«امانالله قرایی مقدم»، آسیبشناس و استاد دانشگاه هم میگوید: «در جامعه ما، به ویژه در سده اخیر، دروغ گفتن به شکل نگران کنندهای افزایش یافته و متأسفانه در اقشار و لایههای مختلف اجتماع ریشه دوانده است. این مساله فضایی مملو از ناامنی روانی و بیاعتمادی را در جامعه ایجاد کرده است. شما در نظر بگیرید اگر بین دو نفر از افراد یک خانواده اعتماد متقابل وجود نداشته باشد، روابط خانوادگی و زندگی روزمره چقدر سخت و پرهزینه خواهد شد. حال اگر بین آحاد مردم جامعه این صفت مذموم قاعده شود، چه خطر بزرگی قوام و دوام آن را مورد تهدید قرار خواهد داد. فساد و تباهی همه ارکان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را فرا خواهد گرفت. البته رفتار مسوولان در جامعه ایران به این موضوع دامن میزند. وقتی مسوولان وعدههایی میدهند و آنها را به مرحله عمل و اجرا نمیرسانند، اعتماد عمومی ضعیف خواهد شد و به دنبال این امر، بیاعتمادی رواج مییابد. این در حالی است که جامعه و فرد از هم جدا نیستند و کمرنگی اعتماد در روابط افراد، حتی زن و شوهرها هم از جامعه نشأت میگیرد. در جامعه ما، فاصله بین حرف و عمل بسیار زیاد است. همین موضوع باعث میشود افراد از هم دوری کنند و غریبهها را ترجیح بدهند. در جوامعی که اعتماد از بین میرود، غریبهپرستی رواج مییابد. ایرانیهای مهاجر هم در جامعهای بیاعتماد رشد کردهاند پس طبیعی است که غریبهها را ترجیح بدهند.»
در لابی یکی از بزرگترین هتلهای شهر «هیوستن» آمریکا نشستهام؛ جایی که مالک آن یک مرد ایرانیالاصل است. برگههای استخدام را کامل پرکردهام و حالا منتظرم تا وقتِ مصاحبه حضوری من برسد. فکر میکنم یک مدیر ایرانی حتما کارمندان ایرانی را راحتتر میپذیرد اما همه افکارم نقش برآب میشوند وقتی آقای «ر.د» در بدو ورودم به اتاقش میگوید: « من تمایل چندانی به کار کردن با ایرانیها ندارم.»
این جمله را به انگلیسی میگوید. اینجا هیچکس حق ندارد فارسی صحبت کند؛ حتی دو کارمند ایرانی با هم. حرفش را اینطور ادامه میدهد: «هیچ کدام از مدیرهای اصلی هتل من ایرانی نیستند چون من نحوه مدیریت ایرانیها را قبول ندارم. شما هم اگر سابقه کار با مدیران آمریکایی دارید، میتوانیم درباره استخدام صحبت کنیم.»
«ر.د» معتقد است مدیران ایرانی دو دسته هستند؛ یا مدیریت را با ریاست اشتباه میگیرند و سختگیری بیش از حد با کارمندان دارند و یا این که تا به مدیریت میرسند، تنبلی را پیشه میکنند و دیگر کار نمیکنند.
او از تجربه 20 سالهاش حرف میزند و میگوید: «متاسفانه هر وقت به ایرانیها اعتماد کردم، همه چیز خراب شد. الان هم پشت دستم را داغ کردهام که ایرانیها را در حد کارمند ساده استخدام کنم و در سطوح بالاتر فقط با آمریکاییها کار کنم.»
«ر.د» تنها کارفرمایی نیست که تمایلی به کار کردن با ایرانیها ندارد. گفت وگوی ما با چند نفر از کارفرمایان نشان داد که بیشتر آنها در این باره موضع مشترک دارند اگرچه شاید دلایلشان متفاوت باشد؛ مثل فرهاد که صاحب یک ساندویچی در لسآنجلس است: «ایرانیها به اندازه مکزیکیها فرز نیستند. کاری که یک کارگر مکزیکی در رستوران انجام میدهد، برابر کار دو کارگر ایرانی است. مکزیکیها قویترهستند چون از بچگی برای کار در مزرعه تربیت میشوند. پس مقرون به صرفه نیست من مکزیکیها را کنار بگذارم و ایرانی استخدام کنم.»
تازه متوجه میشوم که چرا غذاهایی که در رستورانهای ایرانی- آمریکا سرو میشوند، مزههای اصیل ندارند. وقتی آشپز مکزیکی قورمهسبزی بپزد، تکلیف روشن است!
دل به دل راه دارد
البته تمایل نداشتن به همکاری دربین ایرانیهای مهاجر، دوطرفه است. تا جایی که من شاهد بودهام، بیشترجویندگان کار هم ترجیح میدهند با کارفرمایان آمریکایی وارد مذاکره شوند. آنها هم دلایل خودشان را دارند «فرید» میگوید: «کارفرمایان ایرانی همیشه پایینترین رقم حقوقی را پیشنهاد میدهند، تا بتوانند کار میکشند و رفتارهای مدیریتی زشتی دارند.»
«سارا» تازه به امریکا آمده و زبان انگلیسی او خیلی خوب نیست. دریک رستوران ایرانی کار میکند اما دنبال یک کار آمریکایی میگردد: « ایرانیها قوانین خودشان را دارند که کار کردن با آنها را سخت میکند؛ مثلا در همه رستورانهای آمریکایی، انعام برای گارسون است اما صاحب رستوران، انعامها را به ما نمیدهد. میگوید من از اول هم به شما گفتم حقوق شما ساعتی هشت دلار است و حرفی از انعام نزدم. حتی اگر کسی انعام را در دستمان هم بگذارد، موظفیم آن را در شیشهای که جلوی دخل قرار دارد، بیاندازیم.»
بیایید مقایسه نکنیم
ماجرا وقتی تلختر میشود که خودمان را با مهاجران کشورهای دیگر مقایسه کنیم. در بیشتر فروشگاههای چینی، کارمندان چشم بادامی خودنمایی میکنند. در آرایشگاههای هندی، آرایشگر مکزیکی، آمریکایی یا ایرانی پیدا نمیکنید. در رستورانهای مکزیکی، بیشتر کارمندان به زبان اسپانیایی صحبت میکنند اما بسیاری از فروشگاهها و رستورانهای ایرانی را چینیها، مکزیکیها و هندیها اداره میکنند.
موضوع نبود اعتماد و اتحاد ایرانیان به یکدیگر فقط در مسایل کاری دیده نمیشود. دکتر «بیژن بندری»، متخصص پوست و استاد دانشگاه «یوسی. ال. ای» معتقد است که حتی در محیطهای دانشگاهی هم اتحادی که میان دیگر مهاجران وجود دارد، بین ایرانیها دیده نمیشود. او در اینباره به «ایران» وایر میگوید: «پزشکان از هر کشوری که وارد آمریکا شوند، برای طبابت باید امتحانات (usmle) را پاس کنند. هر سال بهترین نمرههای این امتحان را هندیها کسب میکنند. این به خاطر هوش بالا و یا دانش زیاد آنها نیست و فقط و فقط به خاطر اتحاد آنها است. هندیها برای خودشان بانک سوال درست کردهاند که دست به دست میچرخد. اما بچههای ایرانی همهچیز را از هم پنهان میکنند. در روابط دانشجویان ایرانی، بیاعتمادی توی چشم میزند؛ برای نمونه، دانشجویان پنهانی امتحان میدهند، نمره خود را مخفی میکنند و از نحوه درس خواندنشان اطلاعاتی نمیدهند.»
چرا ما ایرانیها نسبت به یکدیگر بیاعتماد هستیم؟
دکتر «اصغر مهاجری»، جامعهشناس و استاد دانشگاه به این پرسش «ایران وایر» پاسخ داده است: «متاسفانه باید بگویم زیرآبزنی جزو فرهنگ ما شده است. در جامعهای که زیرآبزنی وجود داشته باشد، بیاعتمادی هم حاکم میشود. وقتی بیاعتمادی باشد، پنهانکاری هم هست. پنهانکاری سبب میشود افراد به هم دروغ بگویند و ظاهر و باطن آنها تفاوت داشته باشد و به نوعی ریا در جامعه رشد کند. ریاکاری در کشور ما ریشه تاریخی دارد؛ گواه آن هم این بیت حافظ است:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
دروغ، ریا، پنهانکاری، زیرآبزنی و... دشمنان اعتماد هستند. در جامعهای که اعتماد وجود نداشته باشد، اتحاد هم به وجود نمیآید. متاسفانه باید بگویم ما جامعه مریضی داریم که درآن همه نسبت به هم بدبین هستند. بدبینی در افرادی که مهاجرت میکنند، بیشتر است چون بسیاری از افرادی که بار سفر میبندند، از همین چیزها خسته شدهاند و جامعه را کاملا تیره میبینند. آنها دنبال یک مدینه فاضله میگردند. بنابراین، طبیعی است ازهموطنان خود فاصله بگیرند.»
«امانالله قرایی مقدم»، آسیبشناس و استاد دانشگاه هم میگوید: «در جامعه ما، به ویژه در سده اخیر، دروغ گفتن به شکل نگران کنندهای افزایش یافته و متأسفانه در اقشار و لایههای مختلف اجتماع ریشه دوانده است. این مساله فضایی مملو از ناامنی روانی و بیاعتمادی را در جامعه ایجاد کرده است. شما در نظر بگیرید اگر بین دو نفر از افراد یک خانواده اعتماد متقابل وجود نداشته باشد، روابط خانوادگی و زندگی روزمره چقدر سخت و پرهزینه خواهد شد. حال اگر بین آحاد مردم جامعه این صفت مذموم قاعده شود، چه خطر بزرگی قوام و دوام آن را مورد تهدید قرار خواهد داد. فساد و تباهی همه ارکان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را فرا خواهد گرفت. البته رفتار مسوولان در جامعه ایران به این موضوع دامن میزند. وقتی مسوولان وعدههایی میدهند و آنها را به مرحله عمل و اجرا نمیرسانند، اعتماد عمومی ضعیف خواهد شد و به دنبال این امر، بیاعتمادی رواج مییابد. این در حالی است که جامعه و فرد از هم جدا نیستند و کمرنگی اعتماد در روابط افراد، حتی زن و شوهرها هم از جامعه نشأت میگیرد. در جامعه ما، فاصله بین حرف و عمل بسیار زیاد است. همین موضوع باعث میشود افراد از هم دوری کنند و غریبهها را ترجیح بدهند. در جوامعی که اعتماد از بین میرود، غریبهپرستی رواج مییابد. ایرانیهای مهاجر هم در جامعهای بیاعتماد رشد کردهاند پس طبیعی است که غریبهها را ترجیح بدهند.»
شیما شهرابی
http://www.rahavardeman.blogfa.com/