تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

مدیریت یا ریاست



مدیریت یا ریاست

انگیزه در هر کار اجتماعی پیوند مخصوصی است که بین کارمند و کارفرما و مراجعه کننده برقرار می شود و تمام جهات، تابع همان پیوند خواهد بود. اگر ارتباط سالم باشد، کارمند سالم، کار هم سالم و اگر ارتباط ناسالم باشد، کار هم ناسالم بوده و سلامت کار تابع این محدوده است و این ارتباط آنچنان مهم است که علی بن ابی طالب در نامه ای به ابن عباس می گوید: با مردم به هنگام دیدار درمجالس رسمی و اداری گشاده رو باش و از خشم بپرهیز که سبک مغزی به تحریک شیطان است و بدان آنچه تو را به خداوند نزدیک می کند وآنچه از خدا و مردم دور می کند

لذا یکی از این کارگزاران یک حکومت مدیران هستند که در راس تمام این مدیریت ها  مدیریت انسانی می باشد. چنانچه حضرت علی علیه السلام در نامه ای به اشعث ابن قیس فرماندار آذربایجان می گوید: این پست (مدیریت) برای تو وسیله ی آب ونان تو نبوده بلکه امانتی است که در گردن توست.(نامه ی ۵ نهج البلاغه) و در حکمت ۴۷۶ می فرماید: عدالت را بگستران و از ستمکاری پرهیز کن که ستم رعیت را به آوارگی می کشاند و بیدادگری به مبارزه وشمشیر می انجامد.

بنابراین، مدیریت کردن بر انسان ها غیر از ریاست کردن بر گروهی از انسان ها می باشد و لازمه ی این کار یک سری صفات و ویژگی هایی است که اگر درمدیران مشاهده نشود نه تنها نمی توانند مدیریت لازم را داشته باشند بلکه آن نهادی که برآن مدیریت می کنند را به ورطه ی نابودی وانحراف می کشانند.

بنابر تعریفی که گذشتگان از ریاست نموده اند: بیان داشته اند که ریاست یک جزء علم ، یک جزء عدالت و نود وهشت جزء دیگر آن مدیریت است. که متأسفانه گاهی شنیده می شود که بعضی نسبت به بحث مدیریت توجه چندانی ندارند مخصوصاً در آموزش و پرورش؛ و فقط ریاست را مطرح می کنند و آن هم از نوع رئیس بومی خودی، بدون توجه به تمام ویژگی های مدیریتی. و به همین خاطر در حوزه ی مدیریتی خود دچار مشکلات و مصائبی شده اند و گاهی خسارت هایی وارد نموده اند که جبران آن به آسانی ممکن نیست. مدیری که برای فلان نماینده و فلان فرماندار یا … مدیر است، نمی تواند در حوزه ی آموزش و پرورش مدیری خوب باشد و زیان این چنین مدیران برای آموزش و پرورش خسران  است.

کسی که می خواهد وارد یک پست مدیریتی شود در حیطه ی کار خود باید عادت به صبر در ناملایمات داشته باشد. سکوت، کم حرفی، پرکاری، حرف اول را می زند. یک مدیر خوب باید از خرده گیری و انتقاد از کسانی که با او همکاری می کنند بپرهیزد و در مورد گفتار های بیهوده سکوت اختیار کند و در راه مدیریت راه های ورود و خروج در هر کار را در حوزه خود بشناسد که بهترین راه کدام و بهترین وسیله برا ی رسیدن به هدف کدام است. آن گاه، آسان ترین روش رابرگزیند. که برای رسیدن به این هدف باید زندگی و حالات شخصیت های بزرگ را مورد مطالعه قرار دهد و کار های روزانه و ماهانه ی خود را سبک و سنگین کند و به عبارتی ترجیح اهم و مهم را در نظر بگیرد. همچنین در پاره ای از موارد باید گذشت را سرلوحه ی کار خود قرار دهد (البته درمورد خیانت ها و… نباید چشم پوشی کند.)

مدیران امروزی چون واژه ی ریاست را جایگزین مدیریت نموده اند، به جای مدیریت سعی نموده اند تمام کار ها را  خود شخصاً انجام دهند و حتی از واگذارکردن امور جزئی به زیردستان خود داری می نمایند. این امر، باعث  خستگی، خمودگی وعقب افتادن تمام امور می شود. مدیری که در کارش تفویض اختیار نداشته باشد ناچار، نمی تواند تنظیم برنامه داشته باشد و امور را تقسیم کند.

مدیری می تواند موفق باشد که دائم در حال تفکر باشد و از این تفکر برای طرح ریزی و نقشه کشی برای برنامه های مناسب همان حوزه ی مدیریت بهره ببرد. بدا به حال مدیری که اصلاً تفکر نکند یا اگر تفکری دارد در حوزه ای خارج از حوزه ی اصلی به کار می برد که امروزه این رفتار، آفت کار مدیران شده است .

اخلاق مدیریت باید اخلاق نیک باشد. زیرا کسی که نتواند سرکه را با شیرین زبانی بفروشد قطعاً نمی تواند در مدیریت موفق شود. مدیری که از تمام عیوب خود وعیوبی که در کارهای خود دارد ناآگاه است واگر آگاه است نمی تواند آن ها را رفع نماید، چگونه می تواند روابط نیکی با زیردستان خود داشته باشد؟ یک مدیر موفق باید عیب ها و نواقصی را که مربوط به او نیست مورد توجه قرار ندهد تا نه مغرور گردد و نه خودباخته شود. زیرا مدیری که احساس غرور کند دیگر خدمت نمی کند و لاجرم حسادت را در دیگران برمی انگیزاند و آنان را برای دشمنی با خودش آماده می کند. به گفته علی علیه السلام:«عاجز ترین افراد کسی است که از فراهم ساختن دوستانی برای خویش عاجز است وعاجز تر کسی است که نتواند آن دوستی را حفظ کند.»  پس یک مدیر باید به نیکی، دوستان خود را حفظ کرده و از دشمنان جدا کند و متوجه باشد که هزار دوست کم ویک دشمن زیاد است واین جدا نمودن دوستان از دشمنان طوری باشد که در بین کارمندان اوموجب مخالفت و بدگویی نباشد.

از ویژگی های دیگر یک مدیر داشتن وقار و هیبت است و در کنار آن نباید تکبر و کبر داشته باشد و این وقار و هیبت باید بتواند او را از انحطاط به سطح پایین تر به خاطر عدم رشد وعدم اطلاع وعدم پیشرفت و بی اطلاعی از اوضاع باعث می شود یک مدیر از راه صحیح منحرف شود و قطعاً دچار شکست خواهد شد و ثمره ای جز عقب افتادگی ندارد. اگر مدیری در فکر توسعه ی فعالیت خود نباشد و افراد برتر وزیر دست خود را پرورش ندهد یا در کنار کار خود ماهنامه ای، مجله ای، نشریه ای را منتشر نسازد نمی تواند شاگردان خود را خوب تربیت کند. ودر این راستا نیز باید خطاها و اشتباهات خود را اصلاح کند و بداند که اگر مدیری به خطای خود اقرار کند نشانه ی شکست نیست و اعتراف به خطا نوعی فضیلت است و اگر مدیری بر خطای خود اصرار ورزد نوعی خطا انجام داده است و در این راه باید اوقات خود را تنظم نماید و چه بسا در این زمینه نباید فراموش کند که زیردستان خود را تشویق و ترغیب کند و میزان تشویق و مدح هرکس را نیز بداند.

اگرمدیری سرعت در کارها را مدنظرنداشته باشد ناگاه مشاهده می کند که تپه ای از کارها را روبروی خود دارد. البته نباید فراموش کند که ضمن محکم کاری سرعت کارها را درحد معقول نگه دارد زیرا عمر آدمی هرچه قدر هم طولانی باشد باز در مقابل کارهایی که می تواند انجام دهد وقت تنگ است. چنانچه خداوند در سوره ی بقره آیه ی ۲۱ می فرماید: کارهای نیک را که موجب آمرزش است به سرعت انجام دهید.

لازمه ی مدیر بودن میانه روی است. مدیری که میانه روی نداشته باشد با بی حالی و تنبلی و شک و تردید که باعث جمود و درجا زدن است دچارمی شود که نهایتاً این گونه کارها به شکست می انجامد.

البته نباید فراموش کرد که مدیر اگر کاری انجام داد نباید به خود ببالد که مثلاً من فلان کار را انجام دادم زیرا این خودستایی موجب تنفر و پراکنده شدن مردم و اطرافیان او می گردد و کسی دیگر حاضر به همکاری با او نیست و جز شکست راهی ندارد و بنابراین کسی که به خود ستایی بپردازد مردم از او بدگویی  می کنند. اگر یک مدیر دوراندیشی نداشته باشد وبه فکر عاقبت کارنباشد و همه ی جوانب کارها را درنظر نگیرد و تمامی احتمالاتی را که ممکن است رخ دهد درنظر نگیرد  همه ی این ها مبدأ شکست هایی می شوند که جبران ناپذیراست .

آن چه امروزه موجب شده مدیران محبوبیتی نداشته باشند اعتراض های بیهوده ی آنان به زیردستان است. زیرا همیشه زیردستان سخنانی بیهوده می گویند که بیشتر آن ها جز مشتی پرگویی هیچ ارزش دیگری ندارد. این جاست که یک مدیر نباید بیهوده اعتراض کند بلکه به قول قرآن کریم : باید گوش شنوای خوبی داشته باشد.(توبه آیه ۶۱ )

از جمله موارد دیگر ی که یک مدیر باید به آن توجه کند این است که اطرافیان خود را کنترل نماید و آنان را محدود سازد تا در او نفوذ نکنند و با نظرات ناپخته ای که ارائه می دهند طبق هوا و هوس خود امور را نچرخانند. اگرمدیری فاقد اخلاق نیک باشد نمی تواند با دشمنان خود مدارا کند و کم کم مورد حسادت و تنفر قرار می گیرد. فراموش نشود که ( دوستان خطرشان بیشتر است) دشمنان که معلوم است و اسرار آنان را یک مدیر می داند. دشمنان نمی توانند از داخل او را بکوبند ولی دوستان به خاطر اعتمادی که به آنان است یک مدیر را زمینگیر می کنند. بنابراین باید از دشمن یک بار ترسید و از دوست هزار بار و به گفته ی حضرت علی علیه السلام : با رفتار نیک و گفتار پسندیده دشمن شکست خواهد خورد.

دیگر وِیژگی که مدیران باید داشته باشند این است که سد رخنه های کوچک شوند. هر فسادی تا کوچک است قابل اصلاح است اما اگر یک مدیر سهل انگاری کند به حدی بزرگ می شود که دیگر نمی توان آن را اصلاح کرد. آن چه امروز مدیران را در کارشان ناموفق نشان می دهد تنفری است که اطرافیان و مردم از آنان دارند و این تنفر مردم زیان های بزرگی را در بر دارد. پس یک مدیر باید بداند چه چیزی موجب تنفر می شود.

از جمله مواردی که موجب تنفر مردم از مدیران می شود طبق بررسی های انجام شده عبارتند از: پیمان شکنی، استبداد، فروتنی بیش از حد که منجر به چاپلوسی می شود، گوشه گیری از اجتماع و دوری از مردم، شرکت نکردن در جشن و سوگواری های زیردستان، به کارخود بالیدن، در کوچه و خیابان آب دهان انداختن، غذا خوردن در کوچه و خیابان، خنده ی بسیار و با صدای بلند، شوخی کردن بیش از حد، نشستن در مجلس در محلی که بالاتراز حد و مقام اوست، ترجیح برخی به برخی دیگر در دوستی و معاشرت، نقض کردن حقوق دیگران، ستیزه جویی با زیر دستان، نقل مطالب باور نکردنی گرچه حق باشد، دروغ گفتن، انجام کارهایی که از نظر عقل و شرع منع شده است.

