بسیارعالی؛ از این بهتر نمیشد که دوباره تب و تاب انجمن صنفی روزنامهنگاران، یقه گروهی از روزنامهنویسان و مخصوصا جوانانی را چسبیده است که شاید بعضی از آنها روزهای فعالیت انجمن صنفی را در سالهای گذشته ندیدهاند و احتمالا با تمام وجود لمس نکردهاند که یک آشیانه حتی اگر پنجرهاش رو به آفتاب باز نشود و یا دیوارهایش توانی برای مقابله با سرما نداشته باشند، باز آنقدر آشیانه است که میتوان در کنجی از آن گوشه گرفت و به آسودگی نفسی تازه کرد. این حرکت و تلاش برای رنگ دادن دوباره به سقفی که میخواهد سایه شود روی همه خستگیهای روزنامه نویسان ایرانی، باعث میشود که گرما جایش را دوباره باز کند و امید روی دست آدم و کنار قلمش پروانه شود. اینها را نوشتم که به عنوان یک عضو خانواده روزنامه نویس ایران، خیلی ساده خوشحالیام را از احتمال آمدن دوباره خانهای برای صنفم، نشان دهم. چون معتقدم تشکل، خانه، صنف، سندیکا یا هر پدیده دیگری (فارغ ازهر نوع اسمی) که میخواهد پشتوانهای برای اعضای خودباشد، به هرشکل،اندازه و وزنی که حضور دارد، میتواند امکانی بزرگ برای گروههای مختلف و یا اعضای هرطبقه از شاغلین کشور باشد. از همین منظر انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران با همه کمبودهایش و به رغم فاصله دوری که میگویند با نیازهای صنفی داشت، همین که بهانهای بود برای تسهیل امور صنفی روزنامه نگاران، مثل سایهای بزرگ روی سر روزنامه نگاری ما ایستاده بود. باور کنید این شعار نیست. صنف، بودنش با هر شرایطی میتواند بر نبودنش بچربد. منتها این بودنها تجربههای بزرگی را ثبت می کنند که ندیدن آنها زیان را دو چندان میکند. یعنی اگر همین حالا قفل انجمن صنفی بازشد و ما یک بار دیگر خانهای داشتیم که سایهای مشترک روی سرمان پهن میکند، باید بدانیم و درک کنیم که حقوق اجتماعی روزنامه نگاران و پرکردن چالههای اشتغال آنها، اولویت نخست فعالیتهای نهاد صنفی روزنامه نویسان باشد. سالهای زیادی است که روزنامهنگاران ایرانی به دلیل نداشتن قراردادهای استاندارد با کارفرما، پایین بودن سطح حقوق و دستمزد، عدم دریافت حقوق و اضافه کاری، عدم دریافت عیدی و سایر مزایای اقتصادی رنج می برند. آن قدر تعداد حقوقهای عقب افتاده و پرداخت نشده درجامعه روزنامه نگاری ایران بالا رفته است که این اتفاق برای روزنامهنویسان به طنز تبدیل شده است. تعداد بسیار زیادی از ما وقتی دور یکدیگر جمع میشویم، خاطرات ریز و درشتی داریم که فلان صاحب امتیاز یا بهمانسرمایهگذار روزنامه حقوقها را پرداخت نکرده است وبه او و شیرینکاریهایش با صدای بلندمیخندیم. فکر نکنم در جایی از دنیا روزنامهنگاران مانند ایران همیشه گرفتار «واهمه بیمه» باشند. ما آموختهایم که ترس بیمه نشدن را مثل آدامس زیر دندان هایمان فشار بدهیم. دیدن این تصویر که یک روزنامهنگار صدایش می لرزد و تنش می لرزد و در مقابل کارفرما دلهره گرفته است که مبادا رنگ بیمه را نبیند، می تواند بدترین نما از سرخوردگی انسانیت باشد. من نمیخواهم سیاه حرف بزنم بلکه این واقعیتی است که سایه شومش را روی سر روزنامهنگاری ایران پهن کرده است. بدون تعارف برخی از سرمایه گذاران و مدیران حزبی و غیرحزبی روزنامه های ایران (ازسال هاقبل تا امروز) نه دانش روزنامه نگاری دارند و نه به لحاظ ظاهروفرهنگ «کمی مدرن شده شهری» در جایگاهی قرار دارندکه پنجه بر چهره معیشت، زندگی و دانش و باورهای روزنامه نگاران بیاندازند ولی کار به جایی رسیده است که همین افراد به سادگی تعهد خود را مقابل روزنامه نویسان زیرپا می گذارند و اتفاقی هم نمی افتد. بلاهای صنفی که برسر ما نازل میشود، گاهی انسانیتمان را مچاله می کند و صدای درد از لا به لای استخوانهای انسان بودنمان بلند می شود. اگر صنف روزنامهنگاران خانهای داشتند که در کنار هر فعالیت مدنی، به شکل قانونی میتوانست پیگیر حقوق صنفی آنها باشد حتما اکنون کار به جایی نمیرسید که هر از راه رسیدهای پنجه در حقوق صنفی خبرنگاران و روزنامهنگاران بیندازد و آنها را برای یک برج حقوق ماهانه (آن هم در کمترین حد) روی سر بلند کند و بر زمین بزند. این البته تنها بخشی از ماجراست. اتفاقات دیگری در بدنه روزنامهنگاری رخ داده است یا درحال رخ دادن است که به نظر میرسد یک صنف با داشتن دستورالعمل، راهنما و راهبرد فرهنگی و آموزشی بتواند مسیر این پیامدها را ببندد. من به وضوح میخواهم به سطح مناسبات فرهنگی درحوزه روزنامهنگاری اشاره کنم. یعنی درد فقط چیزی نیست که به ما هدیه میدهند، بلکه آن چیزی هم هست که درمیان خودمان شکل می گیرد و دهانش را باز میکند. به طور حتم برای هر طبقهای از روزنامهنگاران فقدان مطالعه از یک سو، پیچیده شدن دربحثهای حاشیهای و زرد از سوی دیگر و همچنین دچار شدن به «روزنامهنگاری توهم» نیز میتواند بدترین فاجعه باشد. تعارف نداریم، ما در خانواده خود میتوانیم اعتراف کنیم که فضای فرهنگی روزنامهنگاری درجایگاهی نازل ایستاده است. پیش از این انجمن صنفی روزنامهنگاران کارگاه فرهنگی برای گریز از این سطح تعامل فرهنگی نداشت که اگر چنین بود اکنون جامعه روزنامهنگاری ایران گرفتار آفتهای فرهنگی نمیشد. ما اگر امروز در پی برپایی دوباره خانهای برای صنف روزنامهنگاران هستیم این بارحتما باید به این فکر کنیم که هر نوع اصلاح اجتماعی اگرمدنظر یا رویای روزنامهنگاران است، باید به اصلاح فرهنگی خانواده روزنامهنگاری، به عنوان پیشنیاز توجه کند. هر انجمن صنفی اگر نخواهد یا نتواند در کنار اهم فعالیتهای خود، پوششی برای گرفتاری صنفی و سکویی برای ارتقای فرهنگی ایجاد کند، بهتر است از واژههای تشکل، صنف، سندیکا یا هر عنوان صنفی دیگری استفاده نکند و به جای آنها کلماتی نظیرحزب و یا خانهای برای «کنترل هیجانهای آنی» را به کار گیرد. فراموش نکنیم، صنف و تشکل صنفی شکل میگیرد تا دریک حلقه ازعقلانیت گروهی، ابتدا راهبردهایی را طراحی کند که میخواهد تضمین کننده حداقل حقوق انسانی باشد.
* روزنامه نگار
قانون - 20 اسفند 92