تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تعلیم و تربیت در اندیشه های شریعتی آگاهی از آن مردم است

 

تعلیم و تربیت در اندیشه های شریعتی

آگاهی از آن مردم است
مباحث شریعتی درباره تعلیم و تربیت، دو جنبه اساسی دارد. از یک سو متوجه عموم جامعه است، که می توان آن را در راستای آموزش های مداوم و فراگیر افراد جامعه دانست و از سوی دیگر طالب تغییر و تحول در نظام آموزش رسمی است. شریعتی از نظام آموزش فراگیر (متوجه بزرگسالان و همه کسانی که به نحوی از آموزش های رسمی به دور افتاده اند) نه فقط کسب مهارت هایی را می خواست که متناسب با زندگی خصوصی و حرفه یی افراد اجتماع باشد، بلکه «نخستین پایه های فرهنگ فارسی و آگاهی اسلامی را در متن توده و برای هر نسل» به ارمغان آورد. «محله تعلیم و تربیت» پیشنهادی برای تحقق چنین هدفی است. هرچند وی برای توضیح این نظرات، سوژه و قالب مناسبی را انتخاب نکرده، همدلی وی با نظام تعلیم و تربیت حوزوی و مکتبخانه های قدیمی، استحکام مباحث او را در این باره به شدت کم می کند. مباحث وی درباره لزوم آموزش های مستمر افراد جامعه، نشان دهنده این مطلب است که وی نگاهی هم به آموزه های اندیشمندان بزرگ آموزش وپرورش از قبیل «پائولو فریره» داشته است.
    اما شریعتی در بررسی نظام آموزشی ایران، چه نقاط ضعف و قوتی می دید؟ و اصولاپروژه تعلیم و تربیت وی مبتنی بر چه اصولی است؟ آیا نظریه او در نهایت به نوعی نگاه ایدئولوژیک می انجامید؟ برای پاسخ به این سوالات ناگزیر هستیم با حوصله گام برداریم. زیرا اندیشه های وی چندلایه بوده و وقتی فکر می کنیم به گوهر آن دست یافته ایم، به سرعت آن را از دست می دهیم. علاوه برآن اگر به طرح نظریات او می پردازیم باید توجه کنیم که جملاتش راهمان جور بفهمیم که درکلیت آثارش در جایی نشسته است. ظاهر عبارات او گول زننده است و خواننده آثار را گمراه می کند، لذا فهم باطن آنها بسیار اهمیت دارد. لازم است  

تعلیم و تربیت در اندیشه های شریعتی
آگاهی از آن مردم است

نویسنده: عزت الله مهدوی


اگر دستگاه فکری دکتر علی شریعتی (1356-1312) را به بدن یک موجود زنده تشبیه کنیم، تعلیم و تربیت، قلب آن محسوب می شود. وی به این مطلب، به خوبی واقف بود. خصوصا در اوج پختگی فکری خود، عمدتا بر مسیر این مبحث گام می زد. محدوده گفت وگوها و نوشته های وی در سال 55 شمسی (برای مثال) اگر 57 صفحه را به مباحث ایدئولوژیک (به تعبیر ایشان)، شامل کرده، قریب 599 صفحه را در این مدت به مباحث مربوط به انسان ایده آل و راه ها و روش های تربیتی مرتبط به آن اختصاص داده است. توجه به این مساله تا به آنجا ادامه می یابد که وی وجه تمایز دولت ها را دو ویژگی «حرکت و تربیت» شمرده است. وی در زمانی که انتساب به افکار و نظریات رادیکال در مواجهه با دستگاه حاکم، یک امتیاز بی چون و چرا تلقی می شد در نامه یی نوشت: «نه با تفنگ و نارنجک نه با میتینگ و داد و قال، نه با سیاست بازی های رایج و سطحی، نه با انقلاب ها و تغییر رژیم ها وعوض کردن آدم ها و خلق ماجراها و حادثه ها. . .»بلکه با «ابلاغ»و «کلمه». یعنی تعلیم و تربیت.
    نتیجه هر انقلابی جز مجموعه یی از شعارهای مترقی اما ناکام نخواهد بود. شریعتی این عبارت ژان ژاک روسو را با اشتیاق به کار می برد که: «برای مردم راه نشان ندهید و تعیین تکلیف نکنید، فقط به آنها بینایی ببخشید، خود، راه ها را به درستی خواهند یافت و تکلیف شان را خواهند شناخت.» مباحث شریعتی درباره تعلیم و تربیت، دو جنبه اساسی دارد. از یک سو متوجه عموم جامعه است، که می توان آن را در راستای آموزش های مداوم و فراگیر افراد جامعه دانست و از سوی دیگر طالب تغییر و تحول در نظام آموزش رسمی است. شریعتی از نظام آموزش فراگیر (متوجه بزرگسالان و همه کسانی که به نحوی از آموزش های رسمی به دور افتاده اند) نه فقط کسب مهارت هایی را می خواست که متناسب با زندگی خصوصی و حرفه یی افراد اجتماع باشد، بلکه «نخستین پایه های فرهنگ فارسی و آگاهی اسلامی را در متن توده و برای هر نسل» به ارمغان آورد. «محله تعلیم و تربیت» پیشنهادی برای تحقق چنین هدفی است. هرچند وی برای توضیح این نظرات، سوژه و قالب مناسبی را انتخاب نکرده، همدلی وی با نظام تعلیم و تربیت حوزوی و مکتبخانه های قدیمی، استحکام مباحث او را در این باره به شدت کم می کند. مباحث وی درباره لزوم آموزش های مستمر افراد جامعه، نشان دهنده این مطلب است که وی نگاهی هم به آموزه های اندیشمندان بزرگ آموزش وپرورش از قبیل «پائولو فریره» داشته است.
    اما شریعتی در بررسی نظام آموزشی ایران، چه نقاط ضعف و قوتی می دید؟ و اصولاپروژه تعلیم و تربیت وی مبتنی بر چه اصولی است؟ آیا نظریه او در نهایت به نوعی نگاه ایدئولوژیک می انجامید؟ برای پاسخ به این سوالات ناگزیر هستیم با حوصله گام برداریم. زیرا اندیشه های وی چندلایه بوده و وقتی فکر می کنیم به گوهر آن دست یافته ایم، به سرعت آن را از دست می دهیم. علاوه برآن اگر به طرح نظریات او می پردازیم باید توجه کنیم که جملاتش راهمان جور بفهمیم که درکلیت آثارش در جایی نشسته است. ظاهر عبارات او گول زننده است و خواننده آثار را گمراه می کند، لذا فهم باطن آنها بسیار اهمیت دارد. لازم است که بدانیم یک وجه مهم شخصیت فکری او این است که شاعر است.
    شریعتی منتقد جدی نظام آموزش رسمی کشور بود. او در اهداف، وسایل و روش های حاکم بر این نظام اشکالات زیادی می دید. جدی ترین انتقاد به این نظام را می توان در این عبارات مشاهده کرد: «در این ضرورت های عملی و اداری-که متاسفانه هر چه پیش تر می رویم، بیشتر می شود- انسان ها قالب ریزی می شوند و آنچه از دست می رود رشد آزاد و متنوع انسان است» از نظر وی دستگاه تعلیم و تربیت باید مبتنی بر «اریژینالیسم یعنی آزادی رشد متنوع همه ابعاد استعداد روح آدمی» باشد. انسان ها را در یک حالت تکاملی پیش ببرد، به طوری که تنوع رشد انسانی مشاهده شود که «دارای استقلال و شخصیت منحصر و دارای رشد فکری و اعتقادی و تیپ و شخصیت اجتماعی خاص هست». این انسان دارای «تجربه تازه و هنر تازه، معماری تازه، شعرتازه، طرز تفکر تازه واخلاق تازه» باشد. به نظر شریعتی بزرگ ترین آفت این نظام آن است که به مخاطبان خود «حالت انتقادی» نبخشیده است. در یکی از سخنرانی هایش که در دانشسرای عالی سپاه دانش در اردیبهشت سال 50 انجام گرفت، با نام «استاندارد های ثابت در تعلیم و تربیت»، گفت: «اگر روح باید در یک قالب تعیین شده تحمیلی شکل خاص منجمد بگیرد، این قالب کهنه باشد یا نو، چه فرق می کند؟» اگر «این استاندارد عبارت است از تحمیل قالب های گذشته بر نسل آینده، یعنی جلو گرفتن از رشد دگرگونه نسل فردا و شکل دادن نسل فردا در رویش آزاد به شکل نسل پیر وکهنه» در این صورت باید ساحت نظام آموزشی را از آن دور کرد. در اینجا قدری درنگ کنیم و بپرسیم که اگر شریعتی مروج گفتمان ایدئولوژیک در جامعه است چگونه می توان برای این سخنان تعبیر مناسبی یافت؟ آیا وی متوجه این تناقض دردناک و جدی نبود؟ البته دادن پاسخ از طرف ایشان به عهده ما نیست. اما تحقیق علمی در این آثار می طلبد که خوانش های (قرائت های) دیگری را هم بیازماییم و این جز از طریق یافتن درک متفاوت با آنچه رواج یافته، ممکن نیست. البته این قرائت ها، نباید تحمیلی بر آثار باقیمانده از وی باشد. کلیت آثار وی را نباید مصون از خطا و تناقض احتمالی دانست. (شریعتی در همان سخنرانی که اشاره کردیم، به شدت بر «کیش شخصیت» می تازد. ) اما این سخن هم به معنای آن تلقی عوامانه نباید باشد که در این آثار با مجموعه یی درهم وبرهم، روبه رو هستیم. برخلاف انتظار این عده، منظومه فکری شریعتی از نوعی انسجام برخوردار است، هر چند مجموعه آثار دوازده هزار صفحه یی او تقریبا ظرف کمتر از ده سال، در مناسبت های گوناگون و تحت بدترین شرایط، در قالب سخنرانی با مخاطبانی با گرایش های جور واجور وگاهی متضاد، ارائه شده باشد. به طور خلاصه می گوییم که اساسا آشنایی شریعتی با عناصر سنتی و مذهبی جامعه ایرانی در حد خود اگر کم نظیر نبود، قابل توجه بود. علاوه بر آن از فلسفه ها و مکتب های رایج دهه های آغاز این قرن بی خبر نبود. اطلاعاتی که وی از حلقه های فکری اروپا به محافل روشنفکری ایران می داد، شرایط خوبی را برای آشنایی آنها فراهم می کرد.
    او از ایدئولوژی، کلیت فکری جهت داری را استنباط می کردکه در یک طرح هندسی از مکتب فکری اش، پاسخی بود به سوالاتی از قبیل: «چه باید کرد؟ از کجا آغاز کنیم؟ چگونه و برای چه باید رفت و شعارها چیست؟» برای شریعتی ایدئولوژی برآمده از نوعی تلقی از انسان و جامعه و تاریخ بود. ایدئولوژی در طرح وی، نام عامی بود که می توانستیم مثلامذهب را یا هر عقیده دیگر را، مطرح کنیم. وی قصد نداشت دین را به طور کلی با ایدئولوژی یکی بینگارد. وی قبل از ایدئولوژی به یک زیربنای متقدم فکری به نام جهان بینی، اشاره می کند. مکتب یا جهان بینی از نظر او: «عبارت است از یک شما و یک طرح کلی و یک جهت مشخص از نظر فکری که همه عناصر علمی و انسانی و فلسفی و هنری انسان- که در ذهن او هست- در جای خاصی و با ارتباط علت و معلولی خاصی و با هماهنگی خاص در ذهن او قرار گرفته اند. مجموعه این اندام، اندام فکری او و مکتب اوست.» این مطلب را تا حدودی می توان با آن نکته یی مقایسه کرد که یاسپرس (فیلسوف آلمانی) در بحث جهت یابی های جهانی برای تقریب به وجود، مطرح می کند. به نظر او، ما با «رهیافت هایی» مواجه هستیم، این رهیافت ها کمک می کنند تا عالم به نحوی بر ما ظهور کنند. با این تفاوت که اصل جهان بینی ها به دلیل ناتوانی در ایجاد یک صورت بندی کلی، در نظر یاسپرس پایان یافته است. اما برای شریعتی نوع نگاه دینی می تواند این رهیافت بنیادی را فراهم کند. تلقی وی از مذهب، تامل برانگیز است در جایی می گوید: «مذهب یعنی راه، مذهب هدف نیست، راه و وسیله است. تمام بدبختی جامعه های مذهبی که می بینیم مذهب دارند و هیچ ندارند، به خاطر این است که مذهب را هدف کرده اند.» از این عبارات چه می فهمیم؟ برداشت می کنیم که ایدئولوژی موقتی است و تابع مقتضیات مکتب بوده و باز است و قابل نقادی و دگرگونی (اشتباه نشود اصل مذهب در معنای دین، اصول ثابتی دارد و اصول متغیری. اصل دین از نظر شریعتی قابل تغییر نیست، آنچه دگرگون می شود تلقی ما است). آیا این عبارات نشان می دهد که وی به دین، نگاه ابزاری دارد؟ خیر. دین، برای او اساس تلقی است. اما هر برنامه یی که در قالب ایدئولوژی تنظیم شود می تواند ابزار باشد. (توجه کنیم که وی به این مکتب یعنی این رهیافت معنوی به جهان هستی یعنی دین، اعتقاد راسخ دارد. با برداشتن اعتقاد به مبدا و معاد، آن را فرو ریخته می بیند.)
    با این مقدمات می رسیم به اینکه شریعتی بر چه پایه یی نظام تعلیم و تربیت خود را ارائه می کند؟ بی شک هر صاحبنظری که بخواهد هدف، وسیله و روش خود را در امر تعلیم و تربیت انتخاب کند، متکی به «میزان» هایی است که نقش «راهنما» را ایفا می کنند، این «میزان»ها ممکن است با بعضی تئوری های فلسفی سازگار باشند. هرچند بعضی از بزرگان، مباحث فلسفه آموزش و پرورش را مربوط به دوره جدید می دانند (همزمان با فعالیت «انجمن جان دیویی» در امریکا، 1935 میلادی) اما آبشخور اصلی این مباحث، بستگی تامی دارد با نوع رهیافت اولیه، بنابراین می توانیم دیدگاه شریعتی را از این لحاظ بررسی کنیم. وی در سخنرانی خود تحت عنوان «چه باید کرد؟» از «فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی» نام می برد. (در همان جا که از تاسیس یک «دانشگاه آزاد اسلامی» سخن می گوید). لفظ فلسفه در این عبارت به چه معناست؟ برای روشن شدن این مطلب، باید توجه کنیم که گاهی از «فلسفه» در این ترکیب، برای نشان دادن این مطلب استفاده می شود که «مدلولات تربیتی» از اندیشه های فلسفی «استنتاج» شده اند. یعنی اهداف، وسایل و روش ها مبتنی بر فلسفه خاصی بوده و صاحب نظر نیز در همه موارد به استلزامات، پایبند مانده است. از نظرات شریعتی در این باره نمی توان به خوبی استخراج کرد که آیا او به این نکته ظریف اندیشیده که یک نگاه فلسفی نسبت به امر تعلیم و تربیت داشته باشد؟ یا نه؟ مسلما در پس و پشت اندیشه دیندارانه وی نوعی نگاه فلسفی وجود دارد. زیرا او دایما به تاویل گزاره های دینی برای سازگاری با اندیشه های مدرن، اشتغال دارد. نوع قرائتی که از تاریخ دین، روابط نیروهای موثر در تغییرات اجتماعی و. . . می کند، این دیدگاه را به رخ می کشد. اگرچه در مواردی به دستاورد های اندیشمندان بزرگ اشاره می کند، اما کمتر چارچوبی برای خود می سازد. متد او درطرح هندسه مکتب نیز بیشتر از آنکه این نگاه فلسفی را افشا کند، نمایه یی را برای تدریس آنچه لازم می داند، نشان می دهد. وجه سلبی نظرات او در نقدمبانی، به اندازه کافی روشن است. وی منتقد مدرنیته است. همزمان سنت را هم نقد می کند. او با طرح ابتکاری خود (مبحث الیناسیون) وضعیت موجود را، به چالش جدی می کشاند. مدرنیزاسیونی را که بدون پذیرفتن وجه انتقادی بر نهاد های اجتماعی حاکم شده، به مبارزه می طلبد. عناصر فکری و مفاهیم هر مکتبی را می گیرد، سپس با تبیین و تعریفی پویا، بدون هیچ هراسی، دگرباره استفاده می کند. درهای اندیشه او به مفاهیم مختلف باز است. اگر ما هم نهراسیم، شاید بتوان اساس فکری اش را «عقلانی- اشراقی» نامید. به همین لحاظ دین برایش جذابیت دارد، او تربیت مبتنی بر رفاه و پوچ گرایی را رد می کند. نگاه جامعه شناسانه او به دین، این فرصت را به او می دهد که گاهی مفاهیم غیرعقلانی و حتی غیرعلمی منسوب به دین را به راحتی مورد انتقاد قرار دهد. او ترجیح می دهد در بحث آموزش و پرورش، به جای طرح مسائل فلسفی، مثلابحث از اینکه آیا دین می تواند توجیه کننده اساس تعلیم و تربیت باشد؟ آیا «عقل خودبنیاد» می تواند یک آموزش و پرورش را در وضعیتی جهانی ارائه کند؟ آیا آموزش و پرورش مبتنی بر آموزه های سنتی می تواند از روش ها و وسایل مدرن برخوردار باشد؟ تفکر منطقی و عقل نقاد چیست؟ در یک نظام آموزشی، مرز «مصالح» و «حقایق» کجاست؟ و. .. او این گام را برداشته شده حساب می کند و می گوید: «پیش از اینکه ما نظامی برای تعلیم و تربیت بنیاد بکنیم و ارائه بدهیم، شناخت انسان است.» و در بخش دیگری از همان سخنرانی می گوید: «پیش از تعلیم هر گونه مکتبی در تعلیم و تربیت، باید مکتبی برای شناخت آدمی وجود داشته باشد». در اینجا نیز، شریعتی با یک چالش بزرگ دیگر روبه رو می شود، (که نه او، بلکه بسیاری از متفکران دیگر که درباره شناخت انسان، اندیشه فرسوده اند، نیز روبه رو هستند) و آن اینست که آیا چیزی به عنوان «طبیعت انسان» وجود دارد؟ آیا به تعبیر بعضی از بزرگان، انسان تاریخ دارد یا نهاد؟ شریعتی لزومی در طرح این مطلب احساس نمی کند. به هر تقدیر نوع انسان شناسی وی (توضیح ترکیب روح و لجن) ضرورتا اهمیت نظام تربیتی را مطرح می کند. اگر طرح هندسی او از مکتب، ایدئولوژی را وسیله یی برای رسیدن به جامعه ایده آل معرفی می کند، در راس نهایی این طرح، انسان ایدئال وی قرار می گیرد. انسانی که سه ویژگی «آگاهی، آزادی و آفرینندگی» را داراست. این انسان خلیفه خداست، در هر طرح دینی یک افق بی نهایت گشوده است. اما برای شریعتی این خدا، فقط نشان دهنده یک جهت برای حرکت تکاملی نیست. بلکه یک ذات «مطلق و بی نهایت» است. علاوه بر این ها، هستی، دارای مراتبی است که با الفاظ «غیب و شهود» نامگذاری می شود. تا اینجا، تعلیم و تربیت معطوف به انسان شناسی الهام گرفته از مکتب (اسلام) را مطرح می کند. شریعتی از انسان، موجودی را تعریف می کند که وجودی سیال و به تعبیر او برخوردار از نوعی دیالکتیک و پویایی است. خود، باید خود را انتخاب کند. برخلاف ساده اندیشانی که این مطالب را اگزیستانسیالیستی فرض کرده اند، این انتخاب «جهت» دارد. انسان ایده آل او در الگوی امام معصوم(ع) تعریف شده است بر خلاف نگرش اگزیستانسیالیستی که اصالت فرد را در انتخاب می بیند، اما انتخابی که انسان حاضر است مسوولیت کامل هر آنچه را انجام می دهد بپذیرد. شریعتی در قسمت های پایانی کتاب «مکتب تعلیم و تربیت اسلامی» به نتیجه گیری متفاوت و غافلگیرکننده یی می رسد که قابل توجه است. می دانیم که بحث اصالت روان شناسی یا اصالت جامعه شناسی، مساله مهم اصالت فرد یا اصالت جمع را به طور جدی وارد محافل علمی کرد. اینکه بعضی از بزرگان ما با ساده کردن مساله فوق به صورتی ساده دلانه، قائل به جمع این دو نظر شدند و موضوع را پایان یافته تلقی کردند، بماند. اما مساله اصلی، تعارض مبنایی این دو موضع است. شریعتی به عنوان یک اندیشمند با هوش به این تعارض واقف بود. اشکالات هر نظریه را در این باب برشمرد و این دو نظر را با هم -با دقت تمام -، مقایسه کرد. او نوشت: «در اصالت جامعه، انسان قربانی می شود و انسانیت به زنجیر گرفتار می شود و مهره ماشین می شود و عضو اداره و حلقه سلسله و بالاخره ابزاری که ارزش اعتباری دارد و وجودش، به اندازه یی که در جامعه و برای جمع معدوم است، اصیل. و ارزشش به مقداری که در محیط، سودمند است، ارجمند.» به نظر شریعتی برای «بنیاد» تعلیم و تربیت، باید یکی از این دو نظریه را بپذیریم که «عامل تعیین کننده روح، فلسفه، جهت و هدف های اساسی» باشد. انتخاب شریعتی، درپایان، اینچنین است: «در فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، انسان» موضوع اصلی است نه جامعه. در پایان متذکر می شویم که مباحث مهم دیگری از جمله بحث خودسازی انقلابی، مطالب وی درباره «عرفان، آزادی و عدالت» و روش های رشد هماهنگ آنها در انسان نیز در اینجا قابل طرح و بررسی است. ما بیشتر سعی داشتیم در این مقاله مختصر مبانی فکری دکتر شریعتی را درباره تعلیم وتربیت بیان کنیم.

اعتماد  - 30   خرداد   92

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد