شود و در بسیاری موارد به بحث های تلوزیونی هم می کشد اما آخرین واکنش ها برای بدست آوردن مطالبات مطرح شده  اعتصاب عمومی است. 

برای به رسمیت بخشیدن حقوق اتحادیه ها، کنوانسیون های بین المللی قوانین و مقرراتی را به تصویب رساند ه اند و کشورهای عضو متعهد به اجرای این میثاق های بین المللی هستند. حق تشکل مستقل، اعتصاب، اعتراض و آزادی بیان از جمله این کنوانسیون ها هستند. دولت ایران هم در سازمان جهانی کار متعهد به اجرای این کنوانسین ها شده است و هر سال به جای نمایندگان واقعی عده ای را از سازمان های دست ساخت خود به اجلاس سالانه می فرستد. آموزش بین الملل (EI ) هم نهادی جهانی است که برای بحث و تبادل نظر در مورد آخرین دستاوردهای آموزشی هر چهار سال یک بار کنگره خود را برگزار می کند و نمایندگان معلمان در سرتاسر جهان در آن شرکت می کنند. دستگیری آقای اسماعیل عبدی و ممانعت از حضورش در اجلاس امسال این نهاد در حقیقت زیر پا نهادن قوانین و مقرراتی که دولتمردان ایران به آن متعهد هستند.

دولتمردان ایران در حقیقت در سازمان های بین المللی به ظاهر وانمود می کنند که در ایران همه اصناف حق تشکل مستقل دارند و هیچ کس به جرم عضو اتحادیه بودن دستگیر و زندانی نمی شود. به همین دلیل اتهامات سیاسی و امنیتی برای تمام فعالین صنفی از جمله معلمان دستگیر شده می بندند

آنچه که برای تشکل صنفی معلمان اهمیت بسیار دارد این است که اتحادیه معلمان و اصولا هر اتحادیه صنفی منافع آن صنف معین را نمایندگی کند و بر علیه  ادغام احزاب و اتحادیه ها در یک ظرف بی شکل  مبارزه کند. به همین دلیل ما می بینیم که در ایران معلمان به روشنی در تمام اسناد خود صنفی بودن تشکل معلمان را مکتوب کرده اند.

تشکلات صنفی با یک حزب سیاسی تفاوت بسیار دارند. جوهره تشکیل حزب سیاسی کسب قدرت سیاسی است اما وظیفه اولیه تشکل صنفی دفاع ازحقوق معلمان است.  

اتحادیه های معلمان اکنون پس از سال ها تجربه بخصوص در کشورهای اروپایی قدرت مستقلی از معلمان را در اعتراضات و اعتصابات خود به نمایش می گذارند. اکنون در بسیاری از کشورهای جهان اتحادیه های معلمان به بخشی از نهاد های شناخته شده و رسمیت یافته جامعه تبدیل شده اند.

اعتصاب، اعتراض، تحصن و حق تشکل اکنون در این جوامع جرم حساب نمی آید بلکه به عنوان یک حقوق اجتماعی به رسمیت شناخته شده است. اما در برخی دیگر از کشورهای جهان از جمله ایران هر جنبش صنفی ای از جانب حاکمان، سیاسی و "به خطر انداختن امنیت ملی" تلقی می شود و سرکوب و زندان را به همراه دارد. به راستی چرا در حالی که حق داشتن تشکل مستقل از دولت، اعتراض و اعتصاب در بسیاری از کشورهای جهان دیگر پدیده ای عجیب و قریب نیست و معلمان به درستی حق خود می دانند که در چنین تشکلاتی بدون هیچ ترس و واهمه ای از زندان و از دست دادن کار عضو شوند اما در ایران حاکمان این همه ترس و واهمه از خود در مقابل ایجاد چنین تشکلاتی از خود نشان می دهند؟

به  نقل از کروه تلکرام کنکاش  هوشمند

چرا کتاب نمی خوانیم


چرا کتاب نمیخوانیم ؟؟؟؟؟



 کتاب نمیخوانیم چون ....


 ۱- کتاب نمی خوانیم زیرا “نیاز”ی به کتاب احساس نمی کنیم؛


۲ – کتاب نمی خوانیم زیرا از شک کردن در پایه های نظری مان می “ترس” یم؛


۳ – کتاب نمی خوانیم چون کتاب خواندن کار “سخت” ی است؛


۴ – کتاب نمی خوانیم چون دچار “تنبلی و بی حالی” هستیم؛


۵ – کتاب نمی خوانیم زیرا “احساس می کنیم” به قله های یقین رسیده ایم؛


۶ – کتاب نمی خوانیم زیرا”احساس می کنیم” مسئله ی مبهمی وجود ندارد؛


۷- کتاب نمی خوانیم زیرا هیچ چیز برای ما “جدی نیست”؛


۸ – کتاب نمی خوانیم زیرا بیش از حد “ساده انگاریم و ذهن بسیطی داریم”؛


۹ – کتاب نمی خوانیم زیرا دچار “خود شیفتگی” فرهنگی هستیم؛


۱۰- کتاب نمی خوانیم زیرا پیمانه ی معرفتی مان “ظرفیت ندارد”؛


۱۱- کتاب نمی خوانیم زیرا “به تناقضات درونی مان آگاه نیستیم”؛


۱۲- کتاب نمی خوانیم زیرا راه پیروی، تبعیت، دنباله روی وتقلید را “راحت” تر یافته ایم؛


۱۳- کتاب نمی خوانیم زیرا “ارزش دانایی و آگاهی را نمی دانیم”؛


۱۴- کتاب نمی خوانیم زیرا سطح خوشایندهای ما “محدود” است؛


۱۵- کتاب نمی خوانیم زیرا “زندگی پر هیاهو و نمایشی” را ترجیح میدهیم؛


۱۶- کتاب نمی خوانیم زیرا تن به “تحقیر ندانستن” داده ایم و به این تحقیر هم عادت کرده ایم؛


۱۷- کتاب نمی خوانیم زیرا “حقارت جهل، آزارمان نمی دهد” و نادانی را عیب نمیدانیم؛


۱۸- کتاب نمی خوانیم زیرا “گفت و گو را کنشی فضیلت مندانه نمی دانیم”، و ما مهارت گفت و گو را نداریم؛


۱۹- کتاب نمی خوانیم زیرا درزندگی ما، دانا شدن و خردمندانه زیستن، جایی ندارد؛


۲۰- کتاب نمی خوانیم زیرا کتاب خواندن دردی از ما دوا نمی کند؛


۲۱- کتاب نمی خوانیم زیرا به ما فواید کتاب خواندن را یاد نداده اند؛


۲۲- کتاب نمی خوانیم زیرا بلد نیستیم کتاب بخوانیم؛


۲۳- کتاب نمی خوانیم زیرا کسی‌ در خانواده و دور و برمان نبوده که کتاب خوان باشد، که ما هم تقلید کنیم یا یاد بگیریم؛


۲۴- کتاب نمی خوانیم زیرا در سنّ بزرگ سالی‌ هنوز ناآگاه هستیم، نمی دانیم چه بخوانیم، و خجالت می‌کشیم از کسی‌ بپرسیم از کجا شروع کنیم؛

25- کتاب نمی خوانیم، زیرا با کتاب خواند باید بیندیشیم و این فرهنگ همواره ما را از اندیشیدن منع کرده است؛


و بالاخره، کتاب نمی خوانیم زیرا نمی دانیم، و نمی دانیم که نمی دانیم؛ همان چیزی که با عنوان جهل مرکب از آن نام می برند؛


پس به ناچار جاودانه در این جهل مرکب خواهیم ماند!

به نقل از گروه واتساپ اها لی فرهنگ

جنبش ضد تبعیض فرهنگیام

جنبش ضد تبعیض فر هنگیان


✌☝✌به نام یزدان ایران زمین✌✌✌

درود یاران

جنبش ضد تبعیص و فرق فرهنگیان به کجا میرود?

حرکت بدنه ناراضی نهاد فرهنگی کشور علیه فقر و بی عدالتی در حکومت های مختلف تلفات جبران ناپذیری داشته است و این وصعیت، به این خاطر است که اکثر فرهنگیان کشور با وجود نارضایتی شدید شغلی و معیشتی ،خود را به بیخیالی و بی تحرکی زده اند و امید دارند عده ای فعال در گروه های مجازی برای انها شق القمری کرده و وضعیت را بهتر و ویا از بدتر به بد تغییر دهند.

مشاهدات وتجربیات چند مات اخیر نشان می دهد که گروه های مجازی به علت فراگیر نبودنشان نتوانسته حضور حد اکثری فرهنگیان در صحنه را باعث شوند که این علل و عوامل زیادی که از جمله ترس و ناامیدی بیش از اندازه در جامعه فرهنگیان،شغل دوم پر درامد در بعضی شهر ها وخارج شدن شغل معلمی واقعی در بین دست اندرکاران تعلیم و تربیت را، نام برد.

اما یاران وظیفه ما این نیست که دست روی دست بگزاریم و زانوی غم در بغل بگیریم،زیرا چنین وضعیتی به نفع هیچ کس نیست.خیلی از همکاران ما نسبت به حق و حقوق خود آگاهی ندارند و باید به طریقی سعی کنبم انها را وارد شبکه های اجتماعی نمابیم و شاخک های انها را نسبت به مسایل آموزش و پرورش و ظلمی که در حق انها می شود ، تیز نماییم.سعی کنید تا می توانید عضو گیری کنید تا در روز ر بتوانید حضور حد اکثری خود را داشته باشیم،نشستن در گروه ها و گپ های طولانی و شر کردن مطالب تکراری و طنز در بین این یک در صد فعال، دردی را دوا نخواهد کرد، بلکه احتمال زیاد دارد که همین افراد را نیز بعد از مدتی از دست بدهید و دیگر توان جلب افراد جدید را نداشته باشید.اگر دنبال حق خواهی واقعی با نیرو و توان جدید هستبد سعی کنید بصورت شبکه ای افراد جدیدی را تشویق و ترغیب برای پیوستن به این حرکت نمایید و این در صورتی امکان پذیر هست که خود به هدف حرکت، اطمینان داشته باشید و به هیچ وجه باعث و بانی یاس و ناامیدی در دل همکار نشویم.

یاران تابستان است وبهترین موقعیت برای پیدا کردن اعضای جدید و ملحق کردن ان به گروه ها است.هر کس سازماندهی کند همان برنده حرکت خواهد بود،اگر فرهنگیان در نبود صنف سر کوب شده، بتوانند در دنیای مجازی خود را سازماندهی کنند،و در صد بیشتری را وارد گود کنند،سیستم که از بالا این حرکت را رصد می نماید ،عکس العمل سنجیده تری خواهد داشت و نبود سازماندهی درست متاسفانه باعث قربانی گرفتن بیشتری از این حرکت خواهد شد که نه انسانی است و نه اخلاقی.بیایید تا در قبال افرادی که زندگی خود را برای حقوق ما گذاشتند ودر زندان دارند می پوسند احساس مسئو لیت بیشتری نماییم وخود را آماده خور دسترنج دبگران نسازیم.درود

✌✌✌ما پیروزیم چون حق با ماست✌✌✌

معلمی از جنوب

(آخوندی که یک قرن از زمانه پیش بود)


مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه الاصول و مرجع عام دوره ی مشروطیت بحق از استثنایات روزگار خود بود .

مرحوم آخوند خود در جایی گفته بود"" من متاسفانه یک قرن زود بدنیا آمدم.!""

تفاوت افق و ژرفای نگرش این پیرمرد حجره نشین در عتبات آنهم در زمانه خویش بی تردید جای شگفتیست.

خلاصه ای از نامه آخوند خراسانی به میرزای نائینی در پاسخ به درخواست وی مبنی بر حکومت علما:

*ما و علماى دیگر تا وقتى از بیرون به تشکیلات حکومت نگاه مى کنیم و به درون آن تشکیلات قدم نگذاشته ایم، فسادها و کاستیهایى را که در تشکیلات است به وضوح مى بینیم و به راحتى با آنها مبارزه مىکنیم. اما وقتى خود وارد تشکیلات شدیم، فسادهاو کاستیهاى آن را به وضوح نمى توانیم ببینیم/ به دلیل تقدسى که تشکیلات با انتساب به ما پیدا مى کند، مبارزه دیگران با فسادهاى موجود در آن، مبارزه با علماى دین و بلکه با اصل دین تلقى مى شود و دفاع چشم بسته از تشکیلات، حتى با فسادهاى آن، وظیفه و تکلیف شرعى قلمداد مى شود و در نتیجه، ما که همیشه باید پیشروان مبارزه با فسادها و خصوصاً فسادهاى تشکیلات حکومتى باشیم، تبدیل مى شویم به قوى ترین عامل براى جلوگیرى از مبارزه با فسادها و حتى دفاع از فسادها/سیاست به معناى اداره امور مملکت، یک فن است و دوام ریاست و قوام رعیت در گرو آشنایى کامل با این فن است/ما با ناآگاهى از دقایق و ظرایف سیاست، محال است بهتر از سیاست پیشگانِ غیرروحانى وحتى غیرمتدین عمل کنیم/

چون اصل نامه حدود 74 صفحه است لینک Pdf آن تقدیم تا اگر دوستان تمایل به مطالعه داشتند استفاده فرمایند ، ضرر ندارد ، تشکر میکنم.

http://f.manmote.com/pdf/khorasani-naeini.pdf


حتماً لینک را باز کرده و بخوانید.این روحانی آگاه تشکیل حکومت داعش و طالبان و عاقبت تشکیل حکوممت شیعی را چگونه پیش بینی کرده است.

به نقل از گروه واتساپ اهالی فرهنگ

انسان خود فریب



انسان خود فریب


هرانسانی پیش از عمل به کاری, تصوری از عمل وهدف مورد نظر از ان عمل را در ذهن خود دارد.اما در انسان خود فریب روند اندیشیدن متکی به تعقل. علمی__منطقی نیست.اندیشیدن برای او به معنای باور داشتن به یک رشته احکام, هنجارها و ارزش های قالبی کلیشه ای پراکنده وانباشته برهم است.که به طرق و اموزه های گوناگون در ذهنیت اش جای گرفته است.این انسان همواره با موضوع عقیده داشتن برخورد دوگانه دارد.از یک سو برای خود ارزش و اعتباری قایل نیست وقتی مخاطب پرسشی قرار می گیرد.که خود را صاحب عقیده واعتقادی بداند.وچون از چیزی سر در نمی اورد. نادانی خودرا ارمانی می کند وعلیه اندیشه واندیشه ورزی موضع میگیرد.مردمی که قرنها تحت حاکمیت استبداد قرارداشته,اند, از صاحب عقیده بودن می هراسند!واز سوی دیگر اظهار عقیده ی لاقیدانه را فرصتی برای کسب اعتبار می یابد.ودرهمه حال نظرات شخصی خودش را با هوچیگری ابراز می کند.در هردو صورت بالا فرد خودفریب وخود محور همواره نظر خود را صحیح می داند وبا مخالفت دیگران که روبرو شود فقط یک پاسخ دارد:کسی از ایده وفکر او خبر ندارد;هیچکس نمی فهمد او چه میگوید.

دونوع درد در جامعه امروزی

به نقل از گروه جامعه مدنی


دو نوع درد در جامعه امروزی:


"نخستین درد" 

را «اعتقاد» به «الگوی کامل» می دانم. 

تفکری که میگوید یک فرد یا باید از همه لحاظ الگو باشد یا اساساً الگو نیست. 

تفکری که انسانها را «همه» یا «هیچ» میکند. 

تفکری که هرگز نمی پذیرد انسانها، «مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها» هستند و اساساً «انسان بودن» یعنی ترکیب این دو که اگر چنین نبود،‌ یا شیطان بودیم و یا فرشته.



این تفکر هزینه های زیادی را به جامعه ما تحمیل کرده است. 


برای جستجوی الگو نیازمند باستان شناسی تاریخی هستیم. 

جستجوی کسانی چنان دوردست، که بدیهایشان محو شده و تنها فسیلی از خوبیهایشان بر جای مانده باشد. 


در اثر همین تفکر است که از انسانهای زنده تقدیر و تجلیل نمیکنیم. 

چه آنکه میترسیم امروز تحسینش کنیم و فردا حرفی بزند یا کاری بکند که به مذاق ما خوش نیاید. 

فقط وقتی مرد و مطمئن شدیم دیگر کاری نمیکند و حرفی نمیزند، او را 

– البته با یک زندگینامه سانسور شده – 

به الگوی جامعه بدل میکنیم.


نیاموخته ایم که یک نفر میتواند معتاد باشد، 

اما فلسفه را خوب بفهمد. 


یک نفر میتواند الکلی باشد،‌ 

اما خوب شعر بگوید. 


یک نفر میتواند خیانتکار باشد،

اما ریاضی را خوب بیاموزد. 


یک نفر میتواند نماز نخواند، 

اما اقتصاد را خوب بفهمد. 


دلیل نمیشود «آنچه خوبان همه دارند» را «من و تو» یک جا داشته باشیم. 


با تمام وجود بر این باورم که جستجوی کسی که –به سلیقه ی ما– هیچ ایرادی ندارد و سراپا حسن است، ریشه ی «بت سازی» و «بت پرستی» است.




"دومین درد" 

را «ظاهر بینی و کوته نظری» می نامم. 


ایرادهای جزئی کوچک را «بزرگ» میبینیم و ایرادهای بزرگ پنهان را «کوچک» می پنداریم.


فرهنگی که در آن «دود سیگار را به حلق خود دادن» عیب است،

اما «دود خودرو را به حلق خلق دادن» عادی تلقی میشود.


فرهنگی که در آن «مستی از شراب» جرم است، ولی «سرمستی از قدرت»، طبیعی است.


فرهنگی که در آن، «حفظ حجاب» اولویت است،

اما «پاکدامنی» به فراموشی سپرده میشود.


فرهنگی که در آن، «کثیفی خانه» زشت است،

اما بیرون ریختن زباله از خودرو، زشت تلقی نمیشود.


فرهنگی که در آن، برداشتن یک قطعه از یک کارخانه «دزدی» است، 

اما خریدن غیر قانونی مجوز یک کارخانه،‌ زیرکی است.


فرهنگی که در آن، اگر «نماز» نخوانی، از حوزه ی دین خارج هستی، 

اما اگر «غیبت» کردی، «تهمت» زدی، و یا "مسخره کردی" همچنان مومنی.


فرهنگی که در آن، 

به روز «قضاوت» ایمان داریم،‌ 

اما صبر نداریم تا «قضاوت در مورد دیگران» را به «روز قضاوت» موکول کنیم.


و بدتر از آن اینکه،‌ 

جامعه،  ‌«ایرادهای کوچک آشکار» را تنبیه میکند و «سرطان های بزرگ پنهان» را تجلیل! 


چنین میشود که «دختران با تار موی آشکار» دستگیر میشوند و دزدان، با «دم خروس آشکار» در میانه ی شهر آزادانه میگردند و قدرت نمایی می کنند.


چنین میشود که آنکس که یک نفر را کشته است،‌ 

اعدام میشود و آنکه هر روز صدها سال عمر مردم را در پای اینترنت، به دلیل کندی و کنترل محتوا، تلف میکند، آزادانه به زندگیش ادامه میدهد.


به نظر می رسد این نگرش فرهنگی، ریشه ی تاریخی نیز دارد. 

چنانکه ظاهراً از زمان سعدی، 

عادت ما بر آن بوده که «سنگ ها» را می بسته ایم و «سگ ها» را رها میکرده ایم…


و در فرهنگی که مردم «به ظاهر» نگاه میکنند، 

«اشتباهات کوچک» را بزرگ میشمارند و «گناهان بزرگ» را نادیده میگیرند، فرهنگی که تو را معصوم میخواهد و به تو «حق خطا کردن» نمیدهدد، 

باید 

هر روز یک «ماسک» بر چهره بزنی. 


هیچ کس واقعیت تو را نمیداند. 

در خانه به شکلی زندگی میکنی و در بیرون شکل دیگر. 


با هر گروه از دوستانت به شکلی حرف میزنی. 

در رسانه ها یک حرف میزنی و در زندگی شخصی به شکل دیگری زندگی میکنی. 

در ورود به سازمان خود، چادر بر سر میکنی و شب هنگام، در مهمانی ها پرسه میزنی…


گویی که بالماسکه ی بزرگی در کار است. 

بالماسکه ای که میلیون ها نفر در آن نقش ایفا میکند. 

هر یک نقابی بر چهره،

نه برای یک شب؛

که تا لحظه ی مرگ.

برگرفته از کتاب فرهنگ سنگ و سگ؛از محمدرضا شعبانعلی

خواسته های معلمان




خواسته های  معلمان



حضور همه فرهنگیان محترم

با سلام و تقدیم ادب


علی رغم پیگیری مطالبات و تجمعات مختلف در سراسر کشور، مهمتر از پیگیری وضعیت حقوق ، ارتقاء جایگاه معلم در جامعه است وبه نظر می رسد وضعیت حقوق به تبع اصلاح نگاه مردم و مسئولین قابل حل است.

این در حالی است که حتی مردم و کارمندان سایر ادارات این جایگاه را به تمسخر گرفته و به معلمی به عنوان یک شغل سطح پایین و ابتدایی می نگرند.نمیدانم شاید فراموش کردند که شغلشان و آینده فرزندانشان در دست همین معلمان بوده است.

 و شاید اینجاست که باید گفت :

از ماست که بر ماست 

و حقیقت امر این است که خودمان مقصر هستیم.

هر کارمند در هر رتبه و مقامی آنچنان جایگاه خود را بالا می برد که ما آرزوی آن جایگاه را داریم

آنچنان پرستیژ به خودشان تزریق می کنند که مردم حسرت مشاغل اینان را می خورند.

بجاست که بگوییم خودمان به خودمان ارزش نمی دهیم و برای همه دست یافتنی شده ایم و به تعبیر دوستی قدرمان را فقط زمان وام گرفتن می دانند.


اگر نمرات واقعیه دانش آموزان و فرزندان این عزیزان را ثبت کنیم آن موقع است که می فهمند آنقدر که معلم برای فرزندانشان پدری و مادری می کند خودشان اینگونه نیستند و می بینید چگونه برای قبولی فرزندانشان شب تا صبح دعا می کنند .

شاید اینان نمیدانند که خیلی از دانش آموزان حتی نمی توانند درست بنویسند و بخوانند.


ارزش و جایگاه معلمان زمانی بود که همه در اندوه امتحان نهایی و نمره قبولی بودند زمانی که نمرات واقعی بود و امتحانات یعنی عبور از پل صراط.آن موقع بود که همه برای رو اندازی و نزدیک شدن به معلم آرزو می کردند و در افکار خود راههای نزدیک شدن به معلم و ارتباط با او را مرور.

بله معلم بزرگوار


یک

✅ وکیل

✅قاضی

✅کارمند بانک

✅گروهبان ساده نیروی انتظامی

✅دانشگاهی

✅پزشک

✅پرستار

✅کارمند دادگاه

و...

به جایگاه و شغل خود ارزش می دهد

مگر من میتوانم به کسی بگویم که به من احترام بگذار؟غیر از این است که خودم باید محترمانه و باشخصیت به خودم ارزش بدهم تا دیگران ببینند؟

ولی من و شما .......

1⃣

نمرات واقعی دانش آموزان را ثبت کنیم و بدانیم که

دانش آموز خودش مسئول درس نخواندن و نمره پایینش هست.

دقت کنید

(بند ۲۸ ماده ۸ تخلفات اداری)

دادن نمره و امتیاز بدون ضوابط جرم است...

اگر کسی می گوید که معلم توبیخ می شود آن مدیر اداره و مدرسه ای است که می خواهد با آمار غلط و‌ پوشالی جایگاه خود را حفظ کند

2⃣

کدام معلم رییس یک صندوق انتخابات و حوزه رای گیری بوده است؟غیر از این بوده که فقط معلمان، کاتب و کارهای سخت و ابتدایی را انجام داده اند؟

کدام کارمند بانک را دیده اید که بیاید و رای بشمارد؟

جز ما معلمان

و بازهم از ماست که بر ماست


✅پس در انتخابات  ( به جز رییس حوزه)همکاری نکنیم و جز در جایگاههای ارزشمند مسئولیت نگیریم✅ 

3⃣

معلم بزرگوار

عقل مردم به چشمشان است

لطفا خوشتیپ باشیم و این خرج آنچنانی ندارد

یک دست لباس و کتو شلوار تمیز،کفش هایی واکس زده و معطر و خوشبو(ضمن عذر خواهی و دست بوسی باید بگویم که کوتاهی کرده ایم)

افراد خوشتیپ در نگاه مردم باکلاس،قابل اطمینان و روشنفکر هستند.


مثل همان کارمند بانکی که تنها هنرش پول شمردن است و در حقیقت یک بقال است و این چنین بر ما فخر فروشی می کند. من معلمی که سالهای قبل در حد یک قاضی و بخشدار در مناطق مختلف جایگاهم بود. من معلمی که بزرگ یک روستا بودم و حکم صادر می کردم.من معلمی که در مراسمات صلح و خون بس حرفم سند بود.

و یک سوال ؟؟؟؟؟

کارت پرسنلی ما به اندازه یک کارمند 

بانک

قوه قضاییه

نیروی انتظامی

وزارت بهداشت و...

ارزش و رسمیت دارد؟؟؟؟


و جمله آخر:

این خود ماییم که باید این جایگاه ارزشمند و ایده آل را به معلمی برگردانیم.

سلام بر دوستان بزرگوار گروه

دوستی بود که مطلب جالبی رو بیان میکرد, میگفت در روستای ما شخصی بود به اسم مشتی رحمت که یازده پسر داشت !

هر وقت برای کاری نیرو کم داشتند میگفتند برید سراغ مشتی رحمت که یازده پسر داره اونا خوب کار میکنند!

اما هر وقت عروسی بود میگفتند به مشتی رحمت نگید بیادها! اون یازده پسر داره همشون هم بخور!

خلاصه واسه ی حمالی میرفتند سراغ اون و موقع عروسی صداش نمیکردند!!!

حکایت معلمان زحمتکش همینه!!!

آقایان حکومتی فقط زمانی یاد معلمان هستند که نیاز به رای دارند ! در مواقع راهپیمایی که در بوق و کرنا میکنند این قشر فرهیخته فلان روز با مشتهای گره کرده شرکت خواهند کردوالی آخر! اما وقتی بحث حقوق و مزایا مطرح میشه همین آقایان چشم و گوششان را میبندند و اگر هم حرفی بزنند میگویند معلمان زیادند وهمگی بخور!

همو ن حکایت مشتی رحمت!!؟

گروه درد مشترک تلگرام

خود. آگاهی



خود آگاهی

ﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﯽ ‏« ﺩﯾﮕﺮ ‏» ﻇﺎﻫﺮ

ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﯽ

ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﯽ

ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ، ﺑﻪ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﺟﺪﯾﺪﺗﺮ، ﺩﺭ ‏«ﻏﯿﺮﯾﺖ ‏» ﺍﺳﺖ

ﮐﻪ ‏«ﻫﻮﯾﺖ‏» ﻣﻌﻨﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻏﯿﺮﯾﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ،

ﻫﻮﯾﺖ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻧﻔﯽ ﻏﯿﺮ، ﺍﺛﺒﺎﺕ

ﻫﻮﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻏﺮﺑﯽ ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ

ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺚ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺩﺭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻣﻔﻬﻮﻡ

ﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﯽ ﻣﻄﺮﺡ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻪ

ﺍﺧﻼﻕ ‏« ﺷﻬﺮﯼ ﻭ ﻣﺪﻧﯽ‏» ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﯽ ﺍﺷﺎﺭﻩ

ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﺎﺳﺖ ﻭ

ﺍﺭﺳﻄﻮ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﺎ ﺩﺭ

‏« ﺷﻬﺮ ﻭ ﻣﺪﯾﻨﻪ ‏» ﺗﺤﻘﻖ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻧﻪ

ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺍﺧﻼﻕ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ

ﺁﻏﺎﺯ ﺍﺧﻼﻕ ﻣﺪﻧﯽ ﻭ ﻧﻪ ﻓﺮﺩﯼ ﺍﺳﺖ، ﺍﺭﺳﻄﻮ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ

ﻣﺜﺎﻝ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﺷﺨﺺ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻭ ﺷﺠﺎﻋﺖ

ﻣﻌﻨﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﺷﺨﺺ ﯾﺎ ﺭﺍﻫﺒﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ

ﮐﻮﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﺎ ﺑﺮﺳﺪ، ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ

ﻧﻪ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺠﺎﻉ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎً ﺷﺨﺺ ﺑﯽ ﻓﻀﯿﻠﺘﯽ

ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﭼﻮﻥ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ

ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﺩ ... ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ

ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ

ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﺗﻨﻬﺎ

ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ

ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﭘﯿﺪﺍ

ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ... ﺍﺧﻼﻕ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﭼﻬﺎﺭ ﻭ

ﭘﻨﺞ ﻭ ﺷﺶ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ﺑﻮﯾﮋﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ

ﺩﻭﺭﻩ ﻣﻐﻮﻝ ﺍﺧﻼﻕ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﻓﺮﺩﯼ ﺗﺒﺪﯾﻞ

ﺷﺪ، ﺑﻪ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﺩﯾﮕﺮ، ﺍﺧﻼﻕ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ

ﺧﺎﻧﻘﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﻓﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻫﯿﭻ ﻓﻀﯿﻠﺘﯽ

ﺗﺤﻘﻖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺧﺎﻧﻘﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺗﺸﮑﯿﻞ

ﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﺠﺴﻢ ﻋﺎﻟﯽ ﻭ ﻏﺎﯾﯽ ﻫﻤﻪ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﻟﯽ

ﻓﻀﯿﻠﺖ ﺩﺭ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﺳﺎﯾﯽ ﻓﺮﺩﯼ ﺗﺤﻘﻖ ﭘﯿﺪﺍ

ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﻭ ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻭﺟﻮﺩ

ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺍﯾﻦ ﻣﺒﺎﺣﺚ ﺩﺭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﻐﺮﺏ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ

ﺗﺪﺭﯾﺞ ﺭﺷﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﺗﺎ

ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺘﺄﺧﺮ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ‏«ﻓﺮﺩ ‏» ﻭ ‏« ﺟﻤﻊ‏» ﻭ

‏«ﻣﻦ ‏» ﻭ ‏«ﻏﯿﺮ ‏» ﻣﻄﺮﺡ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺟﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ

ﻭ ﻫﮕﻞ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﻪ ﻧﻮﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ

‏«ﻣﻦ ﻭ ﻏﯿﺮ‏» ﺭﺍ ﻋﺮﺿﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ

ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

به نقل از صدای معلم یک تلگرام

چرا کتاب کتاب خوان ها بهنرین آدم ها هستند


چرا کتاب‌خوان‌ها بهترین آدم‌هایی هستند

 که می‌توان عاشق‌شان شد؟

چندی پیش، مقاله‌ای در مجله تایم منتشر شد که نویسنده‌اش ادعا می‌کرد، آنچه «مطالعه عمیق» نامیده می‌شود به‌زودی از بین خواهد رفت؛ چرا که میزان مطالعه عمیق میان آدم‌ها کمتر شده و این روزها دیگر آدم‌ها سرسری کتاب می‌خوانند و با وجود مطالب خلاصه شده اینترنتی تعداد خواننده‌های کتاب‌ها روز به روز تقلیل پیدا می‌کند.


نکته اینجاست که مطالعات ثابت کرده، کتاب‌خوان‌ها در قیاس با افراد عادی آدم‌های خوب‌تر و باهوش‌تری هستند و شاید تنها آدم‌هایی روی این کره خاکی باشند که ارزش عاشق شدن را داشته باشند.


بر اساس مطالعاتی که روان‌شناسان در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹ انجام داده‌اند، کسانی که رمان می‌خوانند میان انسان‌ها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را دارند و قابلیتی دارند با عنوان «تئوری ذهن» که در کنار آنچه خود به آن اعتقاد دارند، می‌توانند عقاید، نظر و علائق دیگری دیگری را مدنظر قرار دهند و درباره آن قضاوت کنند.


آن‌ها می‌توانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند.


تعجبی هم ندارد که کتاب‌خوان‌ها آدم‌های بهتری باشند. کتاب خواندن تجربه کردن زندگی دیگران با چشم غیرواقعی است. یاد گرفتن این نکته که چه طور بدون این که خودت در ماجرایی دخیل باشی، بتوانی دنیا را در چارچوب دیگری ببینی.


کتاب‌خوان‌ها به روح هزاران آدم و خرد جمعی همه این آدم‌ها دسترسی دارند. آن‌ها چیزهایی دیده‌اند که غیر کتاب‌خوان‌ها امکان ندارد از آن سر دربیاورند و مرگ انسان‌هایی را تجربه کرده‌اند که شما هرگز آن‌ها را نمی‌شناسید.


آن‌ها یاد گرفته‌اند که زن بودن چیست و مرد بودن یعنی چه. فهمیده‌اند که تماشای رنج دیگران یعنی چه. کتاب‌خوان‌ها بسیار از سن‌شان عاقل‌ترند.


تحقیق دیگری در سال ۲۰۱۰ ثابت کرده که هر چه‌قدر بیشتر برای کودکان کتاب بخوانیم، «تئوری ذهن» در آن‌ها قوی‌تر می‌شود و در نهایت باعث می‌شود این بچه‌ها واقعا عاقل‌تر شوند، با محیط‌شان بیشتر انطباق پیدا کنند و قدرت درک‌شان بالاتر برود.


تجربه‌های قهرمان‌های داستان‌ها تبدیل به تجربه‌های خود خواننده‌ها می‌شود. هر درد و رنجی که شخصیت داستان می‌کشد، تبدیل به باری می‌شود که خواننده باید تحمل کند. خواننده‌های کتاب‌ها هزاران بار زندگی می‌کنند و از هر کدام از این تجربه‌ها چیزی یاد می‌گیرند.


اگر دنبال کسی هستید که شما را تکمیل کند و فضای خالی قلب‌تان را پر کند، می‌توانید این کتاب‌خوان‌ها را در کافی‌شاپ‌ها، پارک‌ها و متروها پیدا کنید. چند دقیقه که صحبت کنید، آن‌ها را به جا خواهید آورد.


کتاب‌خوان‌ها با شما حرف نمی‌زنند، با شما رابطه برقرار می‌کنند


آن‌ها در نامه‌ها یا مسج‌هایشان انگار برای‌تان شعر می‌نویسند. صرفا به سوالات‌تان جواب نمی‌دهند یا بیانیه صادر نمی‌کنند، بلکه با عمیق‌ترین فکرها و تئوری‌ها پاسخ شما را می‌دهند. شما را با دانش بالای کلمات و ایده‌هایشان مسحور خواهند کرد.


تحقیقات دیگری در دانشگاه برکلی نشان داده، کتاب خواندن برای کودکان باعث می‌شود آن‌ها کلماتی را یاد بگیرند که هرگز در مدرسه به آن‌ها یاد نمی‌دهند.


به خودتان لطف کنید و با کسی قرار بگذارید که می‌داند چه‌طور از زبان‌اش استفاده کند.


آن‌ها فقط شما را نمی‌فهمند، درک‌تان می‌کنند


آدم‌ها فقط باید عاشق کسی شوند که بتواند روح‌شان را ببیند. این آدم باید کسی باشد که به روح شما نفوذ می‌کند و به بخش‌هایی از روح شما دسترسی پیدا می‌کند که هیچ‌کس دیگر قبلا کشف‌اش نکرده است.


بهترین کاری که خواندن داستان‌ها با آدم‌ها می‌کنند این است که کامل نبودن شخصیت‌ها باعث می‌شود ذهن شما سعی کند از ذهن دیگران سردربیاورد. این جور آدم‌ها توانایی همدلی پیدا می‌کنند. ممکن است همیشه با شما موافق نباشند، اما سعی می‌کنند ماجراها را از زاویه دید شما ببینند.


آن‌ها نه‌تنها باهوش‌اند که عاقل هم هستند


باهوش بودن همیشه هم خوشایند نیست، اما عاقل بودن آدم‌ها را تحریک می‌کند. همیشه مقاومت در برابر آدم‌هایی که می‌شود چیزی ازشان یاد گرفت کمی سخت است. عاشق یک آدم کتاب‌خوان شدن نه‌تنها کیفیت گفت‌وگو را بالا می‌برد، بلکه باعث می‌شود سطح گفت‌وگو بالا برود.


بر اساس تحقیقات، کتاب‌خوان‌ها به دلیل دایره وسیع واژگان‌شان و مهارت‌های حافظه، آدم‌های باهوش‌تری هستند. ذهن آن‌ها در قیاس با آدمی معمولی که کتاب نمی‌خواند توانایی درک بالاتری دارد و راحت‌تر و به‌شکل موثرتری می‌توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.


قرار و مدار گذاشتن با آدم اهل کتاب به قرار گذاشتن با هزاران نفر می‌ماند. انگار که تجربه‌ای را که او با خواندن زندگی همه این آدم‌ها به دست آورده در اختیار شما قرار دهد، انگار با یک کاشف قرار گذاشته باشید.

به نقل از گروه اهالی فرهنگ در وتساپ