نامه سرگشاده یک معلم بازنشسته به احمدینژاد
در آن روزگار مجری برنامه از وضع معیشت معلمان و سیستم آموزشوپرورش از شما پرسیدند. پاسخ فرمودید که هر ملتی آموزشوپرورش پویا و معلمانی بدون دغدغه معاش داشته باشد به معنی این است که این ملت صاحب همهچیز است اما اگر آموزشوپرورش ما به همین منوال باقی بماند هیچ چیز نخواهیم داشت!!!
عبارت بسیار درست و زیباست. اما جان سخن اینجاست که در این هشت سال معلمان فقیرتر و وضع معیشت آنها چنان فجیع شد که معلم برای شرمسار نشدن از روی همسر و فرزند معلمی حرفه دوم و سوم او شد. برای یک معلم در این شرایط که گرانی، بازار آشفته و تورم، مستاجر بودن به معنی مرگ تدریجی است از سپیده صبح تا کله شب دوندگی برای سیرکردن شکم دو سه سرعائله، رسالت معلمی در کمال تاسف محلی از اعراب ندارد! وقتی معلمی با
هزار قرض و وام سیدرصد صاحب خودرویی میشود که با مسافرکشی چالهای از زندگیاش را پرکند گاه دستش را که دراز میکند تا کرایه را از مسافر دریافت کند متوجه میشود مسافر یکی از شاگردانش است، زمین و زمان در جلوی چشمان معلم به چرخش در میآید. از فردا مدرسه و شاگردانش روح و روانش را به سوهان میکشد
نویسنده : حسین خداکرمی |
جناب آقای احمدینژاد با سلام. در نزدیکی پایان دولت دهم از ابتدای دولت نهم و پاسخ و پرسشهای کاندیداها نگاههای پرسشگر مردم نظارهگر سوالهای مجری برنامه سیما آقای حیدری و پاسخهای کسانی که میخواستند بر کرسی قدرت(ریاستجمهوری) جلوس کنند، بودند. حافظه تاریخی این ملت صبور و رنجور هنوز بحث و جدلهای تبلیغاتی سالهای 84 و 88 را فراموش نکرده و به خوبی به یاد دارند. با ذکر چند پاسخ جنابعالی و چند وعده حیرتبرانگیز امیدوارم موجب تکدر خاطرتان نشود هرچند که با نزدیک شدن غروب دولت دهم دیگر امید اینکه خشتی روی خشت دیگر قرار گیرد نیست اما به عنوان یک معلم بازنشسته و خیل همکارانم با دردی مشترک و به عنوان فردی از آحاد جامعه و شهروندی که اظهارنظر و عقیده در مورد نمایندگانی اعم از ریاستجمهوری، مجلس شورای اسلامی و حتی شوراهای شهر و روستا که با رای مستقیم مردم انتخاب و وظایفی را طبق قانون به عهده میگیرند محفوظ میباشد. در آن روزگار مجری برنامه از وضع معیشت معلمان و سیستم آموزشوپرورش از شما پرسیدند. پاسخ فرمودید که هر ملتی آموزشوپرورش پویا و معلمانی بدون دغدغه معاش داشته باشد به معنی این است که این ملت صاحب همهچیز است اما اگر آموزشوپرورش ما به همین منوال باقی بماند هیچ چیز نخواهیم داشت!!! عبارت بسیار درست و زیباست. اما جان سخن اینجاست که در این هشت سال معلمان فقیرتر و وضع معیشت آنها چنان فجیع شد که معلم برای شرمسار نشدن از روی همسر و فرزند معلمی حرفه دوم و سوم او شد. برای یک معلم در این شرایط که گرانی، بازار آشفته و تورم، مستاجر بودن به معنی مرگ تدریجی است از سپیده صبح تا کله شب دوندگی برای سیرکردن شکم دو سه سرعائله، رسالت معلمی در کمال تاسف محلی از اعراب ندارد! وقتی معلمی با هزار قرض و وام سیدرصد صاحب خودرویی میشود که با مسافرکشی چالهای از زندگیاش را پرکند گاه دستش را که دراز میکند تا کرایه را از مسافر دریافت کند متوجه میشود مسافر یکی از شاگردانش است، زمین و زمان در جلوی چشمان معلم به چرخش در میآید. از فردا مدرسه و شاگردانش روح و روانش را به سوهان میکشد. در مدرسه مجدزاده اهواز دفترداری داشتیم که 90 سال خدمت کرد به این معنا که صبح در یک مدرسه- عصر مدرسهای دیگر و شبانه هم از ساعت 5 عصر تا 9 شب. سال 85 بازنشسته شد و سه ماه بعد در عین مظلومیت سکته او را از پای درآورد و در آرامگاه خستگی خود را از تن خارج کرد. جناب رئیسجمهور اگر بخواهم از این قشر و درد و رنج و محرومیتهای خود و خانوادهشان بنویسم مثنوی هفتاد من میشود. اما جهت رعایت روزنامه و درج مطالب دیگر بسیار خلاصه میکنم. اکثر مواردی که در آن مصاحبهها فرمودی در خصوص بهبود معیشت مردم که ترجیح بند مشکلات را با لحن «میشود» و «شدنی است» نه تنها نشد، بلکه فقر و گرانی لجام گسیخته امروز بخش اعظم مردم را گرفتار تغذیه نامناسب کرده تاجایی که منشاء بیماریهای رنگارنگی در کودک و جوان و پیراین مملکت شده است. به چند ماه گذشته برمیگردم با وعدهای که بسیار عجیب و بهت برانگیز بود، خبر این بود که: «تا پایان دولت دهم نه بیکاری در کشور بدون کار میماند و نه خانوادهای بدون خانه و سرپناه!» دیدیم که این شعار هم در حد همان سخنرانی گامی به پیش نرفت. راستی آقای دکتر اهدای زمین هزار متری به مردم که در آن باغ و گلستان ایجاد کنند و از شر آپارتمان رها شوند به کجا ختم شد؟ بدهکاری دولت به ارگانهای مختلف بانکها، شرکتها و... که متاسفانه به علت ضعف سواد ریاضی نتوانستم رقمش را بخوانم چرا این بدهی چنین تلنبار شد و دولت بعدی با چه ترفندی میخواهد این مساله را حل کند؟ در دولتی که به زعم شما پاکترین دولت بود سرقتهای نجومی سر به آسمان سایید و خوشبختانه به چنگ عدالت گرفتار شدند؛ نمونهاش را در دولتهای قبل سراغ دارید؟ و ختم کلام اینکه یارانهها سبب شد که گرانی، سرمایهداران را فربهتر و اقشار حقوق بگیر و کارگران را در مصافی نابرابر با گرانی لجام گسیخته قرار داده که نتوانند ماهی یک بار گوشت در سفره به چشم ببینند. اقلام دیگر بماند که روز به روز به سرعت برق و باد به نرخشان افزوده میشود. در پایان با ذکر تمثیلی از مثنوی وعدههایی که هرگز جامه عمل نپوشید میگذرم. «هر رنگ که میکنی، این رنگ مکن.» «شخصی جامهای به رنگرز داد که آن را نیلی کند. روز دیگر به طلب جامه خویش رفت. رنگرز، عذر آورد که جامه نیلی در خور ماتمزدگان است و من این رنگ را به فال بد دانستم. اکنون اگر میل داری تا رنگی نیکوتر کنم؟ صاحب جامه پاسخ داد: «آری نیک گفتی؛ هر رنگ که خواهی کن.» چند روزی گذشت. در این مدت، هر روز که صاحب جامه پیش رنگرز میرفت و تقاضای لباس خویش میکرد، رنگرز نیرنگی تازه به کار میبرد و برای لباس او، رنگی دیگر پیشنهاد میداد. سرانجام، صاحب جامه که طاقت خویش از دست داده بود، با عصبانیت پیش رنگرز رفت و گفت: «جامه را بدون رنگ پس بده و از فریب دست بردار؛ زیرا یک جامه ساده، صد هزار رنگ قبول نمیکند!» رنگرز که در همان روز اول جامه را گم کرده بود و این همه عذر را به جهت آن میآورد، به غیر از راستگویی چارهای ندید و گفت «ای برادر عزیز! مرا معذوردار که جامهات را در خم نیستی زدهام و رنگ عدم گرفته است.» مرد خندید وگفت: «تو را به جان خودم قسم میدهم که هر رنگ دیگری میکنی، مختار هستی؛ اما این رنگ مکن که حلالت نمیکنم.» حال آقای رئیسجمهور محترم، 8 سال مردم نجیب و شریف ایران تحمل کردند به نیتهای خیرخواهانه علما و اقتصاددانان برجسته وقعی ننهادی، ورق پارههای (تحریمها) سازمان ملل را به سخره گرفتی و دودش به چشم مردمی که صاحب این انقلاب و پشتوانه آن هستند رفت. دیگر وقت آن است که به مردم یا به عبارتی، به ولی نعمتان خود اجازه دهید که آگاهانه کاندیدای اصلح را انتخاب نموده و به رای آنها احترام گذاشته شود. مردم سالاری - 20 خرداد 92 |