مرتضی نظری
پژوهشگر آموزش و توسعه انسانی
در دهه پایانی قرن بیست، گروهی از اندیشمندان توسعه از کشورهای مختلف جهان در سازمان ملل گردهم آمدند و دفتری تشکیل شد که امروز آن را با عنوان برنامه توسعه سازمان ملل (UNDP) میشناسند. یکی از نتایج این مجموعه علمی و معتبر، معرفی الگوی جدیدی از توسعه بود که توسعه انسانی نام گرفت. انتشار گزارشهای سالانه تحت عنوان شاخصهای توسعه انسانی و رتبهبندی کشورها، از جمله اقدامات این دفتر است. این گروه برای توسعه انسانی به تعریفی رسیدند که بسیار جای تأمل دارد: توسعه انسانی یعنی فرایند بسط و گسترش دامنه انتخابهای افراد.
فرد توسعه یافته، کسی است که بهتر، بیشتر و آزادانهتر بتواند برگزیند و امکان انتخابهای بیشتری پیش روی خود داشته باشد.
اگر بتوانیم با تشخیص خود و به دور از تأثیر تبلیغات، اجبار یا القائات کاذب دست به انتخاب بزنیم، احساس بهتری از خویشتن و بودنمان خواهیم داشت.
آنچه در توسعه انسانی به عنوان عامل محوری مطرح است، تکیه به توانمندیهای درونی افراد و ارتقای شاخصههای زندگی است. از این منظر نقش نهاد آموزش و تربیت بسیار حائز اهمیت است. مغز سخن در توسعه انسانی، تلاش برای متوجه کردن افراد نسبت به ظرفیتها و توانمندیهای خودشان است. به همین دلیل تعلیم و تربیت اهمیت بسزایی پیدا میکند. از منظر توسعه انسانی، آموزش و پرورش درصدد است تا افراد به غایتها و اهدافشان در زندگی برسند نه این که آنها را برسانند! فرق است میان رسیدن و رساندن!
از سویی بچههای مدارس میخواهند جای خود را در زندگی پیدا کنند، میخواهند دیده شوند و به حساب بیایند. این در حالی است که روشهای مرسوم آموزشی و تربیتی ما بشدت غیر تعاملی است. قطعاً استعدادها در چنین فضایی شکوفا نمیشود. الگوی ارتباط حاکم در خانواده و مدارس ایران مبتنی بر اعمال قدرت بزرگسالان است. همچنین بسیاری مربیان و خانوادهها تربیت را با اعمال زور اشتباه میگیرند. در عموم خانوادهها و مدارس، بچهها در سایه اقتدار پدر، مادر و معلم بزرگ میشوند و این چرخه مدام تکرار میشود. به همین دلیل بچهها در کودکی مجالی برای عرض اندام و بروز توانمندیهای خود ندارند و حرف، حرف بزرگترهاست! البته با افزایش دانش عمومی جامعه و توسعه ارتباطات، این شبکه سنتی اعمال قدرت هم در خانواده و هم در مدرسه تا حد زیادی دستخوش تغییر شده است.
واژه بالندگی از واژگانی است که مکرر در وزارت آموزش و پرورش استفاده میشود در حالی که کمتر به عمق این واژه زیبا توجه شده است. بالندگی بدون میدان دادن به افراد امکانپذیر نیست. چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم دانشآموز ما بالنده شود در حالی که کمترین فضا برای ابراز وجود و ابراز شخصیت را برای او فراهم کردهایم؟ کار توسعه و پیشرفت از همین نقطه یعنی از مدرسه آغاز میشود اما مدرسهای سازگار با توسعه انسانی.
اما در وادی آموزش و پرورش اهمیت این موضوع دوچندان است. نظام تربیتی که شاگردان را انتخابگر میپروراند و در عصر بمباران اطلاعات و سیطره بیامان رسانهها و ماهوارهها به دانشآموزان جرأت انتخاب میدهد تا پیش از آنکه دیگران به جای آنها انتخاب کنند، خودشان برگزینند. این که در عصر بیارادگی ناشی از سِحر و جادوی رسانهها تلاش کنیم فرزندانمان را به مرحلهای از توانایی برسانیم که خودشان بتوانند به انتخابهای کوچک و بزرگ دست بزنند، اتفاق بزرگی
خواهد بود.
دانشآموزان و معلمان، روبات نیستند که برنامهای از قبل نوشته شده را در حافظه مصنوعی آنها قرار دهیم تا موبه مو اجرا کنند. باید در آموزش و پرورش که انسانیترین دستگاه اجرایی کشور است، انسانیترین روشها و رویکردها- آن هم نه به شکلی آمرانه و بالا به پایین- اتخاذ شود.
نباید به دنبال بزرگنمایی ناتوانیهای دانشآموزان باشیم. متأسفانه گاهی به جای این که تواناییهای بچهها را تقویت کنیم، آنها را به حاشیه میرانیم و در عوض دانشآموز را از ناحیه نقطه ضعفهایش مورد فشار، تحقیر و حمله قرار میدهیم. اصول صحیح این است که تمام افراد، بدون در نظر گرفتن ناتوانیهایشان، دارای نیازهای مشترکی مثل نیاز به پذیرفته شدن در جمع همسالان، نیاز به داشتن احساس تعلق و نیاز به دوستیابی هستند که باید برآورده یا حداقل این که به رسمیت شناخته شوند.
عموماً در کلاسهای درس امنیت روانی دانشآموز را به دلیل ناتوانیهای او در موارد خاصی مثل زبان انگلیسی، ریاضی و... دائماً به خطر میاندازیم، در برابر یک نمره ضعیف در یک درس او را به همراه والدینش به مدرسه احضار میکنیم، جلسه تشکیل میدهیم و آن قدر این ضعف را بزرگ جلوه میدهیم که توانایی و خلاقیت او در سایر دروس به فراموشی سپرده شده، به پایدارتر شدن ضعفها میانجامد و اعتماد به نفس و قدرت ترمیم ضعف در آنها کاهش مییابد.
روشهای غلطی مثل جداسازی دانشآموزان ضعیف و قوی و متوسط در مدارس، به کار گرفتن تعابیری برای آنها که توصیف کننده بخش ضعیف شخصیت آنها است، همگی ضربه سختی را به روند رشد آنها وارد میکند. توسعه انسانی به دنبال بازسازی جامعهای متشکل از شهروندان با شخصیتهای مستقل و دارای اعتماد به نفس است. شهروند مطلوب در مدل توسعه انسانی در کنار شاخصهای بالای سلامت، امید به زندگی و سرانه مطالعه و دهها معیار دیگر، دارای مهارتهای فردی و شخصیتی ممتازی هستند. امکان ندارد ما چشمانداز کشوری توسعه یافته برای خود ترسیم کنیم اما در مدارس افرادی بزدل و ترسو تربیت کرده باشیم. لذا تفکر انتقادی و رسیدن به توانایی تشخیص در تمام شئون زندگی در الگوی توسعه انسانی اهمیت مییابد.
ساختار آموزش و پرورش نباید به گونهای باشد که همه را متحدالشکل، متحدالفکر، متحدالرأی و متحدالعقیده بسازد. نگرشهاى القا شده در کودکى جهتگیریهاى فکرى و فرهنگی آینده فرد را رقم میزند. از طریق آموزش میتوان مسیر حرکت جامعه را به سمت اهداف مورد نظر متمایل ساخت.
فرهنگ حاکم بر مدارس ایران عرصه رویارویی دو دنیای متفاوتند. یک نگاه، باور ریشهدار و تاریخی است که الفبای یادگیری را در پذیرش محض و فرمانبری و اطاعت میپندارد و رویکرد دیگر از حق انتخاب، پرسشگری، مشارکتجویی و انتقاد به دانشآموزان سخن میگوید.
دانشآموزان امروز، تا چندسال دیگر شهروندان بزرگسال جامعه ما خواهند بود. آنان را نسلی آگاه به حقوق، منتقد و با اخلاق بخواهیم، نه رام و مطیع و بی تفاوت. قطعاً این به نفع آینده روشن ایران است. متأسفانه هنوز به جای آنها فکر میکنیم، برای آنها تصمیم میگیریم و انتخاب میکنیم. نقش و تأثیری که آموزش و پرورش در فراهم آوردن لوازم توسعه یافتگی همه جانبه ایفا میکند با هیچ نهاد دیگری قابل مقایسه نیست. هسته اولیه مشارکت اجتماعی، مسئولیتپذیری، احترام و عمل به قانون، استقلال شخصیت، تفکر انتقادی و خلاقیت در آموزش و پرورش شکل میگیرد.
تعبیر زیبایی از امام علی(ع) هست که میفرمایند: «بنده و برده کسی نباش، چرا که خدا تو را آزاد آفریده است.» (ولاتکن عبد غیرک، قدجعلک الله حراً - نهج البلاغه) خوب است تأمل کنیم چقدر فضای آزاد انتخاب را در کلاس و مدرسه برای دانشآموزان فراهم میآوریم؟ چقدر اجازه میدهیم معلم آزادانه به کار تعلیم و تربیت بپردازد و این همه برای او باید و نباید تعیین نکنیم؟
مدیران ما چقدر حاضرند از قدرت متمرکز خود در ستاد کاسته و با نظارت، میدان عمل آزادتری برای مدیران میانی و پایینتر فراهم آورند؟
فراموش نکنیم که فرزندان ایران با انتخابهایشان شکوفا میشوند! اگر در محیط تربیتی که ما برای دانشآموزان فراهم آوردهایم، قدرت انتخابگری هرچند اندک برای آنها به رسمیت بشناسیم، قطعاً کمک بزرگی به شکوفایی استعدادشان کردهایم.
دانشآموزان ما به شرطی میتوانند در ساخت جامعه خود نقشی بزنند که اجازه «بودن» و انتخاب کردن را از آنها نگرفته باشیم!
صحبت از نقش زدن شد! بنگریم که تمام نقاشیهای ماندگار جهان به دلیل آزادی نقاش در انتخاب طرح، نقش و رنگ بوده که ماندگار شدهاند.
بیاییم برای فرزندانمان در خانواده و دانشآموزانمان در مدرسه میدان بازتری از تجربه و انتخاب تعریف کنیم. راه توسعه دشوار است اما پیمودنی. باید راهی این راه شد!
ایران - 15 اسفند 92