تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان


" عزت نفس"

داگلاس نورث برنده نوبل اقتصاد میگوید اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه میابد یا نه اصلا سراغ فناوری کارخانه و وابزاری که استفاده میکند نروید اینها رابراحتی میتوان خرید یا دزدید یا کپی کرد برای دیدن توسعه بروید در دبستانها و پیش دبستانی ببینید آنجا چگونه بچه ها را اموزش میدهند مهم نیست چه چیزی اموزش میدهند بلکه ببینید چگونه اموزش میدهند اگر کودکان شما را پرسشگر  خلاق.  صبور. نظم پذیر. خطر پذیر دارای. روحیه گفتکو وتعامل ودارای روحیه مشارکت جمعی وهمکاری بار اورد اینها انسانها وشخصیت هایی خواهند شد که میتوانند توسعه ایجاد کنند.

عزت نفس


" عزت نفس"

داگلاس نورث برنده نوبل اقتصاد میگوید اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه میابد یا نه اصلا سراغ فناوری کارخانه و وابزاری که استفاده میکند نروید اینها رابراحتی میتوان خرید یا دزدید یا کپی کرد برای دیدن توسعه بروید در دبستانها و پیش دبستانی ببینید آنجا چگونه بچه ها را اموزش میدهند مهم نیست چه چیزی اموزش میدهند بلکه ببینید چگونه اموزش میدهند اگر کودکان شما را پرسشگر  خلاق.  صبور. نظم پذیر. خطر پذیر دارای. روحیه گفتکو وتعامل ودارای روحیه مشارکت جمعی وهمکاری بار اورد اینها انسانها وشخصیت هایی خواهند شد که میتوانند توسعه ایجاد کنند.

چرا کتاب نمی خوانیم


چرا کتاب نمیخوانیم ؟؟؟؟؟



 کتاب نمیخوانیم چون ....


 ۱- کتاب نمی خوانیم زیرا “نیاز”ی به کتاب احساس نمی کنیم؛


۲ – کتاب نمی خوانیم زیرا از شک کردن در پایه های نظری مان می “ترس” یم؛


۳ – کتاب نمی خوانیم چون کتاب خواندن کار “سخت” ی است؛


۴ – کتاب نمی خوانیم چون دچار “تنبلی و بی حالی” هستیم؛


۵ – کتاب نمی خوانیم زیرا “احساس می کنیم” به قله های یقین رسیده ایم؛


۶ – کتاب نمی خوانیم زیرا”احساس می کنیم” مسئله ی مبهمی وجود ندارد؛


۷- کتاب نمی خوانیم زیرا هیچ چیز برای ما “جدی نیست”؛


۸ – کتاب نمی خوانیم زیرا بیش از حد “ساده انگاریم و ذهن بسیطی داریم”؛


۹ – کتاب نمی خوانیم زیرا دچار “خود شیفتگی” فرهنگی هستیم؛


۱۰- کتاب نمی خوانیم زیرا پیمانه ی معرفتی مان “ظرفیت ندارد”؛


۱۱- کتاب نمی خوانیم زیرا “به تناقضات درونی مان آگاه نیستیم”؛


۱۲- کتاب نمی خوانیم زیرا راه پیروی، تبعیت، دنباله روی وتقلید را “راحت” تر یافته ایم؛


۱۳- کتاب نمی خوانیم زیرا “ارزش دانایی و آگاهی را نمی دانیم”؛


۱۴- کتاب نمی خوانیم زیرا سطح خوشایندهای ما “محدود” است؛


۱۵- کتاب نمی خوانیم زیرا “زندگی پر هیاهو و نمایشی” را ترجیح میدهیم؛


۱۶- کتاب نمی خوانیم زیرا تن به “تحقیر ندانستن” داده ایم و به این تحقیر هم عادت کرده ایم؛


۱۷- کتاب نمی خوانیم زیرا “حقارت جهل، آزارمان نمی دهد” و نادانی را عیب نمیدانیم؛


۱۸- کتاب نمی خوانیم زیرا “گفت و گو را کنشی فضیلت مندانه نمی دانیم”، و ما مهارت گفت و گو را نداریم؛


۱۹- کتاب نمی خوانیم زیرا درزندگی ما، دانا شدن و خردمندانه زیستن، جایی ندارد؛


۲۰- کتاب نمی خوانیم زیرا کتاب خواندن دردی از ما دوا نمی کند؛


۲۱- کتاب نمی خوانیم زیرا به ما فواید کتاب خواندن را یاد نداده اند؛


۲۲- کتاب نمی خوانیم زیرا بلد نیستیم کتاب بخوانیم؛


۲۳- کتاب نمی خوانیم زیرا کسی‌ در خانواده و دور و برمان نبوده که کتاب خوان باشد، که ما هم تقلید کنیم یا یاد بگیریم؛


۲۴- کتاب نمی خوانیم زیرا در سنّ بزرگ سالی‌ هنوز ناآگاه هستیم، نمی دانیم چه بخوانیم، و خجالت می‌کشیم از کسی‌ بپرسیم از کجا شروع کنیم؛

25- کتاب نمی خوانیم، زیرا با کتاب خواند باید بیندیشیم و این فرهنگ همواره ما را از اندیشیدن منع کرده است؛


و بالاخره، کتاب نمی خوانیم زیرا نمی دانیم، و نمی دانیم که نمی دانیم؛ همان چیزی که با عنوان جهل مرکب از آن نام می برند؛


پس به ناچار جاودانه در این جهل مرکب خواهیم ماند!

به نقل از گروه واتساپ اها لی فرهنگ

انسان خود فریب



انسان خود فریب


هرانسانی پیش از عمل به کاری, تصوری از عمل وهدف مورد نظر از ان عمل را در ذهن خود دارد.اما در انسان خود فریب روند اندیشیدن متکی به تعقل. علمی__منطقی نیست.اندیشیدن برای او به معنای باور داشتن به یک رشته احکام, هنجارها و ارزش های قالبی کلیشه ای پراکنده وانباشته برهم است.که به طرق و اموزه های گوناگون در ذهنیت اش جای گرفته است.این انسان همواره با موضوع عقیده داشتن برخورد دوگانه دارد.از یک سو برای خود ارزش و اعتباری قایل نیست وقتی مخاطب پرسشی قرار می گیرد.که خود را صاحب عقیده واعتقادی بداند.وچون از چیزی سر در نمی اورد. نادانی خودرا ارمانی می کند وعلیه اندیشه واندیشه ورزی موضع میگیرد.مردمی که قرنها تحت حاکمیت استبداد قرارداشته,اند, از صاحب عقیده بودن می هراسند!واز سوی دیگر اظهار عقیده ی لاقیدانه را فرصتی برای کسب اعتبار می یابد.ودرهمه حال نظرات شخصی خودش را با هوچیگری ابراز می کند.در هردو صورت بالا فرد خودفریب وخود محور همواره نظر خود را صحیح می داند وبا مخالفت دیگران که روبرو شود فقط یک پاسخ دارد:کسی از ایده وفکر او خبر ندارد;هیچکس نمی فهمد او چه میگوید.

دونوع درد در جامعه امروزی

به نقل از گروه جامعه مدنی


دو نوع درد در جامعه امروزی:


"نخستین درد" 

را «اعتقاد» به «الگوی کامل» می دانم. 

تفکری که میگوید یک فرد یا باید از همه لحاظ الگو باشد یا اساساً الگو نیست. 

تفکری که انسانها را «همه» یا «هیچ» میکند. 

تفکری که هرگز نمی پذیرد انسانها، «مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها» هستند و اساساً «انسان بودن» یعنی ترکیب این دو که اگر چنین نبود،‌ یا شیطان بودیم و یا فرشته.



این تفکر هزینه های زیادی را به جامعه ما تحمیل کرده است. 


برای جستجوی الگو نیازمند باستان شناسی تاریخی هستیم. 

جستجوی کسانی چنان دوردست، که بدیهایشان محو شده و تنها فسیلی از خوبیهایشان بر جای مانده باشد. 


در اثر همین تفکر است که از انسانهای زنده تقدیر و تجلیل نمیکنیم. 

چه آنکه میترسیم امروز تحسینش کنیم و فردا حرفی بزند یا کاری بکند که به مذاق ما خوش نیاید. 

فقط وقتی مرد و مطمئن شدیم دیگر کاری نمیکند و حرفی نمیزند، او را 

– البته با یک زندگینامه سانسور شده – 

به الگوی جامعه بدل میکنیم.


نیاموخته ایم که یک نفر میتواند معتاد باشد، 

اما فلسفه را خوب بفهمد. 


یک نفر میتواند الکلی باشد،‌ 

اما خوب شعر بگوید. 


یک نفر میتواند خیانتکار باشد،

اما ریاضی را خوب بیاموزد. 


یک نفر میتواند نماز نخواند، 

اما اقتصاد را خوب بفهمد. 


دلیل نمیشود «آنچه خوبان همه دارند» را «من و تو» یک جا داشته باشیم. 


با تمام وجود بر این باورم که جستجوی کسی که –به سلیقه ی ما– هیچ ایرادی ندارد و سراپا حسن است، ریشه ی «بت سازی» و «بت پرستی» است.




"دومین درد" 

را «ظاهر بینی و کوته نظری» می نامم. 


ایرادهای جزئی کوچک را «بزرگ» میبینیم و ایرادهای بزرگ پنهان را «کوچک» می پنداریم.


فرهنگی که در آن «دود سیگار را به حلق خود دادن» عیب است،

اما «دود خودرو را به حلق خلق دادن» عادی تلقی میشود.


فرهنگی که در آن «مستی از شراب» جرم است، ولی «سرمستی از قدرت»، طبیعی است.


فرهنگی که در آن، «حفظ حجاب» اولویت است،

اما «پاکدامنی» به فراموشی سپرده میشود.


فرهنگی که در آن، «کثیفی خانه» زشت است،

اما بیرون ریختن زباله از خودرو، زشت تلقی نمیشود.


فرهنگی که در آن، برداشتن یک قطعه از یک کارخانه «دزدی» است، 

اما خریدن غیر قانونی مجوز یک کارخانه،‌ زیرکی است.


فرهنگی که در آن، اگر «نماز» نخوانی، از حوزه ی دین خارج هستی، 

اما اگر «غیبت» کردی، «تهمت» زدی، و یا "مسخره کردی" همچنان مومنی.


فرهنگی که در آن، 

به روز «قضاوت» ایمان داریم،‌ 

اما صبر نداریم تا «قضاوت در مورد دیگران» را به «روز قضاوت» موکول کنیم.


و بدتر از آن اینکه،‌ 

جامعه،  ‌«ایرادهای کوچک آشکار» را تنبیه میکند و «سرطان های بزرگ پنهان» را تجلیل! 


چنین میشود که «دختران با تار موی آشکار» دستگیر میشوند و دزدان، با «دم خروس آشکار» در میانه ی شهر آزادانه میگردند و قدرت نمایی می کنند.


چنین میشود که آنکس که یک نفر را کشته است،‌ 

اعدام میشود و آنکه هر روز صدها سال عمر مردم را در پای اینترنت، به دلیل کندی و کنترل محتوا، تلف میکند، آزادانه به زندگیش ادامه میدهد.


به نظر می رسد این نگرش فرهنگی، ریشه ی تاریخی نیز دارد. 

چنانکه ظاهراً از زمان سعدی، 

عادت ما بر آن بوده که «سنگ ها» را می بسته ایم و «سگ ها» را رها میکرده ایم…


و در فرهنگی که مردم «به ظاهر» نگاه میکنند، 

«اشتباهات کوچک» را بزرگ میشمارند و «گناهان بزرگ» را نادیده میگیرند، فرهنگی که تو را معصوم میخواهد و به تو «حق خطا کردن» نمیدهدد، 

باید 

هر روز یک «ماسک» بر چهره بزنی. 


هیچ کس واقعیت تو را نمیداند. 

در خانه به شکلی زندگی میکنی و در بیرون شکل دیگر. 


با هر گروه از دوستانت به شکلی حرف میزنی. 

در رسانه ها یک حرف میزنی و در زندگی شخصی به شکل دیگری زندگی میکنی. 

در ورود به سازمان خود، چادر بر سر میکنی و شب هنگام، در مهمانی ها پرسه میزنی…


گویی که بالماسکه ی بزرگی در کار است. 

بالماسکه ای که میلیون ها نفر در آن نقش ایفا میکند. 

هر یک نقابی بر چهره،

نه برای یک شب؛

که تا لحظه ی مرگ.

برگرفته از کتاب فرهنگ سنگ و سگ؛از محمدرضا شعبانعلی

داستانی آموزنده از قدرت سیاسی


داستانی آموزتده از قدرت سیاسی


ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ !

ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ

ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ

ﺧﻮﺩ

ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺕﺷﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .

ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼﻥ ﻧﻤﺎﯾﺪ .

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،

ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ

ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ !

ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ

ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ . ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ

ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﺩ.

ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ

ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﻩ ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪﻧﮑﯿﺮ ﻭ ﻣﻨﮑﺮ ﺑﺎﻻﯼ

ﻗﺒﺮﺵ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕﻭﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ

ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :

ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏( ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ

ﺩﯾﮕﺮ

ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .

ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺮ ﺧﺮﺧﻮﺩ

ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭﺍﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭ

ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺧﺮﺕ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﻭ ....

ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ

ﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﭘﺮﯾﺪ .

ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ

ﺻﺒﺢ

ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ

ﮐﻨﻨﺪ

ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ

ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ...!

ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ ﺟﯿﻎ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ

ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...

ﺍﯼ ﺑﺸﺮ ﺍﺯ ﭼﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎﻝ ﺗﻮﺳﺖ

ﻭﺭﻧﻪ ﭘﻨﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺟﻞ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮﺳﺖ

ﻫﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ، ﻣﺎﻝ ﻣﻮﺭ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﺎﻝ ﮔﻮﺭ ... ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﺎﻝ

ﻭﺍﺭﺙ، ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﺎﻝ ﺗﻮﺳﺖ

از گروه اخبار فرهنگیان تلگرام

چاپلوسی

چاپلوسی


اما چاپلوسی که دردی بزرگ و اجتماعی در ایران و خاورمیانه است چه می کند!

- چاپلوسی حرکتی در خلاف جهت فطرت و انسانیت است که اولا خود فرد چاپلوس را تا مرحله ی یک موجود مضر و مخرب در اجتماع سوق می دهد.

- چاپلوسی مسئول و مدیر آزاد منش را به سمت سقوط و انحطاط انسانی هدایت می کند و از او یک دشمن حقیقت و راستی و آزادگی می سازد.

- چاپلوس ها به جنگ اصالتها میروند و خرافات را به خورد مدیران و مسئولان می دهند و ندای حقیقت را خفه می کنند و عدالت را تنها می گذارند.

- چاپلوسها بذر همه بدیها را می کارند و بر گل درستی ها پای می کشند تا بشریت را از دیدار نیکیهای آفرینش محروم کنند.

- چاپلوسها حاکمان را وادار می کنند تا آزادمردان را به بند بکشانند.

- چاپلوسها خدای را منکر میشوند و برای این کار منکر خویش خدای جعلی و بدلی از حق را ترویج می کنند.

- چاپلوسها بنای سلسله هائی منحوس و مشرک را پی ریزی می کنند و امیرکبیر های زمان را رگ می زنند و سنگ تحجر را بر سر منادیان انسانیت می کوبند 

کاش مداحی غیر خدا ممنوع می گشت و کاش مدیران به صدای چاپلوسان حساسیت می یافتند و فرهنگیان جوانان را آموزش می دادند که چاپلوسی پست ترین مشغله یک جاندار زنده است که زندگی را نشاید

به نقل از صدای معلم 1 گروه تلگرام

30. ویژگی انتقاد

سی ویژگی انتقاد کردن/مناظره کردن


محمود سریع القلم


دانشگاه شهید بهشتی


۱٫هدف از نقد و انتقاد، بهتر فهمیدن و دقیق فهمیدن یک موضوع است.


۲٫هدف از نقد و انتقاد، نزدیک کردن یک فکر و نظریه بهfact  است.


۳٫اظهار نظر با نقد متفاوت است: اولی مخاطب خاصی ندارد اما دومی برای اصلاح فکر و سخن و عمل دیگری است.


۴٫منتقد تا می تواند باید در متن انتقادی خود، سؤال ها و زوایای جدید طرح کند.


۵٫داشتن یک دیدگاه متفاوت، نقد نیست. مستندات و fact ها، مبنای نقد و انتقاد هستند.


۶٫نقد شفاهی از نظر مکتوب، بی اعتبار است.


۷٫منتقد باید دقیق با نقطه و ویرگول از متن اصلی، نقل قول کند و بعد آن را بر اساس مستندات نقادی کند.


۸٫نقد به صورت مناظره توسط کسانی معتبر است که هر دو طرف در رابطه با موضوع مناظره، متون تولید و چاپ کرده باشند.


۹٫در مسائل فکری و علمی، مبنای نقد بر واقعیات، آمار و fact ها است. جایگاه تخیلات و توهمات در مدارهای علمی نیست.


۱۰٫در جامعه‌ای نقد اعتبار پیدا می‌کند که افراد متخصص در حوزه تخصصی خود نقادی کنند.


۱۱٫اگر منتقد نکته‌ای ر ا از متن مکتوب متوجه نمی شود، ابتدا سؤال می‌کند و بعد نقد می‌کند.


۱۲٫پیش ذهنیت از نویسنده یک متن، نقد و انتقاد را مخدوش و بی‌اعتبارمی‌کند.


۱۳٫به میزانی که انتقادات کلی باشند از اعتبار آن‌ها کاسته می‌شود. مبنای کار علمی و انتقادی در پرداختن به جزئیات است.


۱۴٫بالاترین سطح اعتبار یک فرد علمی و فکری، نوشته‌های اوست. سخنرانی و ارائه شفاهی مطالب پایین‌ترین سطح است.


۱۵٫منتقد بر نویسنده متن، القاب نمی گذارد.


۱۶٫کسی که در یک موضوع تخصص نداشته و متون تولید و چاپ نکرده، به لحاظ علمی نمی‌تواند انتقاد کند.


۱۷٫منتقد، متن و سخن و فکر فرد را نقد می‌کند و نه شخص او را.


۱۸٫کسی که نقد علمی می شود، وظیفه مدنی داردکه به انتقادات پاسخ دهد.


۱۹٫نقدی که به آمار و مستندات تجربی و تاریخی اتکاء داشته باشد، معتبرتر است.


۲۰٫منتقد در بیان و لحن، شخصی احساسی و عصبانی نیست. ادب و صدا قت او مقدم بر انتقاداتش  است.


۲۱٫منتقد و انتقاد شونده هر دو باید در یک موضوع تخصص داشته باشند و متون تولید و چاپ کرده باشند.


۲۲.نقاد از این عبارات، فراوان استفاده می‌کند: حدس می‌زنم. تصور می‌کنم. به نظرم می آید. شواهد اینگونه نشان می‌دهد. آمار چنین تصدیق می‌کند.


۲۳٫نقد فکری و علمی باید مکتوب و علنی باشد اما نقد از رفتار حتماً باید به صورت خصوصی به افراد منتقل شود.


۲۴٫محل تحصیل، اساتید و متون علمی منتقد بر کیفیت نقد او بسیار تأثیرگذار است.


۲۵٫اندیشه ها سطح اعتبار دارند و به تدریج اصلاح می شوند. می توان با استدلال، مستندات و آمار، اندیشه ها را تکامل بخشید.


۲۶٫منتقد باید مراقب باشد تا آنچه که خودش دوست دارد بگوید را به حساب متن دیگری نگذارد و متن او را تحریف نکند.


۲۷٫استفاده از کمیت ها، دقّت و اعتبار نقد را افزایش می دهد.


۲۸٫علمی ترین متن و علمی ترین نقد آن است که نویسنده، تعاریف خود را از مفاهیم از یک طرف و مفروضات و استوانه های فکری را از طرف دیگر به طور دقیق مکتوب کند.


۲۹٫در نقادی و مناظره، مبنای استدلال پژوهش های علمی است.


۳۰٫استاندارد گذاری برای نقد و مناظره، مسئولیت دانشگاه ها، متخصصین و انجمن های علمی است.

محرکهای فردی ور فعالیت اجتماعی



محرکهای فردی در فعالیتهای اجتماعی


در جریان شکلگیری یک فعالیت جمعی هرچند اجتماعی بودن انسان عامل مهمی است؛ اما محرکهای فردی و روانی عوامل اصلی فعالیت اجتماعی یک فرد هستند. انگیزه اصلی هر فرد انسانی در تمام رخدادهای زندگی اصل «علاقه به خود» میباشد و این اصل ضروریترین محرک برای حفظ بقا است. تلاش برای کسب خوشنامی یا شهرت زاییده این اصل است که به صورت بقا در اذهان دیگران و «میل به جاودانگی» انسان را به فعالیت اجتماعی وامیدارد. در فعالیتهایی که ادعا میشود جز زحمت و رنج حاصل دیگری ندارند - معمولا برداشت عامه از دستآورد، دستآوردهای مادی است - این اصل نقش بارزی را برعهده میگیرد و انسان را به عرصه اجتماع میکشاند. 



«میل به برتری» یک دیگر از نیروهای برانگیزاننده رفتار اجتماعی انسان است که آدلر آن را برگرفته از فلسفه نیچه با مفهومی متفاوت ارائه میکند. این برتر بودن به معنی فراتر رفتن از آنچه فرد اکنون هست، در نظریه آدلر ظهور مییابد؛ اما میتواند به شکلهای گوناگونی تجلی کند که یک از آنها ممکن است برتری اجتماعی یا میل به تسلط و رهبری باشد. برتری طلبی به شکل درون گروهی و برون گروهی در رفتار فرد ظاهر میشود. یک نیروی درونی افراد حاضر در یک گروه را به سمت برتری بر یکدیگر سوق میدهد. از سوی دیگر افراد حاضر در یک مجموعه بخشی از هویت خود را با توجه به آن مجموعه شکل میدهند و برتری گروه را به نوعی برتری خود میدانند و این امر سبب رقابت کانونهای کوچک درون یک مجموعه میشود. بنابراین احساس برتری یکی دیگر از دستآوردهای غیر مادیی است که هر فردی در فعالیتهای اجتماعی خود میتواند به آن نائل شود.



«حس مالکیت» اگر چه به ظاهر در امور مادی نمود مینماید، اما احساس مالکیت میلی است که نمودهای غیرمادی آن همچون مالکیت یک شعر، متن، تعداد کتابهای خوانده و در فعالیتهای اجتماعی مالکیت یک حرکت یا مجموعه؛ برانگیزاننده فرد برای فعالیتهای اجتماعی است. این حس در ابتدای فعالیت برای یک کنشگر اجتماعی  ممکن است موجود نباشد یا خیلی کمرنگ باشد؛ ولی با گذشت زمان این حس در افراد فعال یک مجموعه پدید می¬آید و با ورود عوامل دیگر ممکن است به عاملی برای عدم پذیرش تغییر تبدیل شود. 



«خرسندی یا رضایت» دربرابر اموری که مربوط به نوع تربیتی است که در خانواده و جامعه صورت پذیرفته است؛ میتواند عاملی برای نوع خاصی از رفتار اجتماعی افراد شود. این دستآورد دیگری است که برای یک کنش¬گر اجتماعی میتوان متصور شد. 

عوامل محرک فرد محدود به موارد ذکر شده نمیباشد و عوامل متعدد دیگری میتوان یافت که در فعالیتهای اجتماعی یک فرد نقش دارند. این عوامل ممکن است با همدیگر همپوشانی داشته باشند و یا به صورت مستقل در یک فرد عمل نمایند. اما چیزی که از یافتن این محرکهای کنش گری اجتماعی مهم تر است، آسیب شناسی است که هر کنش گری باید نسبت به خود داشته باشد تا هم خود و هم مجموعه ای را که در آن فعالیت می کند؛ بتواند در مسیر درست تری حرکت دهد. فعالی اجتماعی که ادعا نماید فعالیت اش دست آوردی جز رنج و درد برای او نداشته است یا شناخت کافی از خود ندارد و یا برای رسیدن به امیال خود تمارض می کند. این ادعا حاصلی جز خودبزرگ بینی و خودپسندی درپی نخواهد داشت. یکی از ویژگی های هر انسانی انتخابذگری است که چنانچه فعالیتی برای فرد هیچ ثمری نداشته باشد، مسیر خود را تغییر می دهد. 

از سوی دیگر اندیشمندانی همچون ملکیان عواملی را به عنوان علل عقب ماندگی ایرانیان برشمرده اند که برخی رفتارهای فعالین اجتماعی و مخصوصا فعالان صنفی کنونی برمدار همین علل می گردد. یکی از این عوامل «القا پذیری» است که ادعایی آنقدر تکرار می شود که مدعا جای دلیل را می گیرد و حاصل آن این می شود که به جای بیان دلیل و اثبات ادعای خود زخم های تنمان را در معرض دید قرار می دهیم. در همین مسیر علل دیگری همچون «تعبد» [سخنی را پذیرفتن به دلیل آن که فلان شخص آن را گفته است] و «شخصیت پرستی» و تعصب [چسبیدن به آنچه داریم و ندیدن آنچه نداریم] وجود دارد که در نهایت ابزارهایی می شوند که درکنار خودبزرگ بینی پیش آمده، منجر به ریشه دواندن جزمیت و جمود در کنش گران اجتماعی می شود. 


درپایان ذکر این نکته ضروری است که هر فعال اجتماعی در کنار دست آوردهایی که برای خود حاصل می کند، نتایج مثبتی را برای اجتماع خود به همراه می آورد و در مسیر فعالیت خود هزینه هایی را پرداخت می کند. اگر چه بزرگ داشتن هر انسانی، صرف انسان بودن باید فرهنگ عمومی اجتماعی ما شود، اما بزرگ داشتن این فعالان نه به سبب و به میزان هزینه هایی که پرداخته اند، بلکه به دلیل دست آوردهای مثبت اجتماعی که داشته اند؛ امری ضروری است

به نقل از گروه صدای معلم 1 در تلگرام

انسان های یزرگ

انسان های بزرگ



انسانهای بزرگ : درباره عقاید حرف می زنند

 انسانهای متوسط : درباره وقایع حرف می زنند

 انسانهای کوچک : پشت سر دیگران حرف می زنند!!!



انسانهای بزرگ : درد دیگران را دارند

انسانهای متوسط : درد خودشان را دارند

انسانهای کوچک : بی دردند!!!



انسانهای بزرگ : عظمت دیگران را می بینند

انسانهای متوسط : به دنبال عظمت خود هستند

انسانهای کوچک : عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند!!!



انسانهای بزرگ : به دنبال کسب حکمت هستند

 انسانهای متوسط : به دنبال کسب دانش هستند

 انسانهای کوچک : به دنبال کسب پول هستند!!!



 انسانهای بزرگ : به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

انسانهای متوسط : پرسش هایی می پرسند  که پاسخ دارند

انسانهای کوچک : می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند!!!



انسانهای بزرگ : به دنبال خلق مسئله هستند

انسانهای متوسط : به دنبال حل مسئله هستند

 انسانهای کوچک : مسئله ندارند!!


 /////تقدیم به تمام انسانهای بزرگ////

ازگروه فرهنگیان خدابنده در تلگرام

من در سر زمینی زندگی می کنم


من در سر زمینی زندگی می کنم


من در سرزمینی زندگی میکنم که وقتی کسی می میرد میگویند راحت شد ...؟؟؟ ما چگونه زندگی میکنیم که با مرگ راحت میشویم؟


* ما امروزه خانه های بزرگتر ، اما خانواده های کوچکتر داریم ؛

مدارک تحصیلی بالاتر ، اما درک عمومی پائینتر داریم

آگاهی بیشتر ، اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛

بدون ملاحظه ایٌام را می گذرانیم ، خیلی کم می خندیم ;

خیلی تند رانندگی می کنیم ، خیلی زود عصبانی می شویم ؛


تا دیروقت بیدار می مانیم ، خیلی خسته از خواب بر می خیزیم ؛

خیلی کم مطالعه می کنیم ؛

خیلی زیاد صحبت می کنیم ، به اندازه ی کافی دوست نداریم و خیلی زیاد دروغ می گوئیم ؛

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نه ؛

ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاهتر ؛

بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم ، بیشتر می خریم ، اما کمتر لذت می بریم ؛

ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما  قادر نیستیم برای ملاقات عزیزی از یک سوی خیابان به آن سو برویم ؛

فضای بیرون را فتح کرده ایم ، اما فضای درون را نه ؛

بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم؛

عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن را 

مگر بیشتر از یک بار در زندگى فرصت داریم؟

به نقل از فرهمگیان 6 در تلگرام

تربیت دانش آموزان

تربیت دانش آموزان


  با   عرض سلام

همیشه فکر میکردم واقعا مدارس خارج از ایران هم دانش آموزا همه نوع شلوغی دارن و معاون مدرسه هم با یه چوب یا شیلنگ قدم میزنه. و دانش آموزان رو به سزای عملشون می رسونه؟ با کمی مطالعه متوجه شدم جاهای دیگه ساختار کلا یه چیز دیگه است.

قبل از هر چیز قوانین حکومت می کنند نه مهر مادری و جور استاد و ...

یعنی پدر و مادر مسءول تمامی کارهای دانش آموزشون هستن. دیگه لازم نیست مدام با دانش آموز سرو کله زد(که یکی از دلایل کم ارزش شدن معلم و علم در نظر دانش آموز و خانواده دانش آموز است) یعنی قرار نیست ما دانش آموز رو تربیت کنیم. این وظیفه ی پدر و مادر دانش آموزه. ما باید به تربیت اون جهت بدیم و باور ها رو در اون تقویت کنیم. 

در نه سال خدمتم در هر سه مقطع و در چهار شهر از جمله تهران به این نتیجه رسیدم که کلا معاونین و مدیران دارن کارهای نابجایی انجام میدن. باید به اولیا فشار آورد بابت رفتار دانش آموز. و به خودش بابت درس. معلم به دانش آموز درس میده . باید ازش درس بخواد. اگه دانش آموزی به معلم بی احترامی کرد برخورد خوبی بشه. توی ایران همه چیز ماست مالی میشه. وضع درس و معلم و ... هم همینه.

یک نکته دیگه هم اینه که نیروهای غیر مفید (آزادگانی که کم کم دارن بازنشست میشن و ... ) کار سیستم رو خراب کرده. مدیرانی که از ترس جایگاهشون همه کار می کنن. روابطی که همه جا میشه دید. معلمانی که از نهظت اومدن یا فقط از سد گزینش رد شدن و بار علمی خاصی ندارن و .... از مشکلات آموزش و پرورش امروز ماست.

به نظر من بیایم هرکسی جای خودش بشینه و نقش خودش رو بازی کنه. دانش آموز چرا باید هر کاری بکنه و معلم یا معاون مدرسه هم کتک و ....

بیایم قوانین رو به دانش آموز و اولیا آموزش بدیم. مثل دانشگاه که دانشجو حق ورود به کلاس بعد از استاد رو نداره. دانش آموز هم یاد میگیره.

به نقل از گروه معلمان متفکر در تلگرام

پیوند. ببن. گروه ها و طبقات اجتماعی

 پیوند.  ببن. گروه ها و طبقات اجتماعی


در یک جامعه ی مدنی قدرتمند و پویا پیوندی بین گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی وجود دارد، که میتواند به هنگام نیاز به خدمت گرفته شود، این پیوند میسر نمیشود مگر درمسیر اگاهی و شناخت ازموقعیت طبقاتی و گروهی،گروه های مختلف اجتماعی با شناخت از خود و رابطه ی خود با قدرت میتوانند باهم متحد شوند و ایجادوزنه ی قدرت کنند. مثلا زنان اگر حقوق خود را بازشناسی کنند و هویت زنانه رامستقل از قدرت تعریف کنندو به این ارمان متعهدباشند در مقابل خشونت وتبعیض قدرت بیشتری خواهندیافت. اما انچه در یک جامعه ی واپاشیده میبینید بی تفاوتی سایرین به تبعیض ها و بی عدالتی هاست، یعنی وقتی فردی از یک گروه قربانی قدرت میشود ، سایر افرادهم گروه و هم طبقه بی تفاوت از کنار این موضوع رد میشونند. که این انکارمیتواند به قیمت حذف خودشان نیز تمام شود. اگرقدرت به منافع گروهی یافردی دست درازی کرد و بامقاومت و اعتراض سایرین روبرو نشد ان جامعه یک جامعه ی مرعوب است، جامعهای که این پیوند ها در ان پوسیده است، وقتی زنی مسلمان میبیند که زنی به زعم او بی حجاب مورد ظلم قرار میگیرد نبایدفراموش کند که ان زن پیش از هرچیز یک شهروند و یک زن است 

به نقل ار 

گروه درد مسترک در وایبد


شعری از استاد محمد بهمن بیگی:

 شعری از

استاد محمد بهمن بیگی:


آری از پشت کوه آمده ام

چه میدانستم اینور کوه باید 

برای ثروت،حرام خورد

برای عشق،خیانت کرد

برای خوب دیده شدن،دیگری را بد نشان داد

و برای به عرش رسیدن،باید دیگری را به فرش کشاند...

وقتی هم با سادگی دلیلش را میپرسم،میگویند:"از پشت کوه آمده!"

ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تمام دغدغه ام سالم بازگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ!

از گروه درد مشترک 

در وایبر

وایبر

داستاتی از کلبله و دمنه در مورد بی تفاوتی


داستاتی از کلبله و دمنه

در مورد بی تفاوتی


موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش دید؛

به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد؛

همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد؛

ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید؛

از مرغ برایش سوپ درست کردند؛

گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند؛

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند؛

و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد؛

و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد

"کلیله و دمنه"

ضرب و شتم دبیر ریاضی کوهدشت لرستان

 ضرب و شتم دبیر ریاضی کوهدشت لرستان


هتک حرمتی دیگر!! مجید قراوند دبیر ریاضی یکی از دبیرستانهای کوهدشت لرستان مورد ضرب وشتم پدر یکی از دانش آموزان که رئیس اداره مخابرات شهرستان است وراننده اش قرارگرفت این ماجرا که دیروز دوشنبه اتفاق افتاد بعلت بی انضباطی ودرس نخواندن دانش آموز در درس ریاضی ازطرف مدیر،به مدرسه دعوت شده بودند که پدر دانش آموز باماشین اداره وراننده شخصی درآموزشگاه حضور یافته بود درحین گفتگو در کمال ناباوری،ودرحضور سایر عوامل اجرایی،دبیر ریاضی رامورد ضرب وشتم شدید قرار دادند شدت ضربات وارده برسر وی به حدی بوده که نامبرده همان لحظه از هوش رفته و به دریکی ازبیمارستانهای مرکز استان اعزام شده وهنوز هم درکما هستند!سوال اینجاست  قانونی که می گوید اگر به کارمند دول درحین خدمت توهین شده ومورد ضرب وشتم قرارگیر متهم علاوه بر جزای عمومی به 2تا 6ماه زندان محکوم خواهد شد،درمورد فرهنگیان اجرا نمی شود!؟

به نقل از واببر گروه فرهنگیان

تفاوت آدم ها و انسان ها

تفاوت آدم ها و انسان ها


جان سنفورد، کتاب "یار پنهان"


تفاوت آدمها و انسانها :

آدم‌ها زندگی می‌کنند… 

انسان‌ها زیبا زندگی می‌کنند!

آدم‌ها می‌شنوند… 

انسان‌ها گوش می‌دهند!

آدم‌ها می‌بینند… 

انسان‌ها عاشقانه نگاه می‌کنند!

آدم‌ها در فکر خودشان هستند… 

انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌کنند!

آدم‌ها می‌خواهند شاد باشند…

انسان‌ها می‌خواهند شاد کنند!

آدم‌ها،اسم اشرف مخلوقات را دارند… 

انسان‌ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام می‌دهند!

آدم‌ها انتخاب کرده‌اند که آدم بمانند… 

انسان‌ها تغییر کردن را پذیرفته‌اند، تا انسان شدند!

آدم‌ها می‌توانند انسان شوند… 

انسان‌ها در ابتدا آدم بودند!

“آدم‌ها آدم‌اند… 

انسان‌ها انسان!

اما…

آدم‌ها و انسان‌ها هر دو انتخاب دارند…

اینکه آدم باشند یا انسان، انتخاب با خودشان است ”.

نیازنیست انسان بزرگی باشیم،انسان بودن خود نهایتِ بزرگی ست...!

درس ظلم ستیزی از دکتر حسابی

درس ظلم ستیزی از دکتر حسابی


روز چهارشنبه دکتر حسابی سر کلاس به شاگردانش گفت:

بچه ها پنجشنبه امتحان  میگیرم بصورت شفاهی...

همان روز دکتر گفت

اصلا همین امروز امتحان میگیرم و اون هم کتبی

بچه ها همه اعتراض کردند، و دکتر گفت:

همین که هست...

هر کس نمیخواد بیاد جلو در کلاس بایسته...

از 50 نفر، 3 نفر رفتن جلوی در

و دکتر از بقیه امتحان گرفت

و بعدش به بچه هایی که امتحان داده بودند رو کرد و گفت:

از همه ی شما 10 نمره کم میکنم

همه اعتراض کردند،

 دکتر ادامه داد و گفت: نمره امتحان این 3  نفر  هم  20 رد میکنم

دانشجوها با شدت بیشتر اعتراض کردند...

دکتر گفت: بخاطر اینکه شما امروز زیر بار ظلم رفتید...

"امروز درس ظلم ستیزی داشتیم..."

                                                                              *درود بر روانش*

به تقل از گروه انجمن در وایبر

درد دل یک معلم

درد  دل یک معلم


سلام معلم

خوبی? 

احوالت خوب است? 

با روزگار چه میکنی? 

زندگی سخت است? 

به تو اهمیت نمی دهند? 

به دانش آموزت  می گویی درس بخوان تا به جایی برسی و او میگوید چرا تو نخواندی که معلم شدی?

مجلس به تو بی احترامی کرد?  

دیگر انگیزه نداری? 

معیشتت خوب نیست? 

دو شغله شده ای? ساعت ها پشت درب کلاس می ایستی تا با گوشی معامله ات را انجام دهی? 

حق داری! !!!!!!!!

کسی تو را نمی بیند! !!!!!!!

برای دولت بار مالی داری? 

دیگران بار مالی ندارند! !!!

بچه های مردم به امان خدا هستند? 

مهم نیست که درس بخوانند یا نه? 

حتی اسم دانش آموزت را هم نمی دانی?

حق داری برای چه بدانی

روز معلم تحقیر میشوی? 

موقع گرفتن هدیه یاد سبد کالا می افتی? 

به اندازه یک مهندس ساختمان ، یک دکتر که چند سالی بیشتر به تو زندگی میبخشد ، یک استاد دانشگاه که نان زحمت های تو را میخورد ، یک آرایشگر که مرتبت میکند، ارزش و احترام نداری

انسان میسازی ولی کسی تو را نمی بیند!!!!!!


ولی زندگیت برکت دارد 

خدا تو را میبیند 

در دستگاه خدا هر کار خیری بی جواب نیست 

این دنیا یا آن دنیا با تو حساب خواهد کرد 

ولی این را هم گفته است:  

اگر گروهی در وضعیت خود تغییر ایجاد نکنند خدا هم در آنها تغییر ایجاد نخواهد کرد.

برای گرفتن حقمان یک قدم برداریم.

ما اضافه نمی‌خواهیم. ما خواستار حقیم. 

کپی کردن نیم قدم است .

حداقل نیم قدم برداریم.☺

داستانی از کلیله و دمنه بی تفاوتی مردم

داستانی از کلیله و دمنه

بی تفاوتی مردم


موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش دید؛

به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد؛

همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد؛

ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید؛

از مرغ برایش سوپ درست کردند؛

گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند؛

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند؛

و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد؛

و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد

"کلیله و دمنه"