حال با توجه به این نکات اگر رفتار مدیران را بسنجیم و ارزیابی کنیم خواهیم دید که چرا یک مدیر این قدر مورد تنفر مردم است. مدیری که نتواند اعتماد زیردستان خود را به دست آورد نمی تواند در کارش موفق باشد. زیرا راه پیشرفت، اعتماد مردم است. و یک مدیر تا زمانی می تواند به کارخود ادامه دهد که مردم به او اعتماد داشته باشند.

ویژگی دیگری که یک مدیر باید بدان توجه کند رسیدگی مدام و بیدار بودن است. آن هم البته با احتیاط ؛ و هر کاری را با مشورت قبلی انجام دهد چه کارهای کوچک و چه کارهای بزرگَ؛ زیرا در مشورت ممکن است راه های تازه ای دیده شود. مشورت دو فایده مهم  دارد یکی این که اگر نظر بهتری نبود نسبت به نظر خود اعتماد بیشتری پیدا می کند دوم این که اگر نظر بهتری بود آن را عمل کند. و باز اگر معلوم شود که اشتباه است بار خطا بر دوش همه است و اگر اشتباهی رخ ندهد کسی با او مخالفت نمی کند.

یک مدیر خوب و موفق مدیری است که در اعمال نظر خود خشونت به کار نمی برد زیرا تندی و سختی و تحمیل نظر خود به دیگران موجب عداوت و کدورت و از هم پاشیدگی خواهد شد باید ملاحظه ی احترام دیگران را چه درباره ی خواسته ها ی خود و چه درباره ی خواسته های آنان کرد.

صفت ناپسند و زشت دیگری که موجب سقوط یک مدیر در جامعه می شود خود خواهی است. زیرا خودخواهی به تمام معنی با مدیریت مخالفت دارد. حال اگر مدیر دقت و مراقبت شدیدی هم نداشته باشد تا عوامل پیشرفت را بشناسد، مراقب امور نباشد و نیز عاقبت کار را نیاندیشد و از هر فرصتی برا ی پیشرفت استفاده نکند و نیروی تبلیغاتی خود را برای متوجه کردن افکارعمومی به سوی هدف و کارهای سودمند خود به کار نگیرد (البته بدون خدعه و نیرنگ و به دور از هرگونه عیب جویی ازدیگران) ازجاده ی مدیریت خارج شده و مدیریت او به صورت نامعقول در خواهد آمد. زیرا دراین صورت دیگر ترجیح رضایت الهی در میان نخواهد بود.

از جمله مواردی که مدیران کمتر به آن توجه می کنند پاکیزگی اطرافیان است. یک مدیر باید بداند اگر افراد آلوده شوند کم کم در مدیران اثر می گذارد، و مردم آلودگی را از چشم مدیرمی بینند. یک مدیر اگر از فساد اطرافیان خبر نداشته باشد، صلاحیت مدیریت را ندارد و اگر خبر دارد و اصلاح نمی کند باز در این صورت صلاحیت مدیریت را ندارد. و اگر نداند ندانستن مصیبتی است و اگر بداند که مصیبتی بزرگ تر است.

نکته ی آخر این که یک مدیر باید مد نظر داشته باشد نباید بیش ازحد توان توقع داشته باشد. اگرمدیری از کارمندان خود انتظار صد در صد داشته باشد اولاً خود را خسته می کند. دوم این که به هدف نمی رسد و سومین نتیجه ی آن جمع کردن دشمن است. لذا باید اختلاف طبیعی افراد را در نظر بگیرد و به ضعف و توانایی و زرنگی افراد توجه داشته باشد و در هر چیزی چه خوشی و ناراحتی حد وسط را در نظر بگیرد و به هر کسی و هر چیزی خوش بین نباشد.

حال با این اوصاف چراهر کسی نمی تواند مدیرموفقی باشد؟

آیا فکر می کنید هر کسی  مدیر است؟

آیا مدیران ما واقعاً مدیریت انسانی دارند؟

آیا مدیران فعلی مدیرند یا رئیس هستند؟

وآیا

http://bield.info/-نوراله برخوردار –  آموزگارکلاس اول


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد