تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

از دردی دیرینه


از دردی دیرینه



ما هم اکنون هم، کمتر سالی هست که شماری از دانش آموزانم یا در میانه سال یا در پایان سال تحصیلی، دست از درس خواندن برندارند و راهی بازار کار نشوند. ناگفته پیداست که یکی از مهم ترین دلیل های آن نیز، ناداری، تنگدستی و بیکاری سرپرست خانواده است، که باعث می شود به فرزند، به ویژه پسر، همچون نیروی کار نگریسته شود البته برخی از همین کودکان بازمانده از آموزش، پس از چند سال، سرو کارشان با مدرسه های بزرگسال می افتد و خوشبختانه شماری از آنها، به دانشگاه نیز راه می یابند، اما بی گمان درصد این افراد، ناچیز است. ناگفته نماند که این عامل ناداری و تنگ دستی، چیز چندان تازه یی هم نیست و سده هاست که مانع بزرگ آموزش کودکان است و در جای جای ادبیات به جا مانده از گذشته هم، از آن سخن رفته است. برای نم


از دردی دیرینه


نویسنده: مهدی بهلولی



    نزدیک به یک ماه از سال تحصیلی گذشته بود که یک روز صبح در زنگ نخست، مدیر مدرسه، «بهمن» را به کلاس درس آورد و ضمن معرفی اش گفت که در یک ماه گذشته، در مدرسه دیگری درس می خوانده، اما از امروز شاگرد این کلاس خواهد بود. پایه نخست دبیرستان بود و من هم دبیر ریاضی آن کلاس. مدیر که بیرون رفت شروع کردم به کمی خوش و بش و احوالپرسی و اینکه در مدرسه پیشین، درس ریاضی را تا کجا خوانده است. با پاسخ هایی که داد دریافتم که شاگرد چندان درس خوانی نیست و خیلی در فضای کتاب و کلاس نبوده. زنگ تفریح، وضعیت تحصیلی او را به مدیر گفتم و درخواست کردم که پدر یا مادرش را ببینم. چند روز بعد مادرش به مدرسه آمد و گفت که بهمن، بعدازظهرها، سر کار می رود و شب که به خانه می آید آنچنان خسته است که توان درس خواندن ندارد. بعدها، از زبان مشاور مدرسه هم شنیدم که پدرش را هم، در یک تصادف رانندگی، از دست داده است. این گذشت تا یک روز که در «سرچشمه»، جلوی مغازه یی دیدمش که داشت یخچالی را جابه جا می کرد و البته این زمانی بود که پس از چهار، پنج ماه که به مدرسه آمد، درس را نصفه نیمه رها کرد و به کلی رفت به بازار کار.
    اما افسوس که در سراسر ایران، نوجوانان و حتی کودکانی مانند بهمن، پرشمارند، از پایتخت بگیر و شهرهای بزرگ تا منطقه های محروم کشور. من در سال های نخست خدمتم، شش سال در بخش محرومی از استان ایلام درس می دادم و از نزدیک خانواده هایی را می شناختم که از سه، چهار فرزند ِ در سن تحصیل شان، تنها یکی به مدرسه می آمد و دیگران یا از بیخ و بن بی سواد بودند یا رنگ مدرسه را ندیده بودند یا پس از چند سال تحصیل، درس را رها کرده و همراه با پدر و برادر، دکانی را می چرخاندند یا بر کامیونی کار می کردند یا کشاورزی می کردند. شمار کودکان باز مانده از آموزش، شوربختانه در مناطق محروم بالاست و به ویژه تحصیل دختران، به خاطر پاره یی مشکلات فرهنگی، از ارزش و اهمیت کمتری برخوردار است: این نکته را هم بگویم که در شش سال خدمتم در ایلام، شاهد بودم که شوربختانه چند دانش آموز دختر، به دلیل های گوناگون، مانند تن ندادن به ازدواج های اجباری، به خودسوزی دست زدند و جان باختند.
    اما هم اکنون هم، کمتر سالی هست که شماری از دانش آموزانم یا در میانه سال یا در پایان سال تحصیلی، دست از درس خواندن برندارند و راهی بازار کار نشوند. ناگفته پیداست که یکی از مهم ترین دلیل های آن نیز، ناداری، تنگدستی و بیکاری سرپرست خانواده است، که باعث می شود به فرزند، به ویژه پسر، همچون نیروی کار نگریسته شود البته برخی از همین کودکان بازمانده از آموزش، پس از چند سال، سرو کارشان با مدرسه های بزرگسال می افتد و خوشبختانه شماری از آنها، به دانشگاه نیز راه می یابند، اما بی گمان درصد این افراد، ناچیز است. ناگفته نماند که این عامل ناداری و تنگ دستی، چیز چندان تازه یی هم نیست و سده هاست که مانع بزرگ آموزش کودکان است و در جای جای ادبیات به جا مانده از گذشته هم، از آن سخن رفته است. برای نمونه ناصر خسرو از خانواده هایی گلایه می کند که به خاطر دستمزد ماهانه آموزگاران که در آن زمان یک درم بوده، کودکان شان را از مدرسه رفتن باز می داشته اند: «از غم مزد سر ماه، که آن یک درم است / کودک خویش به استاد دبستان ندهی.»
    ولی از فقر که بگذریم مهم ترین دلیل این همه کودک بازمانده از تحصیل، کیفیت پایین آموزش، جذاب نبودن کلاس درس و مدرسه، کمبود آموزگار و مشاور با انگیزه و توانمند، پیوند ضعیف درونمایه کتاب های درسی با زندگی دانش آموز و آمار بالای بیکاری تحصیل کرده ها است. اما شاید یک دلیل دیگر این باشد که متاسفانه سپهر آموزش ایران، فرهیخته پرور نیست تا نفس خود آموزش و یادگیری، ارزشمند به شمار آید. این است که می بینیم پاره یی از بازماندگان از آموزش، از طبقه متوسط و بالاهستند. آموزش در ایران، کیفی نیست، از این رو دانش، ارزش ذاتی چندانی هم ندارد. حتی این روزها، بسیار شنیده می شود که آموزش باید با کار و صنعت پیوند بخورد تا سودمند افتد و به کارآید. آموزش و پرورش نیز، به روش های گوناگون، بدش نمی آید دانش آموزان را به رشته کار و دانش و هنرستان ها رهنمون سازد- نمونه اش هدایت تحصیلی دانش آموزان سال اول دبیرستان، که از شهریور سال گذشته دستخوش دگرگونی شده- اما پنداری فراموش شده که فرهیختگی، اخلاق و پرورش فراخور جامعه نوین، از هدف های بنیادین آموزش- دست کم تا دوره متوسطه- است و نه آشنایی با کار و صنعت. در بند 2 ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر هم می خوانیم: «هدف آموزش، رشد کامل شخصیت انسانی، تقویت احترام به حقوق بشر و آزادی های بنیادین خواهد بود. آموزش باید ترویج تفاهم، مدارا و دوستی در میان همه ملت ها و گروه های نژادی و مذهبی را ترویج کند و به فعالیت های [سازمان] ملل متحد در راه حفظ صلح یاری رساند.»
    اما پرسشی که می ماند این است که با افزایش کودکان بازمانده از آموزش، آیا اصل سی ام قانون اساسی که بیان می دارد: «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد «نیازمند توجه و تفسیری تازه نیست؟ آیا با این شمار از کودکان بازمانده از آموزش، به راستی می توان گفت دولت به وظیفه خود عمل کرده و «وسایل آموزش و پرورش رایگان» را فراهم آورده است؟

    
    آموزگار*
    اعتماد -   7    خرداد    92

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی بهلولی چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت 07:14 ب.ظ http://bohluli.blogsky.com

درود به جناب خاکساری
خسته نباشید
می خواستم از این که گهگاه برخی از نوشته های مرا منتشر می کنید سپاسگزاری نمایم.
تلاش من این است که این نوشته ها به گونه ای باشند که بخشی از صدای فرهنگیان معترض را بازتاب دهند.
تندرست باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد