تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

ضعف آموزش و پرورش و قوت اینترنت، علل اصلی کتاب گریزی اند

 

یک خبر و یک گفتگو 

عزت الله فولادوند در گفت وگو با «اعتماد»

:ضعف آموزش و پرورش و قوت اینترنت، علل اصلی کتاب گریزی اند



نویسنده: هومان دوراندیش

چرا اکثر ایرانیان علاقه چندانی به کتابخوانی ندارند، سوالی است که جامعه شناسان و نخبگان ایرانی جواب های متفاوتی به آن می دهند. عزت الله فولادوند، مترجم برجسته آثار فلسفی در دهه های اخیر، ضعف آموزش و پرورش در ایران و مواجهه ایرانیان با انقلاب اطلاعاتی در جهان مدرن را علل اصلی کاهش تیراژ کتاب ها در ایران امروز می داند. وی با این حال کاستی های ناشران و نویسندگان را نیز عاملی قابل توجه در اعراض ایرانیان از کتاب و اقبال آنها به اینترنت می داند. فولادوند البته با اشاره به فرهنگ شفاهی ایرانیان، صرف پایین بودن تیراژ کتاب را نشانه نافرهیختگی مردم ایران نمی داند. 

یک خبر و یک گفتگو 

عزت الله فولادوند در گفت وگو با «اعتماد»

:ضعف آموزش و پرورش و قوت اینترنت، علل اصلی کتاب گریزی اند



نویسنده: هومان دوراندیش

چرا اکثر ایرانیان علاقه چندانی به کتابخوانی ندارند، سوالی است که جامعه شناسان و نخبگان ایرانی جواب های متفاوتی به آن می دهند. عزت الله فولادوند، مترجم برجسته آثار فلسفی در دهه های اخیر، ضعف آموزش و پرورش در ایران و مواجهه ایرانیان با انقلاب اطلاعاتی در جهان مدرن را علل اصلی کاهش تیراژ کتاب ها در ایران امروز می داند. وی با این حال کاستی های ناشران و نویسندگان را نیز عاملی قابل توجه در اعراض ایرانیان از کتاب و اقبال آنها به اینترنت می داند. فولادوند البته با اشاره به فرهنگ شفاهی ایرانیان، صرف پایین بودن تیراژ کتاب را نشانه نافرهیختگی مردم ایران نمی داند.
    
    پایین بودن تیراژ بسیاری از کتاب ها در ایران، پدیده یی فرهنگی است که به واکاوی و تبیین نیاز دارد. شما علل مهم این امر را چه می دانید جناب فولادوند؟
    به نظر بنده، کاهش تیراژ کتاب ها چند علت می تواند داشته باشد. علت نخست، وضعیت آموزش و پرورش ما است که دانش آموزان و سپس دانشجویان را به خواندن و پژوهش و حتی خواندن برای لذت بردن هم تشویق نمی کند و عادت نمی دهد. بنابراین جوانان ما به تدریج به کتاب کم اعتنا می شوند: برای اینکه پایه و زمینه لازم برای کتابخوانی در او به وجود نیامده است. علت دوم، تغییر شگرف پدیدآمده در جهان در اثر انقلاب اطلاعاتی و دسترسی مردم به خصوص جوان ها، به اینترنت و ماهواره ها و شبکه های اجتماعی است. این رسانه ها، میل به دسترسی اطلاعات را در مردم تا حدی اقناع می کند. در میان همه این پدیده های نوظهور، تصور می کنم که گناه شبکه های اجتماعی بیشتر باشد: برای اینکه بسیاری از افراد، نه فقط در ایران بلکه در خارج، حتی بررسی و نقد کتاب ها را هم نمی خوانند و فقط به کامنت هایی که در چند سطر در شبکه های اجتماعی درباره این کتاب ها وجود دارد، اکتفا می کنند و بر اساس همین کامنت ها درباره یک کتاب قضاوت می کنند و حتی مدعی می شوند که آن را خوانده اند. این امر خودش آفت بزرگی است. علت سوم را باید پدیدآورندگان نثرهای ناهموار و بعضا نادرست دانست و نیز انتخاب های شتابزده و نامناسب کتاب ها برای ترجمه و ارسال آنها به بازار نشر. این وضع موجب کم رغبتی مردم به خواندن و مطالعه می شود.
    
    برخی اهالی فرهنگ هم به روزنامه ها، این نقد را دارند که به گونه یی است که خواننده را تا حد زیادی از مراجعه به کتاب مستغنی می کند یا توهم استغنا برای آنها پدید می آورد.
    با این نقد تا حد زیادی موافقم. یعنی این امر خودش یک عامل قوی در دور شدن مردم از کتابخوانی است ولی همان طور که گفتم، امروزه شبکه های اجتماعی تاثیر بیشتری در دور شدن مردم از مطالعه کتاب دارند. الان برخی افراد به خودشان حتی زحمت خواندن صفحه اندیشه فلان روزنامه را هم نمی دهند و صرفا با مراجعه به فیس بوک و توییتر و خواندن چهار تا کامنت درباره فلان کتاب مهم، به همین حد از آگاهی اکتفا می کنند. این وضع حتی در خارج از ایران هم موجب نگرانی اهل نظر شده است.
    
    ظاهرا افزایش روزافزون نقش تکنولوژی در زندگی ما، به کاهش کتابخوانی منجر شده است. انگار این تلقی وجود دارد که اگر کسی بخواهد کتابی قطور را مطالعه کند، از زندگی عقب می افتد. گویا ما در جهان مدرن کنونی، بیشتر باید متن های کوتاه و فشرده را بخوانیم. شما چه نظری دارید؟
    نباید ناگفته گذاشت که در این زمینه، ناشران ما هم تا حدی مقصرند. چون شما منطق تکنولوژی را به میان آوردید، باید بگویم که ناشران ما غفلت کرده اند که کتاب هایشان را روی اینترنت بگذارند تا مردم بتوانند، ولو با پرداخت مبلغی، به این کتاب ها در فضای مجازی هم دسترسی داشته باشند. من فکر می کنم اگر چنین کاری به صورت گسترده انجام شود، تاثیر مثبتی در افزایش کتابخوانی مردم ایران می گذارد. اینکه شما برای خواندن یک کتاب ناچار باشید حتما به کتابفروشی بروید تا آن کتاب را بخرید، ممکن است عملادسترسی شما را به کتاب کم کند. اگر ناشران ما، مثل ناشران خارجی، اکثر کتاب هایشان را روی اینترنت بفرستند، کتابخوانی در جامعه کنونی ما هم رشد می کند. کتاب هایی که از وزارت ارشاد مجوز انتشار گرفته اند و در بازار نشر وجود دارند، باید در فضای اینترنت هم در دسترس مردم باشند.
    
    پس چرا در پاریس و پراگ و بسیاری از شهرهای جهان غرب، که تکنولوژی پیشرفت بیشتری داشته و زندگی مدرن تر است، مردم در کافه ها و رستوران ها و تاکسی و مترو کتاب می خوانند و اوضاع مثل تهران ، مشهد و شیراز نیست؟
    شما خودتان مستحضر هستید که شرایط اجتماعی در این قضیه بسیار موثر است. در شهرها و کشورهای اروپایی مد نظر شما، آموزش و پرورش، نوع تربیت و در کل شرایط اجتماعی، بسیار متفاوت از جامعه ما است. چنان که گفتم، نظام آموزش و پرورش ما نقش بزرگی در اعراض ما از کتابخوانی دارد. تا آموزش و پرورش ما از این حیث درست نشود، سایر عوامل کمیت شان لنگ خواهد بود.
    
    اگر ممیزی برداشته شود، به نظر شما جامعه ما با یک جهش در امر کتابخوانی مواجه می شود؟
    ممکن است این طور بشود و شاید هم برعکس شود. یعنی دیدن بعضی کتاب ها موجب انزجار و دلزدگی عده یی هم بشود. شاید همان عده اندکی هم که به کتابخوانی التفاتی داشتند، کاهش یابند. البته شاید هم فضای جدیدی ایجاد شود و علاقه مندان به کتابخوانی بیشتر شوند. این چیزی نیست که پشاپیش بتوان درباره آن قضاوت کرد. متون نسبتا قدیمی تر ما هم، که با مانع سانسور مواجه نیستند، خواننده کمی دارند. شاعران و نویسندگان بزرگ ما هم دچار کم التفاتی هستند. بنابراین ما باید بیشتر روی تربیت اجتماعی مان متمرکز شویم.
    
    یعنی می فرمایید حافظ و مولانا هم به اندازه قبل با اقبال مردم ایران مواجه نیستند؟
    این دو نفر، چرا! برای اینکه این دو، جایگاهی در فرهنگ ما پیدا کرده اند که بیدی نیستند که با این بادها بلرزند، ولی بزرگان دیگری هم هستند که با اقبال کمتری مواجهند. ما در زبان فارسی، نثری زیباتر و سلیس تر و بهتر از نثر سعدی یا بیهقی کمتر داریم. اما به این دو بزرگ هم به اندازه قبل التفات نمی شود. ولی حافظ و مولوی، به ویژه حافظ، شاید بیش از پیش هم مورد توجه مردم ما باشند: چرا که این دو بیشتر به تارهای عاطفی وجود ما زخمه می زنند.
    
    به نظر می رسد ما هنوز با شفاهیات بیشتر دمخوریم تا با مکتوبات. موافقید؟
    بله. این وضع به مطالب دینی هم اختصاص ندارد. در جامعه ما، کسانی هستند که مردم خیلی شیفته کلام آنها هستند و اگر مجلسی تشکیل شود که یکی از این آقایان بخواهد آنجا درباره مطالب غیر دینی هم سخنرانی کند، عده زیادی برای شنیدن سخنرانی او به آنجا می روند. این حقیقتی است که ما دارای فرهنگ شفاهی بسیار درازی هستیم و به سخنرانی علاقه داریم.
    
    حالااین بد است یا خوب؟ مردمی که می خواهند اطلاعات یا قدرت تجزیه و تحلیل شان را بالاببرند، حتما باید کتاب بخوانند یا اگر پای سخنرانی فلان خطیب زبردست هم بنشینند، مفید است؟
    سخنرانی ، در صورتی که سخنران بتواند از عهده ادای مقصود برآید و سخنانش طوری باشد که مورد اقبال قرار بگیرد، می تواند خیلی مفید باشد. در خارج هم این طور است. بهترین مثال اقبال به سخنرانی های مفید، پروسه دموکراسی در جهان غرب است. بیشتر کسانی که در جهان غرب پای صندوق رای می روند و به یک کاندیدا رای می دهند، در اثر شنیدن سخنرانی های آن کاندیدا به حمایت سیاسی از او برمی خیزند، نه در اثر خواندن آثاری که او ممکن است به طبع رسانده باشد. این اصولادر طبع بشر است که چهره به چهره و رویارو، سخن بهتر در او اثر می کند تا اینکه در انزوا و تنهایی بنشیند و با متن چاپ شده یی روی کاغذ روبه رو شود: برای اینکه سخنرانی جنبه انسانی بیشتری دارد. ضمنا کتاب خواندن و تحت تاثیر نوشتار (نه شنیدار) قرار گرفتن، ممارست بیشتری لازم دارد که معمولامردم عادی فاقد آن هستند.
    
    پس به نظر شما اگر در جامعه یی بسیاری از ایده ها در قالب سخنرانی به مردم منتقل شود ولی سطح مطالعه کتاب در آن جامعه پایین باشد، این وضع لزوما نشانه پایین بودن سطح فرهیختگی مردم آن جامعه نیست.
    بله، مردم چنین جامعه یی لزوما نافرهیخته نیستند. البته کتاب خواندن و تحت تاثیر ایده های کسی قرار گرفتن با مخاطراتی همراه است، سخنرانی و شنیدن هم مخاطراتی دارد. سیاستمداران بزرگی مثل هیتلر و لنین هم ناطقان زبردستی بودند. چنین سیاستمداران زبردستی البته در کشورهای دموکراتیک هم پیدا می شوند. سخنرانی در مردم موثرتر می افتد. اما نباید فراموش کنیم که گوش دادن به سخنرانی، در قیاس با کتاب خواندن، می تواند تجربه یی فشرده و خالی از هر گونه ظرافت باشد. یعنی فقط نکات مهم و اصلی مد نظر سخنران می تواند مطرح شود که مردم را به شوق یا هیجان می آورد: در حالی که در کتاب خیلی از ظرافت ها می تواند مطرح شود که برای بسیاری از مردم عادی، شوق انگیز نیست.
    
    به جریان روشنفکری دینی این نقد وارد شده که آموزه هایش را بیشتر از طریق سخنرانی (و نه نگارش کتاب) به جامعه منتقل می کند و به همین دلیل در خدمت تقویت عقلانیت در کشور نیست. این نقد را وارد می دانید؟
    بستگی دارد که راجع به چه کسی حرف می زنیم. ممکن است کسی ظرا فت های موضوعات را هم در سخنانش به مستمعان منتقل کند و صادقانه سخن بگوید.
    
    مثلابرخی افراد مدعی اند چون جواد طباطبایی کتاب می نویسد و سروش بیشتر سخنرانی می کند، پس طباطبایی عقلانیت را تقویت و سروش عقلانیت را تضعیف می کند. این نقد و ترجیح را وارد می دانید؟

    من بدون اینکه بخواهم درباره این دو شخص داوری کنم، می توانم بگویم این ادعا به طور مطلق نادرست است. بستگی دارد که چه چیزی مطرح بکنند. ممکن است کسی بنویسد ولی نوشته اش خیلی هم منطقی و عاقلانه نباشد. نیز ممکن است کسی سخنرانی کند ولی در سخنانش بسیاری مطالب لازم و عمیق مطرح شود. ما باید مورد به مورد بررسی کنیم. در این زمینه نمی توان یک قضاوت عمومی ارائه کرد.

اعتماد  - 29    خرداد   93

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد