حسن عشایری: آموزش مهارت تفکر انتقادی فراتر از فردگرایی است
دکتر حسن عشایری عصب شناس و استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران، رسالت وزارت آموزش و پرورش را از دیدگاه های متفاوت بررسی میکند و در گفت و گو با سایت انجمن حمایت از حقوق کودکان بر پایه پژوهشهای انجام شده در مورد کاربرد علوم نوروساینس (به ویژه رویکردهای نوروسایکولوژیک کارکرد حافظه، توجه، یادگیری، فرایند رشد شناختی و اختلالات یادگیری و توانبخشی) میگوید: «در دو دهه اخیر نتایج پژوهشهای نوین علوم اعصاب و رفتار با رویکرد کاربردی در آموزش و پرورش با برگزاری کنگرهها و چاپ و نشر متون علمی منعکس شدهاست. بخش مهمی از بحثها که اغلب میان رشتهای نیز هستند، در کشورهای پیشرفته باعث تغییرات اساسی در برنامهریزی و خدمات تعلیم و تربیت شده است.
یکی از نکات برجسته، آموزش مهارتهای «تفکر انتقادی» و «ذهنیت پژوهشی» و کاربرد اندوحتههای دانش در پیوندزدن با فرهنگ روزمره زندگی، هنر و روح حاکم زمان در حل مسائل اجتماعی فراتر از فردگرایی است. در عصر انفجار و انقلاب اطلاعات و پیشرفت تکنولوژی آموزشی با اینترنت و دسترسی گسترده و سریع به منابع و ویژه گیهای جهانی شدن جامعه، متون کاملا جدیدی در مقایسه با رویکردهای سنتی مورد استفاده قرار میگیرد. بدیهی است که برنامه آموزشی در تربیت کادرآموزشی نیز دچار تحول اساسی شده است.»
او ادامه میدهد: «برخلاف نگرش اغلب سنتی کادر آموزش و پرورش کشورمان که گرایشهای ایدئولوژیکی و اهداف بیشتر سیاسی و جناحی و تک ساحتی را تعقیب میکنند که نمونه آن در جریان رای اعتماد به وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش کاملا محسوس بود، امروزه با آگاهی از تجارب بسیار گران قدر دانشمندان و اندیشمندان معاصر که مجهز به یافتههای نوین علوم مربوطه هستند، تعامل دینامیک ویژگیهای شخصیت آموزنده با اثرگزاری و اثرپذیری از گیرندهها که بسیار حائز اهمیت است و مهارتهای ایجاد شعاع اعتماد کافی در کلاس و محیط آموزش برای کودک و نوجوان و ترغیب «جرات ورزی» در ابراز وجود و استدلال ورزی و مسئولیتپذیری و رشد مغز اجتماعی، بخش مهمی از برنامهها محسوب میشود.»
به گفته این استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران، جایگاه به اصطلاح احساسات یا به زبان امروزی علوم اعصاب، پردازش اطلاعات هیجانی و عاطفی خود معلم از نظر کمی و کیفی و تعامل با رشد هیجانی گیرندهها فوق العاده اهمیت دارد و سال ها در متون روان شناسی، هیجانات را بازیگر صحنه نیز معرفی میکردند . دکتر عشایری میگوید: «امروزه میدانیم که انگیزش و هیجانات، کارگردان جریانهای یادگیری و رشد شخصیت اجتماعی هستند. منظور، سقوط کردن در سطح شعارهای آشنایی که سالها در کشور ما در سطح گوشخراش مطرح شده، نیست. فقر شادی ، عدم دسترسی به امکانات ضروری و متنوع برای اوقات فراغت، محدود کردن ذهنیت و رفتار کودک و نوجوان، شخصیتهای غیرمنسجم و روانرنجوری را تولید میکند که بعد از کنکور در کلاس و دانشگاه مشاهده میکنیم. هنوز پیام ارزشمند علمی در بعضی از سازمانها مطرح نشده است که«مغزهای» نسل جوان که آینده را در این مرز و بوم اداره خواهد کرد، شاید مهمتر از نفت و انرژی و... است!
ما مسئول هستیم و باید جواب این پدیده را در تاریخ با استدلالورزی متقاعدکننده بدهیم که چرا بخشی از جوانان ما «ایران گریز» و «اخلاق ستیز» با روح بیتفاوتی به زندگی مینگرند؟ البته که این نسل دیگر یادگار طاغوت نیست.
هربارت می گوید: «اگر بخواهی رفتار دانشجویی که روانرنجور است و مشکلات ارتباطی دارد را ریشهیابی کنی برگرد ببین در خانواده، مهد کودک، پیش دبستان و از همه مهمتر در مدرسه چه اتفاقی افتاده است؟» البته که امروزه رسانهها و محیط زندگی آلوده را هم باید در نظر گرفت.»
عضو هیأت موسس انجمن حمایت از حقوق کودکان در توضیح بیشتر عقیدهاش خاطرهای نقل میکند:«مدتها قبل با فرزانهای که یک عمر در راه آموزش و پرورش که از دغدغههای جدی زندگیاش بود قلم زد، از مقابل مدرسهای پرازدحام در شمال شهر تهران میگذشتیم. در طول کوچه نسبتا باریک، ماشینهای اغلب شیک و به اصطلاح آخرین مدل و مادران در انتظار فرزندان موسیقیهای آنچنانی را در پشت فرمان تلمذ میفرمودند تا فرزندانشان را هر چه سریع تر و هرچه نزدیکتر به ماشین بدرقه کنند. صدای بوق ماشینهایی که در ترافیک گیر کرده بودند و آلودگی صوتی و استرس به حدی بود که استاد فرزانهام بعدها در دانشکده مفصل در مورد این پدیده روشنگری کردند که آیا آموزش فقط در کلاس درس و پرکردن حافظه است؟
آیا فرزندان نباید درآموزشی مدرن حتی والدین را در زمینههایی به چالش بکشند و جامعه پیشرفت کند؟ آیا اخلاق اجتماعی، حرمت دیگران، شهروندی، مدنیت (باوجود برج نشینی و رفاه خارج از نیازها ...) مطرح نیست؟
استاد فرزانهام در ادامه ازمن پرسید اگر زیر میکروسکوپ ، بافت نمونهبرداری شده مثلا از مغزما مشاهده کنند، کدام علامت را بدخیم و سرطانی میدانند؟ ایشان در ارتباط با آسیبشناسی اجتماعی عقیده داشتند که اگر هشت علامت نشانگان بدخیم بودن است، ما در جامعه حداقل دوازده علامت مشاهده میکنیم ولی در نهایت استاد بسیار برای آینده خوشبین (ولی دیرباور) بود.
یادش زنده که عقیده داشت ، مدرسه تنها جایی است که کودک باید احساس کند فاصله طبقاتی و داشتنها نباید تعیین کننده باشند و کیفیت بودن و پیمودن بیشتر مطرح خواهد بود.»
گزارش از : نرگس جودکی