تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

واهمه از شنیدن واقعیت ها


تاریخ : جمعه دوازدهم اردیبهشت 1393
روز معلم در پیش بود. امسال هم می بایست مثل هر سال کاری می کردم. سال هاست که در هر شرایطی سعی می کنم ضمن گرامیداشت یاد و خاطره استاد مطهری، از شهید ابوالحسن خانعلی که نامگذاری روز معلم به یاد و خاطره اوست؛ یادی بکنم.

امسال نیز از مدت ها قبل بفکر برگزاری مراسم جشن و سخنرانی پیرامون این روز افتاده بودم. از دو تن از همکلاسی هایم در دانشگاه آزاد شیراز کمک خواستم تا در برگزاری کمکم کنند. خانم مددپوری و آقای هاشمی از روابط اجتماعی و هوش هیجانی بالائی برخوردارند. 

با وجودیکه چندین سال است که علاوه در رسانه ها، در محیط های بسته نیز اینکار را انجام داده ام ولی اینبار استرس و دلهره عجیبی داشتم. استرس ناشی از بیان یک بحث منطقی و ترس از درگیری لفظی در میان جمعی از  دانشجویان ارشد ؛ به یک لطیفه بیشتر شبیه اشت تا یک واقعیت. ولی بهر حال باید پذیرفت واقعیت تلخ جامعه دانشگاهی ما.  

در ابتدای برگزاری مراسم ؛ هاشمی گفت : سبزواری ترا بخدا چیزی نگی که اسباب دردسر باشه. من در سازمان دفاع کار می کنم. دارم نون می خورم. در جوابش گفتم : این صحبت ها نه خلاف واقع است و نه خلاف مصالح نظام. در ثانی می توانید همکاری نکنید. به صرف حضور در مراسم بزرگداشت نه کسی متهم می شود و نه کسی محکوم. بیچاره مردم ما که از شنیدن هم واهمه دارند!!!!.

ترس از بهم ریختن جلسه، مرا به بیماری لرزش صدا مبتلا کرده بود. خوب نتوانستم حق مطلب را ادا کنم. انتشارات کیهان در جلد 13 کتاب نیمه پنهان ، تاریخ شهادت دکتر خانعلی را پنجم اردیبهشت کرده و من می خواستم حق حسین شریعتمداری را کف دستش بذارم. نشد ولی بهر حال به جماعت کارشناس بی خبر از اوضاع و وقایع پیرامون، علت نامگذاری این روز را حالی کردم. وقتی تعدادی از دانشجویان می پرسیدند که پس چرا صدا و سیما چیزی نمی گوید، گفتم اخبار تلویزیون کره شمالی زمانی اعلام کرد که این کشور قهرمان جام جهانی فوتبال شده و هیچ کس هم اعتراض نکرد!!!.

پس از من خانم دکتر محمدی، استادیار گروه و از اساتید دوست داشتنی، نقاشی خود را که هنگام صحبت کردن من کشیده بود ، به حضار نشان داد. او علت کشیدن نقاشی در حین مراسم را بی حوصلگی در هنگام شنیدن مطالب تکراری عنوان کرد.

ختم جلسه همچون افتتاح جلسه بر عهده مجری است. هاشمی دوباره سخن آغاز کرد . احساس گناه از شنیدن حرف های غیر قابل باور وی در رفتارهای این دوست عزیز هویدا بود. سعی می کرد به هر زبانی از نان آوران بر سر سفره اش تشکر کند. برایش یاد کردن از یک جوان تحصیلکرده با مدرک دکترا که برای احقاق حقوق صنفی معلمان در سال 1340 کشته شده بود ، مهم نبود. مهم نانی بود که از برکت جانبداری از یک طیف خاص بر سر سفره اش می نشست !. 

به دلم ماند که چرا از رسول ، محمود باقری، محمد داوری و عبداله مومنی و هاشم خواستار یاد نکردم. شاید سالی دیگر !!. حتی نتونستم از محمد بهمن بیگی ، صمد بهرنگی ، محمدعلی رجائی ، فرزاد کمانگر و . . . . .  یادی بکنم. آنهم شاید وقتی دیگر.

http://www.nmadrseh.blogfa.com/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد