تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

تاریخچه تشکل های صنفی فرهنگیان ایران

وبلاگ «محمّد خاکساری» مدیر مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه «قلم معلّم» و از موسسین کانون صنفی معلمان، در مورد تاریخچه فعالیت های صنفی معلمان ایران، کانون های صنفی و بیانیه های شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان

. زنده اندیشان به زیبایی رسند "

.  زنده اندیشان به زیبایی رسند "


دستم را بگیر تا یک گذر

گر لایق شدیم مارا هم ببر

همفکر نازنین با ما هم نشین

گر درگفت وگو همراه هم شدیم ما را هم ببر

سال نو سخن تازه  

   

فرهنگیان فهیم ، زنان و مردان و همکاران عزیز، ای هم وطن ، تنها نمان به درد ، همراه شو عزیزکه دردها و مشکلات هرگز جدا جدا درمان نمی شو ند . نیک بهتر می دانید ، گر خانه ی خرابی را رها کنیم ویرانه تر می شود . امید همت است. پس همت بلند دار، ای عزیز، دانایان بهتر می دانند در زمینه ی مشکلات مردم وجامعه تایک مراحلی می توان با بزن وبگیر و ببند و درشت گویی ترس و وحشت از خواست مردم جلو گیری کرد.

تا ابد که نمی شود ،کارگر  معلم و روزنامه نگار حقوق بگیر و مردم یا حتی وکیل و وزیر و دانشجو و صاحبنظر را به زندان انداخت وبا دادو بیداد مردم را ترساند.  هنگامی که بیشتر مردم ناراحت باشند ، دیگر نمی توانند یک کارگر ساده مثل ستار بهشتی را به جرم بیان دیدگاه های اجتماعی واعتراضش به مشکلات زندگی عمومی ازمنطقه ی محروم رباط کریم اطراف تهران بازداشت کرده و آنقدر او را بی رحمانه کتک بزنند تابکشند که چرا دریاد داشت خانگی توی کامپیوترنظراتت را نوشته ای و خلاف هر قانونی حق زندگی را از او بگیرند! و به مادرش هم بگویند ، داغ ودرد سینه ات را نیزنباید به کسی بگویی ؟! دیگر چنین رفتارهایی برای آمر و معذور گران تمام می شود .تازه نه جان ما ونه خون ما عزیزتر ورنگین تراست. گفتنی را باید گفت ،گوهرگرانمایه ی آزادی هر ملتی تنها باتلاش و درک وبلوغ همه ی افراد آن دست یافتنی است تا موجب رشد و پیشرفت واقعی شود.آزادی ارزشمندترین دستاورد خرددر برابراستبداد و تمامیت خواهی آدمی است. چرا باید گروههای اجتماعی زیر وروی یکدیگر را واکاوی کنند . هرکس هرگروه با روش و منش خود تلاش می کند همه که نباید یک جور یک شکل فکر کنند وعمل داشته باشند .این همان بازیافت استبداد است . مهم نتیجه ی عمل اجتماعی است ، اتفاقا گروهها اغلب پس از مراحلی نیمه های پنهانشان بروز وظهور می کند ، هر لایه ایی از جامعه به فراخور وتوان و البته به سهم خود تلاش می کند . نظارت و قضاوت کلی حق مردم است که البته دینامیسم ویژ ه ی تاریخی خود را هم دارد. مشکل بزرگ وعمومی همت وسیع وتلاش همگانی می طلبد . نمی شود، که همه ی گرفتاری ها را برای دیگران بگذاریم. برای آرام تر شدن شرایط وکم شدن هزینه ها وجلو گیری ازفرصت سوزی وخسارت بیشتر و پیش آمدن اوضاع خیلی بدتر بنظر شما بهتر نیست با یکدیگر همراه و هم زبان و هم دست شویم وکفتگو کنیم و هم افزایی نماییم تامراحلی از تغییر شکل بگیرد؟  

هوشمندانه این است که از این افتخار وفرصت تاریخی و البته وظیفه ی انسانی رویگردان نیستیم ! زیرا فرصت و شرایط به سامان کردن وپیراستن واصلاح جامعه همیشه جفت و جور وتکرار نمی شود! نها ل ها ی سرو و سبز بسیار بریده شده یادر بندند تا این شرایط همدلی و هم زبانی برای ما مهیا شود وفرصتهای بسیار از دست رفته است. این اشک سرو نیست ، شبنم صبر اوست که از پاییز پاسوز روییدن است وانتهای "این قصه ی سرد هر چه باشد ،همیشه سبز می شود و تا رسیدن بهار تنها یک طلوع باقیست "بیا با سحر تا آرام روشنایی و سپیده همرا هی و هم داستانی کنیم

با هم و همراه

    زندگی بهانه ای برای انسانی زیستن و نوروز فرصتی است مناسب دوباره روییدن،َ سبزی وصفا بخشیدن به زمین وایجاد هوایی تازه با نشاط و طراوت در فضای زندگی است . تردیدی که همواره در زندگی انسانها ضرورت تحول ایجاد می کند ویژگی سخت زمستان بوده اگرچه انتهای دوره ی یکساله ای از زندگی است اما دراین فصل با همه ی مشکلاتش وبارش سردش لازم است تا شرایطی تازه وجدید بوجود آید ،برای حل مشکلات یا ایجاد سالی بهتر مهم این است که طبیعت آماده می شود اما این انسان است که شرایط را متناسب خودش تغییر می دهد. انسان برای ایجاد تغییر فراروند وگستره ی خود توان وفرصت محدودی داردلذا هنگامی که زمینه های تحول پیش می آید پیوند آدمیان وتفاهم وهم یاوری و هوشمندی همه را می طلبد! 

       مدتی است بویژه روزهای آخرسال از انتشار خبر رویدادهای بسیاری که از بوی خیانت وغارت وتاراج وبدی آنها دلتنگ تر و مایوس شده بودم . در آغازین لحظه های سال نو اتفاق هایی معانی شگرفی را در ذهنم تداعی کرد که شاید توجه دیگران را هم جلب کرده باشد.لذا با عزیزان مطرح می کنم شاید نوزایشی خوش نمایدوبه هم اندیشی را هگشایانه ای بیانجامد. سالهاست که صاحبنظران گوناگون ضمن گلایه روشنگری واعتراض، مشکلات عمومی گسترده ای را از راههای گوناگون به گوش مردم رسانده که چو آفتاب برهمگان روشن می نمود ویا حتی دور از گوش بعضی ،بوسیله ی رسانه های دیگران  اغلب مردم را خبر کرده اند. برخی نیز با حق دانستن البته به مجازات و گوشمالی هم رسیدند که بماند! شغل وحتی جان واموال نیز در این راه نیز در امان نبود وبرخی حنجره نثار کردند و به تحمل سختی وزندان و نگو ها ی بسیار تن داده شدند.تحت نظر بودند و به قول بعضی سیلی های ناروا بسیار نواخته شد که نیز بگذریم ، اما غرض بازخوانی های شگفتی است که  چندروزی است دور از انتظار شنیده می شود ، از جمله شجاعت گاندی و مردم هند ،لزوم شکستن فضای امنیتی و باز گذاشتن درخانه های بسته ، واینکه در سال نو  همه چیز باید نو شود. اگر لازم است که در جامعه تحول ایجاد شود افراد باید از خودشان آغاز کنند! ویا اینکه ما می خواستیم گشایشی در روابط با دنیا بشود و عده ای نمی گذارند وچنین وچنان شنیده می شود!

 از همه که بگذریم بر دانایان است که تعارف نکنند و به تماشا ننشینند که در آینده باز گفته گردد که مردم فکر می کردند  می دانند چه می خواهند اما نمی دانستند ،چی نمی خواهن. یا توجه نکردند! و گرفتار شدند.مساله این است به قول ظریفی، مردم دیگه توی دهکده جهانی از چیزی بی خبر نمی مانند، از رئیس جمهور ونخست وزیرتا شخصیتهای قابل توجه زیادی توی بند وحبس گرفتارند وکوچه ها همه به نام جونای رشید شون ثبت شده ، خیلی ها خسارت بدی دادند. بعضی ها هم دوسره خوب بار کردند! که اگه متهمان درشت به وضعشان رسیدگی شد بالاخره یه فکری هم برای اونا شاید بشه ...  اماگلی به جمال بعضی ها که بو هایی می شنوندو حرفایی به گوش می گیرند و حدس هایی میزنند! صدای کوبیدن وارونه ی نعل می آید! سخن از حقوق شهر وندی است و از سوی دیگر بعضی ها می گویند مابه حقوق بشر کاری نداریم واشتون را هم تهدید می کنند! برخی هم ازمشکلات اقتصادی و ضرورت مقاومت واین صحبت ها مطالبی گفته اند . آنچه مهم است تحول آرام است تا آسیب کمتری  به مردم و ساختارکشور برسد وهمه افراد در تغییرات از خودشان مایه بگذارند اگر همه به سهم خودشون همراه شوند ، هم هزینه کمتر هم نتیجه ی بهتر و آرامتری حاصل می شود. زیرا از قدیم گفتن اگه کسی بخواد جلوی چندتا گردوخاک کنه ، اگه جمعیت محل همه بیان جلو ، یا باید آب و جارو کنه یا فرار! در واقعیت در برابر مردم تنیده در هم و همدست کاری از چند نفر و عده ای برنمی آید. فکر نمی کنم عده ای بخواهند ایران مثل سوریه یا مصر بشه !

همکاران فرهیخته ، مقاومت در مقابل خواسته های چند هزار معلم و فرهنگی در اغلب شهرها و هزاران کارکر وحقوق بگیر زحمتکش و مردم گرفتاری که تحمل تورم و مشکلات برا شون سخت ونا ممکن ا ست وحقوق قانونی واساسی می خواهند کار سختی است. چون آرام وطبق قانون مطالبه ی حقوق بشردارند. و همه از یک جمله مشکلات رنج دیده اند . جامعه ی مدنی هرکس در مسیر صنف و مشکلات قشر وگروه خودشان وارد  عمل و دمکراسیزاسیون اجتماعی می شوند . مشارکت اجتماعی در جامعه ی مدنی مطلوب تر و موثر تر از مدل دمکراسی احزاب فرا روند است . زیرا ضمن همکاری جمعی نبوغ فردی نیز نشاط وطراوت سرعت و هوشیاری گسترده تری ایجاد می کند.

      لذا همکاران آموزشی وکنشگران دانش بهتر می دانند ، بخشی از منزلت فرهنگی در گرو درک درست از شرایط و مسایل جامعه و حرکت متناسب هر گروه اجتماعی  وعمل به وظیفه است . در پایان  آرزو می کنم بهار تان نو ونوروز تان پیروز برای شما و ملت رشید ایران عزیز وپرتحمل سال نو ! شاد وپرثمر باد. اگرتعاملی بدور از خشونت با یکدیگر آرام آرام شکل گیرد و همراه شویم وحلقه هایی صنفی و هم نظر ی در منطقه و شهر و حتی روستا ها در زمینه ی گفتگوی فرهنگی وعمومی درست کنیم  ، باحضور مسولیت پذیر همگانی سهم کمتر وآرامش بیشتر وخرد مندانه تر و متمدن جامعه را به پیش خواهد برد . بهارمان همان فردایی می شود که بخواهیم وبا احترام به نظر وسلیقه ودیدگاه هرگروه ، تا هر مرحله همراه می شویم زیرا درد مشترک هرگز جداجدا درمان نمی شود. و حق نهایی با مردم ا ست، گروه ها و نخبه ها فقط می توانند ملت را همراهی کنند . بیایید برای آزادی استقلال وعدالت وآبادی سرزمین مان وکمک به حفظ دستاوردها و آسایش نسل آینده با یکدیگر هم زبانی هم پوشانی کنیم تا به این همانی روشن وخردمندانه و آینده ساز برسیم . 

یاور کانون صنفی معلمان ایران

همراه نسل جوانان ودانش آموزان

بهار 93 علی اصغر ذاتی 

http://yavarzat.mihanblog.com/

نظام رتبه‌بندی معلمان و ساماندهی پذیرش دانشجویان اولویت کمیسیون آموزش در سال 93

نظام رتبه‌بندی معلمان و ساماندهی پذیرش دانشجویان اولویت کمیسیون آموزش در سال 93
  
فرهنگیان نیوز - تدبیر:

نظام رتبه‌بندی معلمان و ساماندهی پذیرش دانشجویان اولویت کمیسیون آموزش در سال 93

 بخش مجلس:

به گزارش خبرگزاری خانه ملت؛ علیرضا منادی‌سپیدان در مورد عملکرد کمیسیون متبوعش در سال 92  گفت: ظرفیتی که در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس وجود داشت برای تحقق اهداف و دستاوردها به کار گرفته شد و خوشبختانه از لحاظ توانمندی افراد قابل قبولی در این حوزه فعالیت می‌کنند.

عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس نهم ادامه داد: کمیسیون در سال 92 عملکرد خوبی داشت به عنوان مثال می‌توان به مسئله تعیین تکلیف شدن آزمون کنکور و تعیین سطح دانشجویان اشاره کرد که در صحن علنی این مسئله به تصویب رسید که این مسئله باعث شد فضای روانی که در مورد غول کنکور به وجود آمده بود از بین برود.

 منادی‌سپیدان همچنین تصریح کرد: موضوعاتی در بحث جذب نیروی انسانی و آزمون استخدامی مطرح شده بود که مورد بررسی قرار گرفت و مقرر شد وزارت برای حل مشکل این دسته از معلمان اقدام کند.

عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس اظهار داشت: همچنین مصوبه‌ای در مورد افرادی که دوره تربیت مدرس را در دانشگاه شهید رجایی گذرانده‌اند تصویب شد تا این افراد نیز تعیین تکلیف شوند.

وی در ادامه بیان کرد: با وجود اینکه موضوعات بسیاری در سال 92 ساماندهی شده اما بسیاری از موارد وجود دارد که هنوز بی‌نتیجه مانده و ما امیدواریم بتوانیم در این مورد اقدام عمل مناسب را انجام دهیم.

 منادی‌سپیدان با اشاره به اولویت‌های کمیسیون آموزش و تحقیقات در سال 93 گفت: طرح نظام رتبه‌بندی معلمان که می‌تواند در تربیت معلمان با سوادتر راه‌گشا باشد و همچنین ساماندهی پذیرش دانشجو در دانشگا‌ه‌ها از جمله مواردی است که در سال 93 در اولویت کاری کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس قرار دارد.

http://www.farhangiannews.ir/

سیاست‌های اصلی آموزش و پرورش در سال ۹۳

سیاست‌های اصلی آموزش و پرورش در سال ۹۳
  
فرهنگیان نیوز - تدبیر:

سیاست‌های اصلی آموزش و پرورش در سال ۹۳ تشریح شد
مشاور عالی وزیر آموزش و پرورش با اشاره به ۴ سیاست آموزش و پرورش در سال ۹۳ گفت: برای اجرای این سیاست‌ها کمیته‌هایی مشغول فعالیت هستند که ساماندهی نیروی انسانی آموزش و پرورش را می‌توان مهمترین سیاست در سال ۹۳ دانست.

در رابطه با سیاست‌های آموزش و پرورش در سال 93 اظهار داشت: وزیر آموزش و پرورش برای سال 93، 4 اولویت را اعلام کرده که عبارت است از توسعه همه جانبه مردم، معلمان و دانش آموزان، سازماندهی منابع انسانی، عملیاتی کردن بودجه آموزش و پرورش و ارتقای مدیریت آموزشگاهی را شامل می‌شود.

وی افزود:‌ برای اجرایی شدن این 4 سیاست کمیته‌هایی مشغول فعالیت هستند که ساماندهی نیروی انسانی آموزش و پرورش را می‌توان مهمترین سیاست در سال 93 دانست.

مشاور عالی وزیر آموزش و پرورش با اشاره به اینکه متاسفانه در گذشته نیروی انسانی بی‌حساب و کتاب در آموزش و پرورش جذب شد، گفت: این موضوع به همراه اجرای ساختار 6.3.3 مشکلاتی را در حوزه نیروی انسانی ایجاد کرده است.

اکرمی عنوان کرد: رفتار شهروندی و اخلاقی در جامعه را باید از مقطع ابتدایی به دانش‌آموزان آموزش داده شود، بنابراین آموزش و پرورش نیازمند شورایی از متخصصان تعلیم و تربیت است که سیاست‌های لازم را تدوین کنند تا با تغییر وزرا سیاست‌های کلی آموزش و پرورش تغییر نکند.
وی با اشاره به اینکه آموزش و پرورش باید به لحاظ اختصاص بودجه در اولویت دولت قرار گیرد، خاطرنشان کرد: آموزش و پرورش نهادی است که نیروی انسانی مورد نیاز کشور را می‌سازد.

http://www.farhangiannews.ir/

حسن عشایری: آموزش مهارت‌ تفکر انتقادی فراتر از فردگرایی است

حسن عشایری: آموزش مهارت‌ تفکر انتقادی فراتر از فردگرایی است


دکتر حسن عشایری عصب شناس و استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران، رسالت وزارت آموزش و پرورش را از دیدگاه های متفاوت بررسی می‌کند و در گفت و گو با سایت انجمن حمایت از حقوق کودکان بر پایه پژوهش‌های انجام شده در مورد کاربرد علوم نوروساینس (به ویژه رویکردهای نوروسایکولوژیک کارکرد حافظه، توجه، یادگیری، فرایند رشد شناختی و اختلالات یادگیری و توانبخشی) می‌گوید: «در دو دهه اخیر نتایج پژوهش‌های نوین علوم اعصاب و رفتار با رویکرد کاربردی در آموزش و پرورش با برگزاری کنگره‌ها و چاپ و نشر متون علمی منعکس شده‌است. بخش مهمی از بحث‌ها که اغلب میان رشته‌ای نیز هستند، در کشورهای پیشرفته باعث تغییرات اساسی در برنامه‌ریزی و خدمات تعلیم و تربیت شده است.

یکی از نکات برجسته، آموزش مهارت‌های «تفکر انتقادی» و «ذهنیت پژوهشی» و کاربرد اندوحته‌های دانش در پیوندزدن با فرهنگ روزمره زندگی، هنر و روح حاکم زمان در حل مسائل اجتماعی فراتر از فردگرایی است. در عصر انفجار و انقلاب اطلاعات و پیشرفت تکنولوژی آموزشی با اینترنت و دسترسی گسترده و سریع به منابع و ویژه گی‌های جهانی شدن جامعه، متون کاملا جدیدی در مقایسه با رویکردهای سنتی مورد استفاده قرار می‌گیرد. بدیهی است که برنامه آموزشی در تربیت کادرآموزشی نیز دچار تحول اساسی شده است.»

او ادامه می‌دهد: «برخلاف نگرش اغلب سنتی کادر آموزش و پرورش کشورمان که گرایش‌های ایدئولوژیکی و اهداف بیشتر سیاسی و جناحی و تک ساحتی را تعقیب می‌کنند که نمونه آن در جریان رای اعتماد به وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش کاملا محسوس بود، امروزه با آگاهی از تجارب بسیار گران قدر دانشمندان و اندیشمندان معاصر که مجهز به یافته‌های نوین علوم مربوطه هستند، تعامل دینامیک ویژگی‌های شخصیت آموزنده با اثرگزاری و اثرپذیری از گیرنده‌ها که بسیار حائز اهمیت است و مهارت‌های ایجاد شعاع اعتماد کافی در کلاس و محیط آموزش برای کودک و نوجوان و ترغیب «جرات ورزی» در ابراز وجود و استدلال ورزی و مسئولیت‌پذیری و رشد مغز اجتماعی، بخش مهمی از برنامه‌ها محسوب می‌شود.»

به گفته این استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران، جایگاه به اصطلاح احساسات یا به زبان امروزی علوم اعصاب، پردازش اطلاعات هیجانی و عاطفی خود معلم از نظر کمی و کیفی و تعامل با رشد هیجانی گیرنده‌ها فوق العاده اهمیت دارد و سال ها در متون روان شناسی، هیجانات را بازیگر صحنه نیز معرفی می‌کردند . دکتر عشایری می‌گوید: «امروزه می‌دانیم که انگیزش و هیجانات، کارگردان جریان‌های یادگیری و رشد شخصیت اجتماعی هستند. منظور، سقوط کردن در سطح شعارهای آشنایی که سال‌ها در کشور ما در سطح گوش‌خراش مطرح شده‌، نیست. فقر شادی ، عدم دسترسی به امکانات ضروری و متنوع برای اوقات فراغت، محدود کردن ذهنیت و رفتار کودک و نوجوان، شخصیت‌های غیرمنسجم و روان‌رنجوری را تولید می‌کند که بعد از کنکور در کلاس و دانشگاه مشاهده می‌کنیم. هنوز پیام ارزشمند علمی در بعضی از سازمان‌ها مطرح نشده است که«مغزهای» نسل جوان که آینده را در این مرز و بوم اداره خواهد کرد، شاید مهمتر از نفت و انرژی و... است!

ما مسئول هستیم و باید جواب این پدیده را در تاریخ با استدلال‌ورزی متقاعدکننده بدهیم که چرا بخشی از جوانان ما «ایران گریز» و «اخلاق ستیز» با روح بی‌تفاوتی به زندگی می‌نگرند؟ البته که این نسل دیگر یادگار طاغوت نیست.

هربارت می گوید: «اگر بخواهی رفتار دانشجویی که روان‌رنجور است و مشکلات ارتباطی دارد را ریشه‌یابی کنی برگرد ببین در خانواده، مهد کودک، پیش دبستان و از همه مهم‌تر در مدرسه چه اتفاقی افتاده است؟» البته که امروزه رسانه‌ها و محیط زندگی آلوده را هم باید در نظر گرفت.»
عضو هیأت موسس انجمن حمایت از حقوق کودکان در توضیح بیشتر عقیده‌اش خاطره‌ای نقل می‌کند:«مدت‌ها قبل با فرزانه‌ای که یک عمر در راه آموزش و پرورش که از دغدغه‌های جدی زندگی‌اش بود قلم زد، از مقابل مدرسه‌ای پرازدحام در شمال شهر تهران می‌گذشتیم. ‌در طول کوچه نسبتا باریک، ماشین‌های اغلب شیک و به اصطلاح آخرین مدل و مادران در انتظار فرزندان موسیقی‌های آن‌چنانی را در پشت فرمان تلمذ می‌فرمودند تا فرزندان‌شان را هر چه سریع تر و هرچه نزدیک‌تر به ماشین بدرقه کنند. صدای بوق ماشین‌هایی که در ترافیک گیر کرده بودند و آلودگی صوتی و استرس به حدی بود که استاد فرزانه‌ام بعدها در دانشکده مفصل در مورد این پدیده روشنگری کردند که آیا آموزش فقط در کلاس درس و پرکردن حافظه است؟

آیا فرزندان نباید درآموزشی مدرن حتی والدین را در زمینه‌هایی به چالش بکشند و جامعه پیشرفت کند؟ آیا اخلاق اجتماعی، حرمت دیگران، شهروندی، مدنیت (باوجود برج نشینی و رفاه خارج از نیازها ...) مطرح نیست؟

استاد فرزانه‌ام در ادامه ازمن پرسید اگر زیر میکروسکوپ ، بافت نمونه‌برداری شده مثلا از مغزما مشاهده کنند، کدام علامت را بدخیم و سرطانی می‌دانند؟ ایشان در ارتباط با آسیب‌شناسی اجتماعی عقیده داشتند که اگر هشت علامت نشانگان بدخیم بودن است‌، ما در جامعه حداقل دوازده علامت مشاهده می‌کنیم ولی در نهایت استاد بسیار برای آینده خوش‌بین (ولی دیرباور) بود.

یادش زنده که عقیده داشت ، مدرسه تنها جایی است که کودک باید احساس کند فاصله طبقاتی و داشتن‌ها نباید تعیین کننده باشند و کیفیت بودن و پیمودن بیشتر مطرح خواهد بود.»

