طول زندگی روزمره
حامد کیا
مساله این است که آیا به راستی میتوان اندیشه را تهی کرد یا خیر؟ یا آیا میتوان به کل ادراک را تهی کرد یا خیر؟ اندیشههای ما در رابطه با ذهن و دنیای پیرامون شکل خود را تولید و بازتولید میکند. من الان به موضوع «الف» فکر میکنم و در لحظهای بعد به موضوع «ب». اما باید جای این الفها و به بها چیزهای دیگری را قرار دهیم. به شکلی باید به سراغ دنیایی تجربیتر رفت و چیزهایی را پیدا کرد که در طول زندگی روزمره توسط انسانها مورد توجه قرار میگیرند. انسانها بر اساس فضایی که در آن سیر میکنند با چیزهایی در برخورد هستند که هر کدام را یا مورد تفکر قرار میدهند یا از آن گذر میکنند. در این جریان انسانها همواره در فرهنگ مورد و سوژه تبلیغ افکاری هستند که از طرف گروههای بالاتر اجتماعی در برابر آنها قرار میگیرند و در نتیجه این میتواند معیاری باشد که چیزها یا عملکردهای دیگر را در طول زندگی روزمره در رابطه با آن مورد تفکر قرار دهند. از این باور آنچه در تفکرات رخ میدهد در حقیقت تفکری است حاشیهای که تفکر کانونی و مرکزی آن را در این وضعیت قرار داده است. در نتیجه تفکر حاشیهای در طول زندگی روزمره در حقیقت نقطه اختلال و اضطراب است. اما این اختلال به وجود نمیآید مگر اینکه چیزی مورد تفکر و موضوع تفکر قرار بگیرد. این شرایطی است که یک انسان در طول زندگی روزمره خود به چیزی مثل یک اتومبیل، یک نوع لباس، یک تابلو یا رنگی قرار میگیرند که اینها فکر او را دچار اختلال یا آشنازدایی میکنند. در بیانی به طور مثال یک اتومبیل به ببینده میتواند یک ایدهای را منتقل کند که این ایده خارج از عرف متعارف فرهنگی است. اینجا دقیقا جایی است که حس و فکر نوینی پیدا میشود که از همان شروع ایجاد شدنش حکمش مشخص است: «آن در حاشیه است.» و اگر قرار است نمایان شود این نمایان شدن یک اختلال جدی فرهنگی را برای خود به پیش میآورد.
شرق - ۳۱ خزداد ۹۱