تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

پیشه یی سرآمد و کم درآمد!


پیشه یی سرآمد و کم درآمد!
به بهانه 12 اردیبهشت، روز معلم

نویسنده: علی افشارسهیرمی*


    معلمی، مثل هیچ یک از حرفه هایی که می شناسیم، نیست. معلمی شاید تنها شغلی است که با بچه آدم سروکاردارد. در اینجا، ذهن ها و روح ها در قالب جسم های گوناگون با هم روبه رو می شوند. درواقع، معلم یک تنه با چندین دانش آموز برآمده از خانواده ها و فرهنگ های مختلف کشتی می گیرد. کار معلم با سایر مشاغل، تفاوت هایی دارد. معلمی، فعالیت در جبهه روابط انسانی است. فضایی که در آن به آسانی سوءتفاهم پیش می آید. افراد خیلی سریع ناراحت می شوند یا او را ناراحت می سازند. ضمن اداره کلاس باید از فراگیران ارزشیابی شفاهی و کتبی بگیرد، سر و صدای بچه ها را تحمل کند، پشت سر هم آنها را دعوت به سکوت کند، به همه مهر بورزد، در همان حال که با یکی می خندد، نسبت به دیگری اخم کند، به پرسش های بی موقع بچه ها پاسخ گوید، از یادگیری تک تک آنها اطمینان حاصل کند، در دعوای بچه ها فورا حضور پیداکند و آنها را آشتی دهد، تنبیه کند، تشویق کند، اندرز دهد و البته در همه این احوال، مواظب رفتار، گفتار و ظاهر خود باشد. دردسرهای یک معلم به چهاردیواری کلاس درس و یک زمان خاص محدود نمی شود. یک معلم باید مترصد روبه روشدن با دانش آموز در سال های بعد هم باشد و همین طور باید مواظب سلوک و ظاهر خود در کوچه و بازار باشد. شاید به خاطر همین خصوصیات است که کار معلم، در همه معارف بشری از ارج و مرتبه بالایی برخوردار است. برای همین است که گفته اند: خوب ترین مردم: معلم می شوند و هر آدم خوبی یک معلم است.
    خسته شدن در هر کاری، امری طبیعی است اما احساس خستگی کردن، زنگ خطری برای بروز ناراحتی است. معلمان هم مثل سایر صاحبان مشاغل، خسته می شوند اما قاعدتا نباید ابراز و حتی احساس خستگی کنند. از طرفی باید بتوانند چنان از کار خویش لذت ببرند که به احساس خستگی نرسند و از سوی دیگر، مسوولان، مقررات و محیط نیز باید طوری با آنها همراهی کنند که اجازه ندهند احساس خستگی کنند. اما متاسفانه با اولین مواجهه با اغلب معلمان چنین استنباط می شود که افسرده و مضطربند. گاهی تقاضای اشتغال در پست های اداری و اجرایی دارند، تا تدریس نکنند. منتظر بازنشستگی اند و گاهی داوطلب بازنشستگی پیش از موعد می شوند. فشارهای ناشی از مدرسه را به خانه و بالعکس انتقال می دهند. از حضور ناگهانی مسوولان اداره در مدرسه هراس دارند و اعتماد لازم وکافی را نسبت به مدیر و همکاران خود ندارند. معلم، از یک سو مشکلاتی شخصی و مشغله هایی ذهنی دارد و از سوی دیگر مشکلاتی در تامین وسایل آموزشی و تغییرات کتاب درسی و نظایر آنها هم هست که البته گویا فقط مشکل معلم است و به دیگران ارتباطی ندارد. در این مقابله، هر بار بخش از قوای جسمی و روحی اش تحلیل می رود. از بس که او باید نقش های مختلفی را برای بچه ها بازی کند. به خاطر دور شدن شان از خانه، باید جای خالی والدین شان را برایشان پر کند. عمو یا خاله آنها بشود. خود را دوست هریک از آنها نشان دهد. ناظم کلاس باشد. منشی ثبت و ضبط در دفتر کلاس باشد و مهم تر از همه اینها، همچنان باید معلم باشد!بخش از عوامل احساس خستگی معلم مربوط به خودش است: به باور بسیاری از معلمان، غم نان نمی گذارد که از کار خویش حظ و لذت لازم را ببرند. اما واقعیت این است که اضافه بر نان، مسکن، پول و ماشین، پاره یی مقتضیات شغلی هم هست که می توانند معلم را آزار دهند. اینکه برای هرجلسه، طرح درس تازه یی ندارد. شیوه تدریسش سنتی است و دانش آموزان را به خوبی درگیر موضوع درس نمی سازد. خودش را محور تدریس قرارداده و ناچار است به نوعی بر کلاس حکومت کند. تصور می کند که در طول کار، دیگران قدرش را نمی دانند و فقط نتیجه کارش برایشان مهم است. اضافه بر اینها یکسری مشکلات بیرون از مدرسه نظیر نگهداری از بچه کوچک، بیماری مزمن، اجاره نشینی، بدهی و امثال آن دارد که در کیفیت تدریس او بی تاثیر نیستند. به واسطه حجم و تراکم فعالیت های بر زمین مانده، در مواجه با بخشنامه های جدیدی که اجرایی هم هستند، به کلی کلافه می شود. بخشی از عوامل خستگی معلم هم مربوط به دانش آموز و کلاس است: بچه ها، نسبت به کلاس و تدریس او حواس پرت و بی انگیزه اند. برخی مزاحم بقیه اند و مزه پرانی می کنند. برخی مشکلات خانوادگی دارند. برخی از آنها اولیایی بی تفاوت دارند. گاهی هم تعداد دانش آموزان کلاس زیاد است یا در و دیوار کلاس بی رنگ و روح است.
    باقیمانده عوامل خستگی معلم، مربوط به همکاران، مدرسه، اولیا و اداره است: فضای مدرسه، جذاب و بانشاط نیست. کارگاه، آزمایشگاه و کتابخانه مجهزی ندارد. مشاور ماهری برای ارجاع دادن بچه های مشکل دار وجود ندارد. خانواده ها ارتباط فعالی با مدرسه ندارند. یکسری سوءتفاهمات نهانی همچنان میان مدیر با همکاران وجود دارد. مدیر در مواجه با معلم، احساس رقابت و حسادت دارد و برای همین، زحمات او را نمی بیند و قدر نمی شناسد. گفت و شنودهای همکاران در زنگ استراحت، تکراری و کسل کننده است. برخی همکاران، یا ضدحال می زنند یا سوءظن دارند یا به کلی بی ذوق هستند. ارزشیابی های معمول از سوی مدیر مدرسه نیز، یکنواخت، کلیشه یی و برپایه مستندسازی است. در این میان، تفاوت های فردی معلمان به خوبی دیده نمی شود و در نهایت بین او که فقط وظایف صوری اش را انجام می دهد، با او که ایثار می کند، حتی در سطح اداره متبوع نیز کسی نیست که بتواند قضاوت و داوری کند. و اما همچنان که در فرسودگی شغلی، همه تقصیرات به گردن معلم نیست، برای رهایی او از این بحران هم، تنها او مسوول نیست و همه باید تلاش کنند. در این میان دانش آموز، اولیا، مدیر مدرسه، مسوولان اداره، نظام آموزشی و اجتماع نقش دارند. در این میان البته مسوولان و دست اندرکاران سهم ونقش ویژه یی دارند. آنها باید بدانند که تجلیل از مفهوم انتزاعی معلم و مانور دادن روی بعد ارزشی و آرمانی کار معلم و در مقابل غفلت یا بی اعتنایی به مصادیق عینی این مفهوم، عملابیهوده و بی فایده است. چه اینکه نگاه ها نیازمند تغییرند و نیازهای عصر حاضر با حواس گذشته قابل درک نیست. اکنون دیگر روزگار حرف های رمانتیک درباره معلم به سرآمده است. دیگر معلمی شور و عشق نیست بلکه یکی از هزاران حرفه های اجتماعی است که به شدت هم تکنیکی و مهارتی است. بنابراین همان نگاه و عنایتی که آنها به سایر مشاغل دارند، باید به حال و روز معلمان هم داشته باشند. مسوولان و مدیران مربوطه، باید در انتخاب مدیرانی شایسته برای مدارس تامل بسیار کنند. حمایت از معلم نباید به وسیله شعر و شعار و آن هم در زمان هایی خاص انجام پذیرد. این عنایت و مواظبت را شخص معلم باید به طور واقعی درک کند. سطح دستمزدها و همگونی درآمد با مخارج زندگی باید چنان باشد که یک معلم از معلم بودن خویش به تنگ نیاید و برای سیرکردن شکم خود و خانواده اش، به شغل دوم روی نیاورد. در صورت برقراری عدالت در پرداخت حقوق کارکنان دولت است که معلم احساس می کند در حق او تبعیض یا اجحافی صورت نگرفته و به این ترتیب، دغدغه تزلزل شان و منزلت اجتماعی اش را نخواهد داشت. مثلادر راستای افزایش 38 درصدی تورم، تنها به افزایش 18 درصدی حقوق او بسنده نشود. گفتیم و نگفتیم که در ازدحام این همه هول و هراسی که اکنون فراروی جمع دلشده معلمان قرار گرفته است، باز هم می توان معلم بود. معلمان موفق در این برهه زمانی آنهایی هستند که بکوشند از خود و نتیجه کار خود احساس رضایت و شادی کنند که گفته اند: خوشبختی، همان رضایت از خود است. کسب لذت به خاطر کاری که انجام شده است، بهترین مزدی است که عاید یک نفر خواهد شد.

    
    معلم در آموزش و پرورش*

اعتماد    -  15       اردیبهشت   93


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد