تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

درد را از هر طرف بخوانی درد است

محمدخاکساری بازرس شورای مرکزی وکانون صنفی یکی از موسسان کانون ومدیر مسئول صاحب امتیازقلم هفته نامه توقیف شده قلم معلم:

"بخشی از مقاله 

حکایت از دل تا قلم: “درد” را از هر طرف بخوانی درد است!

"ا ین روزها کاسه صبر جامعه بازنشستگان به سر آمده و بسیاری از آنان از شرایط موجود ناراضی اند هر چند وزارت اموزش و پرورش و صتدوق بازنشستگان تامین اجتماعی تاکید کرده اند که مشکلات این قشر به زودی حل شده و انان نیز همچون معلمان با اجرای طرح رتبه بندی به حقوق حقه خود خواهند رسید اما بدون شک با شعار هیچ چیز حل نخواهد شد و بازنشستگان منتشرند گامهای عملی ببینند که از سوی دولت برای تقویت و ارتقاء جایگاه معلم و فرهنگیان بازنشسته

برداشته شود این مطالبات که محصول نگرش ناصواب تصمیم سازان و صاحبان منصب در دولت های پیشین و سبب تحمیل شرایطی بسیار تلخ و ناعادلانه بر زندگی فرهنگیان بازنشسته بوده است باید با تصمیم گیری نمایندگان خانه ملت و سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور در جهت ارتقاء معیشت بازنشستگان اخذ گردد'"

نصر الله خلیلی 

http://vajenews.ir/2016/02/01/حکایت-از-دل-تا-قلم-درد-را-از-هر-طرف-بخوا/

ناسیونالیسم احساسی

دوست :

بخشی از سخنرانی دکتر یوسف اباذری استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران...!‌

‌‌

‌دنیا به سرعت در حال پیشرفت هست و ما با افتخار کردن به نیاکانمان وقتمان را هدر میدهیم. 

عده ای در 1400 سال پیش زندگی میکنیم و عده ای پا را فراتر گذاشته و در 2500 سال پیش زندگی میکنیم ، و جالب اینجاست این دو گروه دائم با هم سر ستیز داریم. 

دائمأ در حال مسخره کردن عرب ها هستیم و آنان را تنبل خطاب میکنیم ، بدون اینکه پیشرفت های آنها را ببینیم. به راستی به معماری مدرن و زیبای شهرهایشان دقت کرده ایم؟

دائم در مجامع بین المللی در مقابل لابی های قدرتمند اعراب شکست میخوریم و از مدیریت جهانی صحبت میکنیم. 

امارات کوچک بخاطر داشتن سیستم حمل و نقل مناسب ، هتل های مجهز ، ورزشگاه های پیشرفته ، در رقابت با ما میزبانی جام ملتها را میگیرد و ما دائم از سازندگی ، پیشرفت و بالندگی صحبت میکنیم. 

قطر را نمیگویم که بزرگترین رویداد جهان را میزبانی خواهد کرد. 

اعراب بزرگترین شرکت های هواپیمایی جهان را دارند و ما دائمأ در سوگ از دست دادن هموطنانمان بخاطر استفاده از هواپیماهای 50 سال پیش هستیم. 

اغلب با نام های عربی خوانده میشویم ، و هنوز هم برای فرزندانمان نام های عربی انتخاب میکنیم ولی از اینکه کسی خلیج فارس را خلیج عرب بخواند برافروخته میشویم ، این نهایت میهن پرستی ماست. و البته فقط برافروخته میشویم وکار خاصی هم نمیکنیم. 

اعراب را بخاطر بادیه نشین بودن در قرن ها پیش مسخره میکنیم در حالی که همین امروز در قرن 21 ملیونها نفر از هموطنمان چادر نشین هستند ، و ما فقط دل آنها را با یک سخن خوش میکنیم که آنها ذخایر مملکت اند و کاری برای اسکانشان نمیکنیم. 

آری اعراب به سرعت در حال پیشرفت و آبادانی هستند و ما پز نیاکانمان را میدهیم ، ای هواااااااار که ما 2500 سال پیش از شما بهتر بوده ایم. 

اعراب با سرمایه گذاری خوب در قلب دنیا نفوذ میکنندو با درآمدهای میلیاردی آسایش را برای مردمشان هدیه میدهند و ما وعده بهشت به مردممان میدهیم. و به آنها میخندیم که دلارهای نفتیشان را هدر میدهند ، به راستی ما با دلارهای نفتیمان چه میکنیم ؟؟؟؟


آیا وقت آن نرسیده که ما هم به این نکته پی ببریم که زمان جنگیدن با شمشیر و کلاشینکف تمام شده است ، و برای پیروزی بر دشمنان باید در قلب ها نفوذ کرد؟؟؟ : یکی از بزرگترین مشکلات ایران این است که در کشور ما " تعلق به سرزمین" بسیار ضعیف است. یعنی ایران هنوز یک "کشور- ملت" نیست.

در کشورهای پیشرفته دنیا، افراد تفکر خود را دارند، بعد در یک مدار بزرگتربه یک گروه تعلق دارند و درمدار بزرگتر ازآن احساس تعلق به سرزمین دارند.

شما اگر تاریخ غرب را بخوانید مقدم تر از دولت بخش خصوصی بوده و مقدم تر از بخش خصوصی اصل دیگری بوده است وآن ثروت و قدرت سرزمین بوده که خیلی اهمیت داشته است.

آلمان و ژاپن در تابستان 1945 براثر جنگ جهانی دوم یک کشور مخروبه بودند، اما به جزکسانی که آمریکایی ها بالاجبار از آلمان برداشتند و بردند، سندی دال برمهاجرت آنها موجود نیست. این خیلی مهم است. بعد دیدیم که درعرض 30-20 سال کشور خودرا اصلاح کردند و دومین و سومین قدرت اقتصادی جهانی شدند! 

این که یک شهروند در جامعه ما به راحتی ازماشین آشغال بیرون می اندازد وتعریف از تمیزی خیابانهای اروپا می کند، یک معنی تربیتی دارد، یک معنای عمیق دیگری هم دارد که به این سرزمین تعلق خاطرندارد.

ما یک ناسیونالیسم احساسی داریم و یک ناسیونالیسم عقلایی. در ناسیونالیسم احساسی قوی هستیم، یعنی اینکه من غذا و موسیقی ایرانی دوست دارم، خانواده ام و زبان فارسی را دوست دارم، به فرهنگ دیرینه ام می بالم و... ولی یک قدم که بالاتر بیایم و ببینم حالا که من در این سرزمین به دنیا آمده ام، من چه مسئولیتی دارم؟ اینجا کم میارم! اینجا سکوت می کنم! این یعنی فقدان ناسیونالیسم عقلایی. بخاطرهمین است که من و شما وقتی از یک اتاق می خواهیم بیرون برویم، چون همدیگر را می شناسیم، به هم احترام می گذاریم وکلی باهم تعارف می کنیم، ولی وقتی که در خیابان رانندگی می کنیم یک سانتیمتراجازه نمی دهیم کسی ازما جلوبزند! چون هیچ احساس تعلقی به همدیگر نداریم.

چرا هنر شنیدن یک ایرانی ضعیف است؟

چرامن اصراردارم که حرف خودم درست است؟

چون من ایرانی درحلقه اول فردی و نهایتا" درحلقه دوم گروهی گیرکرده ام. آن حلقه مهم تر و سوم ملی که همه این ها را به هم ربط می دهد، وجود ندارد.

کسی به من آموزش نداده که سرنوشت حلقه اول و حلقه دوم به حلقه سوم ربط دارد.

*** تا وقتی ناسیونالیسم عقلایی نداشته باشیم و به این سرزمین فکر نکنیم، هیچ تحولی در ما و سرزمینمان صورت نخواهد

عزل ازمنصب


اسکندر یکی از نخبگان را از مسوولیتی که داشت عزل کرد و به منصبی پست گُمارد. پس از گذشت مدتی او را نزد خود خواند و گفت: حالا، حال و روزت چگونه است؟ گفت: "مرد به خاطر منصبش بزرگ و شریف نشود و منصب است که به اندازه مرد بزرگ و شریف گردد؛ پس مرد هر جا که باشد باید پاک، عادل و منصف باشد."


اسکندر از این پاسخ خشنود شد و او را به مقام قبل بازگرداند.

 

بایدت منصب بلند، بکــــــوش

تا به فضل و هنر کنی پیــــوند


نه به منصب، بلنـــــــدیِ مـرد

بلکه منصب شود به مرد، بلند


چرا ایران با نظام بین المللی تا این حد در ستیز است؟

چرا ایران با نظام بین المللی تا این حد در ستیز است؟


== دکتر محمود سریع القلم =====


 ﺗﻠﻘﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻋﻤﺪﺗﺎً ،ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﻨﺒﺎﻁ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﻤﯽ، ﻓﻨﺎﻭﺭﯼ، ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ، ﺗﻮﻟﯿﺪﯼ، ﻧﺮﻡﺍﻓﺰﺍﺭﯼ،ﻫﻨﺮﯼ ﻭ ﻛﺎﺭﺁﻣﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...

ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﻗﺪﺭﺕ ‏[ﺩﺭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ‏] ﺍﺯ ﭘﺎﻥ ‌ ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ ﻭ ﺍﯾﺪﻩﺁﻟﯿﺴﻢ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﻪ ﺣﻞ ﻭ ﻓﺼﻞ ﻣﺴﺎﯾﻞﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﺮﺩﻡ  ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻭ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﻣﻄﻠﻮﺏ ﺑﺎ ﻧﻈﺎﻡ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻞ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ...

 ﺣﺪﻭﺩ 25 ﺗﺎ 30 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻫﻤﮕﺮﺍﯾﯽ ﻭ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﻋﻤﯿﻖ ﺗﺮ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ‏«ﺑﻮﻣﯽ ﮔﺮﺍﯾﯽ‏» ﺣﺮﻛﺖﻛﻨﯿﻢ، ﺍﺯ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺩﻫﻪ 80 ﻣﯿﻼﺩﯼ ﭼﯿﻦ، ﻫﻨﺪ، ﻛﺮﻩ، ﺑﺮﺯﯾﻞ، ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ، ﺗﺮﻛﯿﻪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻣﺼﺮ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﺎﺕ ﻭﺳﯿﻊ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ؛ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﻛﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ...

ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﻏﺮﺏ ﻫﺴﺘﯿﻢ؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ، ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.

ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 2011، ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﺎﺧﺎﻟﺺ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﺑﺮﺯﯾﻞ ‏(2493 ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺩﻻﺭ) ﺍﺯ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﺎﺧﺎﻟﺺ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ‏(2418 ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ‏) ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺭﻓﺖ، ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺍﻣﭙﺮﯾﺎﻟﯿﺴﻢ ﻓﻜﺮ ﻣﯽﻛﻨﯿﻢ ...

ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺁﻧ ﻬﺎ ‏(ﻣﺮﺩﻡ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ‏) ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ‏[ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ‏] ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻧﻈﺎﻡ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺪ ﺩﺭ ﺳﺘﯿﺰ ﺍﺳﺖ؟

ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﺘﯿﺰ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯼﻓﻜﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﯾﺎ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﺧُﻘﻠﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ؟

ﭼﺮﺍ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻋﻈﻤﺖ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ، ﻓﻠﺴﻔﯽ، ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻭ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺩ، ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻨﺪ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﺪ؟

ﻫﻨﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻗﺮﻥ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﺭ، ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ  ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﻛﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍین که ﻣﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺣﺘﯽﻫﻨﺪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﻭﺍﺑﻄﺶ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻧﻜﺮﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺣﻘﻮﻗﯽ، ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﺗﺠﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻭ ﻋﻠﻤﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻛﺸﻮﺭ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺍین گوﻧﻪ ﺍﺳﺖ؟

 ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﺿﻌﻒ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ؟ ﯾﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﺴﺎﯾﻠﺶ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻛﻨﺪ؟

 ﭼﺮﺍ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽﻫﺎ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺧﺘﻼﻓﺎﺕ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﻔﺮ ﻛﻨﻨﺪ؟

 ... ﻣﺮﺩﻡ ‏[ﺩﺭﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ‏ ﺳﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺩﺍﺭﻧﺪ ‏«ﺭﻓﺎﻩ‏»، ‏«ﺁﺯﺍﺩﯼ ‏» ﻭ ‏«ﻛﺮﺍﻣﺖ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ‏» ﺍﺯ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﯼ ﭼﭗ ﺩﻫﻪ 50 ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﺍﻣﭙﺮﯾﺎﻟﯿﺴﻢ ﯾﺎ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﯾﻚ ﻧﻈﻢ ﺟﺪﯾﺪ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﯼ ﺁن ها ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺤﻮﺭ، ﻣﺤﻠﯽ، ﻭﺍﻗﻊ ‌ ﺑﯿﻨﺎﻧﻪ ﻭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺪﻩ ‌ﺁﻟﯿﺴﺘﯽ ﺍﺳﺖ ... ﺍﯾﺪﻩ ﺗﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎ ﻧﻈﻢﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...

 ﻣﺎ ﺑﺎ ﻛﺪﺍﻡ ﺗﻠﻘﯽ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ؟

 ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﺎﺧﺎﻟﺺ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﻛﺮﻩﺟﻨﻮﺑﯽ ﻭ ﻣﻜﺰﯾﻚ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﺑﺎ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﺑﺮﯼ ﻣﯽﻛﻨﺪ، ﺷﺮﻛﺖﻫﺎﯼ ﭼﻨﺪ ﻣﻠﯿﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ‌ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻮﭼﻚ ﻭ ﻣﺘﻮﺳﻂ، ﻣﺒﻨﺎﯼ ﺑﺮﻭﻥﺳﭙﺎﺭﯼ (Outsourcing) ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، 35 ﻛﺸﻮﺭ ﻭ 1450 ﺷﺮﻛﺖ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻜﺎﺭﯼ ﻣﯽﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺑﺎﺱ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﺩ ...

ﺟﻬﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﻫﻪ 1340 ﻭ 1350 ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﯽﺷﺪ، ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﻪ ﺩﺭﺍﻧﺪﻭﻧﺰﯼ ﻭ ﻣﺎﻟﺰﯼ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﻭ ﺗﻮﻧﺲ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﻜﺎﯼ ﻻﺗﯿﻦ ﻭ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻧﯿﺎ، ﻣﻦ ﺑﺎ ﻏﺮﺏ ﻛﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ،ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺻﺤﺒﺖﻣﯽﻛﻨﻢ، ﻛﺸﻮﺭ ﺑﺮﺯﯾﻞ 150 ﺳﺎﻝ ﻛﻮﺷﺶ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮن گرﺍﯾﯽ ﻭ ﻧﻈﻢ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﻌﻘﻮﻝ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺯﯾﻠﯽﻫﺎ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻣﺎ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﻫﻤﻜﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ ...

 ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺕ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺘﯿﺰ ﺑﺎ ﻣﺮﺍﻛﺰ ﻗﺪﺭﺕ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﻣﺘﺤﺪ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽﻛﻨﻨﺪ، ﻫﻤﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯽﻛﻨﻨﺪ؛ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ؛ ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ ﻫﻢ ﭘﺎﺳﺦ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺗﯿﻚ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺕ ‌ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﯾﺪﻩ ‌ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﺪﻩ ﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﺮﻭﻫﺎﯼ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ...

ﺁﯾﺰﺍﯾﺎ ﺑﺮﻟﯿﻦ، ﻓﯿﻠﺴﻮﻑ ﺭﻭﺳﯽ ﺗﺒﺎﺭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺩﻭ ﻣﻠﺖ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻓﻮﻕﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﯾﺪﻩ ﺁﻟﯿﺴﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﺪﻩ ‌ ﺁﻟﯿﺴﻢ ﺑﻪ ﺁن ها ﺧﯿﻠﯽ ﻟﻄﻤﻪ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﯾﻜﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﻭﺱﻫﺎ، ﺍﯾﺪﻩ ﺁﻟﯿﺴﻢ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺍﯾﺪﻩ ‌ ﺁﻟﯿﺴﻢ ﺭﻭﺳﯽ ﺳﺒﺐ ﺷﺪﻩ ﺁن ها ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﻚ ﻟﻨﺰ ﺧﺎﺹ ‌ﺑﯿﻨﻨﺪ. ﺍﻻﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﯾﯽ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺗﺒﻌﻪ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﯾﺰﺍ ﺑﺎ ﮔﺬﺭﻧﺎﻣﻪﺍﺵ ﺳﻔﺮ ﻛﻨﺪ، ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ. 


ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺪﺭﯾﺲ ﻣﺜﺎﻝ ﻣﺎ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺟﻠﻮﺗﺮ ﻛﻪ ﺁﻣﺪﯾﻢ ﻣﺎﻟﺰﯼ، ﺑﺮﺯﯾﻞ ﻭ ﺗﺮﻛﯿﻪ ﻣﺜﺎﻝ ‌ﺯﺩﻧﯽ ﺷﺪﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻣﺜﺎﻝ ﻣﯽﺯﻧﻢ، ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺑﯿﻨﻪ ﺩﻭﻟﺘﺶ ﭘﻨﺞ ﺯﻥ تحصیل کرﺩﻩ ﻭ ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺣﺎﻻ ﻣﻤﻜﻦﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﯿﺮ 20، 30 ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﺑﻜﺸﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻛﺸﻮﺭ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺍﺳﺖ، ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ‌ ﻧﻈﺮﻡ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺴﺌﻮﻻﻥ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭﺍﻥ ﺷﯿﻌﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﻫﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻭ ﻫﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻨﺪ ...

ﻣﻦ ﻓﻜﺮ ﻣﯽﻛﻨﻢ ﭘﺎﺭﺍﺩﺍﯾﻢ ‏(ﺳﺮﻣﺸﻖ، ﻣﺪﻝ‏) ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﭘﺎﺭﺍﺩﺍﯾﻢ ﻓﻜﺮﯼ ‌ﺍﯼ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﻧﻈﻢ ﺳﯿﺎﺳﯽ ‌ﻣﺎﻥ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﭘﺎﺭﺍﺩﺍﯾﻢ ﺳﻪ ﺑﻨﯿﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ: 

ادامه دارد....

ماجرایی خاکسپاری حافظ

ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﺣﺎﻓﻆ


ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ

ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽﺭﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ

ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ

ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ .

ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﻣﯽﺧﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ

ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ

ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .

ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ‌ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ

ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ‌ ﻣﯽﺷﻮﺩ :


‏«ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ

ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ

ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ

ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ

ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ‏»


ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ ﻣﯽﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ

ﺩﻓﻦ ﭘﯿﮑﺮ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ ‏« ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ ‏» ناﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ .

شعری از سعدی در مورد خاموشی

محمدخاکساری بازرس شورای مرکزی وکانون صنفی یکی از موسسان کانون ومدیر مسئول صاحب امتیازقلم هفته نامه توقیف شده قلم معلم:

سعدی: 


نظر کردم به چشم عقل و تدبیر  


ندیدم به ز خاموشی خصالی


نگویم لب ببند و دیده بر دوز 


ولیکن هر مقامی را مقالی


 زمانی بحث و علم و درس و تنزیل 


که باشد نفس انسان را کمالی


زمانی شعر و تاریخ و حکایت  


 که خاطر را بود دفع ملالی


 خدایست آنکه ذات بی مثالش 


نگردد هرگز از حالی به حالی

ما جرایی آموزنده از مهماندار هواپیما

ﻳﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻮﺳﺖ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ دو ساله ، ﺗﻮﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯﻫﺎﻯ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻟﻴﺶ، ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﻥ‌ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ .

ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻧﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻮﺩ

ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﻴﺸﺪ!! ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﺭﺍ"ﺧﺪﻣﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺟﺪﻳﺪ ﻣﻴﻜﻨﻪ .

ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﻧﻴﺴﺘﻢ .

ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﮔﻔﺖ :

ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﻜﺮ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﻟﻴﺴﺖ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻜﻨﻢ.

ﺑﻌﺪ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ

ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺴﺖ؛ﻭﻟﻰ به هرحال ﺑﺎ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ میکنم. بعد از دقایقی مهماندار برگشت و گفت.

ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ

ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺷﺮﻛﺖهای ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﺋﻰ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺍﺯ

ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻧﻴﺴﺖ 

ﻭﻟﻰ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﻫﻢ ﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ، ﻳﻚ ﺟﻨﺠﺎﻝ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻣﻰ ﻏﻴﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺴﺖ !! ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺍﺯ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.

به گفته مسافران اشک در چشمان مرد سیاهپوست جاری شده بود.

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺟﻮﺍﺑﻰ ﺑﺪﻫﺪ ،ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫوﺍﭘﻴﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻦ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﮔﻔﺖ :

ﺁﻗﺎﻯ ﻣﺤﺘﺮﻡ! ﺍﮔﺮ ﻟﻄﻒ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺷﺨﺼﻰ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ

ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﭘﺮ ﺭﻓﺎﻩ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻢ... ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺍﺻﻼ ﻛﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎنی و درستی نیست ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚﺷﺨﺺ ناخوشایند و نا محترم ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﺪ !!  بعد ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻼﺕ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﻭﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﻯ ﻃﻮﻻﻧﻰ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﻭ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﻭ ﺁﻥ ﺧﻠﺒﺎﻥ که نامش (دنیس گورالیدو) بود ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳِﻤﺖ ﺭﺋﻴﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ

ﺷﺪ.

طلب معلمان


طلب معلمان 

Iدر زمان نیرحسین بود که بخشنامه امد مبنی بر اینکه:چون الن جنگه وهمکاران به جبهه میروند پس به جای 22 ساعت کار در هفته 24 ساعت کا کتیم ولی بعد از اینکه جنک تمام شد دوباره همان 22 ساعت در هفته باشد در ضمن این دوساعتها را به عنوان حق التدریسی محاسبه خواهد شد . الن چند سال از پایان جنک میگذرد. ؟؟پند سال از نخست وزیری میر حسین میگذرد ؟  اموزش وپرورش نه تنها این دوساعت ها را کم نکرد وهمه 24 ساعت در هفته کار میکنند ;بلکه ان دو ساعت هارا برای هیچ کسی محاسبه نکردند که حق التدریسی ان را پرداخت کنند . یعنی ما همگی چه شاعل چه باز نشسته از همان سال هفته ای دو ساعت از اموزش وپرورش طلب داریم . این طلبهای ما معلمین را چه کسی مسئولیت پرداختش را دارد؟؟  من هیچ گاه از طب خود نمی گذرم وان را خواهانم چون حق من بوده وانها به من معلم کلک زدند وما معلمین را فریب دادند.






داستان یک دعا

#موفقیت 


داستان یک دعا


 این مطلب اولین بار در سال 2001 توسط زنی به نام ریتا در وب سایت یک کلیسا قرار گرفت، این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده بود که طی مدت 4 روز بیش از پانصد هزار نفر به سایت کلیسای توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند. این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد ...


Interview with god

گفتگو با خدا


I dreamed I had an Interview with god

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم .


So you would like to Interview me? "God asked."

خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟


If you have the time "I said"

گفتم : اگر وقت داشته باشید .


God smiled

خدا لبخند زد


My time is eternity

وقت من ابدی است .


What questions do you have in mind for me?

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟


surprises you most about humankind? What

چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟


Go answered ….

خدا پاسخ داد ...


That they get bored with childhood.

این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند .


They rush to grow up and then long to be children again.

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .


That they lose their health to make money

این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.


And then lose their money to restore their health.

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند .


By thinking anxiously about the future. That

این که با نگرانی نسبت به آینده فکر می کنند .


They forget the present.

زمان حال فراموش شان می شود .


Such that they live in neither the present nor the future.

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال .


That they live as if they will never die.

این که چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد .


And die as if they had never lived.

و آنچنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .


God's hand took mine and we were silent for a while.

خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم .


And then I asked …

بعد پرسیدم ...


As the creator of people what are some of life's lessons you want them to learn?

به عنوان خالق انسان ها ، می خواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟


God replied with a smile.

خدا دوباره با لبخند پاسخ داد .


To learn they cannot make anyone love them.

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .


What they can do is let themselves be loved.

اما می توان محبوب دیگران شد .


learn that it is not good to compare themselves to others.

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .


To learn that a rich person is not one who has the most.

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد .


But is one who needs the least.

بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد


To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love.

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم .


And it takes many years to heal them.

و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد .


To learn to forgive by practicing forgiveness.

با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرند .


To learn that there are persons who love them dearly.

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند .


But simply do not know how to express or show their feelings.

اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند .


To learn that two people can look at the same thing and see it differently.

یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .


To learn that it is not always enough that they are forgiven by others.

یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند .


They must forgive themselves.

بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند .


And to learn that I am here.

و یاد بگیرند که من اینجا هستم .


Always

همیشه

@mosbatandishiii

بازنشستگان چه میگویند؟

محمدخاکساری بازرس شورای مرکزی وکانون صنفی یکی از موسسان کانون ومدیر مسئول صاحب امتیازقلم هفته نامه توقیف شده قلم معلم:

روزنامه جهان صنعت ، ۳ شهریور ۱۳۹۵


بازنشستگان آموزش و پرورش از تبعیضی بزرگ‌تر سخن می‌گویند‌. 

آنها می‌گویند بازنشسته‌های فرهنگی حتی از معلمان نیز وضعیت بحرانی‌تری دارند‌ زیرا حقوق‌شان نسبت به شاغلان حداقل یک میلیون تومان کمتر است و پس از بازنشستگی نیز هیچ مزایایی به آنان تعلق نمی‌گیرد‌. آنان می‌گویند از دید مسوولان، بازنشسته آموزش‌وپرورش یک فرد مرده است و این را در رفتارشان و گاهی حتی گفتارشان می‌توان دید‌. 

محمد قطب، نویسنده فقید مصری در کتاب جاهلیت قرن بیستم می‌نویسد‌: ابتدایی‌ترین راه تحقق ژاپن اسلامی رسیدگی به آموزش و پرورش است‌. بنابراین ژاپن و سایر کشورهای موفق، موفقیت خود را مدیون آموزش و پرورش و قشر فرهنگی خود می‌دانند‌. 

بازنشسته فرهنگی چه می‌گوید

شرحی که در ادامه می‌آید، بخشی از درد دل‌های بازنشستگان فرهنگی است‌:ما می‌خواهیم بگوییم آقای وزیر! ما بازنشستگان فرهنگی زنده‌ایم! ببینید نفس می‌کشیم‌. در حق معلمان جفا شده است و در حق بازنشستگان آنها جفایی بزرگ‌تر‌. به عنوان مثال هم‌تراز و هم‌ردیف یک نفر در اداره برق با یک بازنشسته فرهنگی، ماهی 3 میلیون و 700 هزار تومان حقوق بازنشستگی می‌گیرد درحالی که آن بازنشسته فرهنگی ماهی یک میلیون و 100 هزار تومان حقوق می‌گیرد‌. (با توجه به اینکه این آمار دو سال پیش است)، این درحالی است که نطق‌هایی مبنی بر متعالی بودن فرهنگ و فرهنگی گوش مردم را پر کرده است‌. 

کسانی هستند که همیشه رییس هستند و هیچ‌وقت بازنشسته نمی‌شوند‌. این اقشار با خانه‌ها و ماشین‌های مجلل خود فخر می‌فروشند و مشکل مسکن، کار، خودرو، سربازی، ازدواج و‌.‌.‌. ندارند، ولی وقتی به فرهنگیان شاغل و بازنشسته می‌رسند از باب نصیحت می‌گویند کشور تحریم است و دم از نداری، قناعت، صرفه‌جویی و ایثارگری می‌زنند که صدالبته این قناعت، صرفه‌جویی و ایثارگری را باید فرهنگیان فهیم نصب‌العین خود قرار دهند، در حالی که خود و خانواده‌شان از رفاه کامل برخوردار هستند‌. 

تبعیض آنقدر زیاد است که نمی‌دانیم از کجایش بگوییم به عنوان مثال برای مزایای سفر، به جای هتل‌های چندستاره رایگان و ویلاهای آنچنانی و غذاهای پرسی هزار تومان به تعداد فامیل، در تابستان کلاس‌هایی با فضا و امکانات پایین و دون شان معلمان جهت مسافرت ارائه می‌دهند که آن هم با هزار منت و البته استفاده از آن برای غیرفرهنگیان هم آزاد است‌. 

فرزندان‌مان بیکار هستند و خودمان هم به واسطه شغل معلمی نه سرمایه و نه حقوق کافی داریم که دست آنها را بگیریم و در این زمانه که مخارج کمرشکن است، حداقل آنان را از زمین بلند کنیم‌. این در حالی است که در سایر ادارات و سازمان‌های دولتی وقتی شخصی بازنشسته می‌شود، این امتیاز و اولویت را دارد که فرزند خود را جایگزین کند یا در برخی سازمان‌ها در همه حال فرزندان‌شان اولویت استخدام را در ادارات و سازمان‌های محل کار اولیایشان دارند‌. 

بعضی از آنها که بعد از بازنشستگی به تحصیل ادامه دادند، مدرک جدیدشان در حقوق‌شان تاثیر نمی‌گذارد در حالی که بازنشستگی طبق قانون یک نوع شاغل بودن است‌. به عنوان مثال اگر یک سال همایش‌ها، کنفرانس‌ها، سمینارها، گردهمایی‌ها و‌.‌.‌. را برگزار نکنند و بودجه آن را در اختیار آموزش و پرورش قرار دهند، قطعا کسری بودجه آن برطرف و امکان خدمت‌رسانی به شاغلان و بازنشستگان بیشتر فراهم می‌شود‌. با این حال احتمالا مقصر فرهنگیان شاغل و بازنشسته هستند که کمی دندان روی جگر نمی‌گذارند، هر چند که جگرشان، جگر زلیخا شده باشد‌. 

اینها نمونه کوچکی از درددل‌های فرهنگیان بازنشسته است؛ کسانی که حدود سه دهه کار طاقت‌فرسای معلمی انجام داده، در روزگاری که ایام گچ و تخته بود، هر روز گچ‌های معلق در فضا را استنشاق کرده و اکنون اکثرا به واریس پا، دیسک کمر و گاهی مشکلات تنفسی دچار شده‌اند‌. به این مشکلات افسردگی ناشی از حقوق پایین و به تبع آن معیشت سخت و بد را اضافه کنید‌. ضمن اینکه به دلیل بیمه‌های ناکارآمد و ناقص، توان درمان بیماری‌هایی که از زمان اشتغال برای آنها به یادگار مانده را نیز ندارند‌. 

خواسته قانونی و بحق بازنشستگان چیست

می‌توان گفت همه این مشکلات ناشی از عدم اجرای قانون نظام هماهنگ پرداخت است که البته همین قانون هم به شکل تبعیض‌آمیزی اجرا می‌شود‌ به‌طوری که برای بعضی سازمان‌ها اجراشده، بعضی دیگر باعدم اجرای نظام هماهنگ بندهای دیگری را اجرا کردند که این موضوع باز هم فاصله حقوقی فرهنگیان را با سایر کارمندان بیشترکرد‌.


به‌طور مشخص خواسته‌های فرهنگیان بازنشسته این موارد است ‌:


۱-  همسان‌سازی حقوق و مزایا و دریافتی ماهانه با دیگربازنشستگان سایر ادارات دولتی و ارگان‌ها و شاغلان.