وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان
وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان
اهمیت صمد بهرنگی بودن
سعید فایقی
شهریور 48 در اوج اختناق، آذربایجان گوهر درخشان ادبیات ایران را از دست داد و به عزا و ماتم نشست، این یل محله چرنداب تبریز در چارچوب قصه از عدالت اجتماعی میگفت و عدالت اجتماعی را مهمترین خصیصه یک جامعه سالم میدانست. در 29سالی که از خداوند عمر گرفت به ضرب سیلی صورت خود را بسان بابک سرخ نگه داشت و جریمه، تبعید و توبیخ و آوارگی را به جان خرید و از روستایی به روستای دیگر رفت که به دور از آرایههای رویهای شهرها در روستاها به دنبال معانی ناب باشد. او شیفته واقعی مردم بود، خداوندگار عالم، استعدادی عجیب در وی به ودیعه گذاشته بود، ژرفاندیش ،اهل فهم و قریحه و ادب که در آموزش حرص و ولعی وصفناپذیر داشت. هشت ساله بود که انسانی بزرگ و سترگ معلمی که هر چه نسل آن روز شهرمان دارد از اوست استاد کاوه، حقیر را با داستانهای صمد آشنا کرد. استاد کاوه میفرمود روشنگریهای صمد خشم و وحشت رژیم را برانگیخته، آن روزها ما نمیفهمیدیم، زیبایی آثار صمد در آن سن کم ما را از نکات عمیق متن و وجوه ادبی آثار ایشان غافل میکرد، نثر زیبای او شگفتآور بوده و هست. خدایش بیامرزد، افقهای روشنی از جامعه برای ما و نسل ما گشود و افتخار داشتم که یک روز در کنار استاد کاوه پای صحبت آن مرد باشم. از دانش بیان و معانی وصفناپذیری برخوردار بود، میگفتند غرق شده اما مگر آب که مایه حیات است، میتواند جان بستاند؟ غرق شدن صمد همیشه در پرده ابهام است و آرام گرفتنش در کنار رود ارس غیرقابل باور.صمد بهرنگی در 18سالگی شد آقا معلم روستاها، قلم به دست گرفت و عشق آموخت با محبت صفت جمالی در ما تزریق کرد و با عشق صفتجلالی، باور کنیم که آب جانش را گرفت؟!با قصههایش بچهها را به جامعه باوراند، با ماهی سیاه کوچولو اندیشه مبارزه را در ما خلق کرد، در دوره کوتاه زندگیاش او در زمره پرکارترین نویسندگان قرن ما قرار گرفت. رحمت خدا بر مادر مهربانش سارا بیگم که صمد را تربیت کرد و خوش به حال گورستان امامیه تبریز که صمد را در سینه دارد و بدا به حال ما که از او و وجود او محرومیم و به راحتی هم فراموشش کردهایم و اما به قول خودش «نباید ایستاد و باید رفت، غرض رفتن است نه رسیدن.» شرق - ۱۷ شهریور ۹۰