گزارش از : نرگس جودکی

تشکل های صنفی عرصه یی برای کنشگری مدنی معلمان


تشکل های صنفی عرصه یی برای کنشگری مدنی معلمان


نویسنده: میلاد نوروزی*

معلمان و دانش آموزان به عنوان مهم ترین کنشگران عرصه آموزش و پرورش شناخته می شوند. بجاست اگر تصمیمی قرار است اتخاذ شود که با کار و زندگی حرفه یی این عزیزان در ارتباط باشد از نظرات این اصلی ترین رکن های مجموعه آموزش و پرورش بهره گرفته شود و به آرا و مطالبات آنها احترام گذاشته شود. پیش از این وزیر آموزش و پرورش در رویکردی متفاوت از مسوولان سابق از فرصت دانستن تشکل های صنفی معلمان برای اداره مجموعه بزرگ آموزش و پرورش سخن گفته و این تشکل ها را پلی برای ارتباط بهتر و عمیق تر بدنه با حوز ی ستادی برشمرده بود. تشکل هایی که در هشت سال گذشته عرصه کنشگری بر آنها بسیار تنگ شده بود. مطالبات، نظرات و نقدهای آنها به هیچ انگاشته می شد. مسوولان سابق ترجیح می دادند از در تقابل با آنان سخن بگویند. بی شک اگر اندکی گوش شنوا برای شنیدن نقدها و اندرزهای آنان در قبال رویکردهای غلط آموزش و پرورش در این سال ها وجود داشت اکنون آموزش و پرورش با وضعیتی به مراتب به سامان تر از امروز روبه رو بود. یکی از مولفه های دولت های مردم سالار این است که دولت و حوزه حاکمیت به این نتیجه رسیده اند که برای اداره بهتر امور ناگزیرند که به نهادهای مدنی بها بدهند چرا که این نهادها انعکاس واقعی تر، نزدیک تر و شفاف تری از آرا و مطالبات مردم و اصناف به آنها منتقل خواهند کرد. که البته از جمله لوازم و شرایط نیل به چنین فضایی وجود عرصه باز نقد و کنشگری مدنی را ایجاب می کند. فضایی که در آن دولت و نهادهای مدنی در مقابل قانون یکسان فرض می شوند و حرکت های فراقانونی در آن جایی ندارد. حالاکه وزیر محترم از قصد و اهتمام خود برای تعامل با تشکل های صنفی سخن گفته است و آنها را چشم و گوش های مجموعه آموزش و پرورش توصیف کرده: انتظار می رود تا زین پس نگرانی از نقد و بیان واقعیت های آموزش و پرورش موجب نشود که معلمان روزه سکوت بگیرند.
    
    آموزگار
*

  اعتماد - 28    اسفند    92

    

تشکل‌های صنفی، عرصه‌ای برای کنشگری مدنی


تشکل‌های صنفی، عرصه‌ای برای کنشگری مدنی 
 
میلاد نوروزی * 
 

معلمان و دانش‌آموزان به‌عنوان مهم‌ترین کنشگران عرصه‌ آموزش و پرورش شناخته می‌شوند. به‌جاست اگر تصمیمی قرار است اتخاذ شود که با کار و زندگی حرفه‌ای این افراد در ارتباط باشد از نظرات این اصلی‌ترین رکن‌های مجموعه‌ آموزش و پرورش بهره گرفته شود و به آرا و مطالبات آنها احترام گذاشته شود. پیش از این وزیر آموزش و پرورش در رویکردی متفاوت از مسئولان سابق از فرصت دانستن تشکل‌های صنفی معلمان برای اداره‌ مجموعه‌ بزرگ آموزش و پرورش سخن گفته بود و این تشکل‌ها را پلی برای ارتباط بهتر و عمیق‌تر بدنه با حوزه ستادی برشمرده بود؛ تشکل‌هایی که در هشت سال گذشته عرصه‌ کنشگری بر آنها تنگ شده بود و مطالبات، نظرات و نقدهای آنها مورد توجه کامل قرار نمی‌گرفت. بی‌شک اگر نقدها و اندرزهای آنان در قبال رویکردهای آموزش و پرورش در این سال‌ها مورد توجه قرار می‌گرفت اکنون آموزش و پرورش با وضعیتی به‌‌مراتب به‌سامان‌تر از امروز رو‌به‌رو بود. یکی از مولفه‌های دولت‌های مردم‌سالار این است که دولت به این نتیجه رسیده که برای اداره‌ بهتر امور ناگزیرند که به نهادهای مدنی بها بدهند چراکه، این نهادها مسائل را واقعی‌تر، نزدیک‌تر و شفاف‌تری از آرا و مطالبات مردم و اصناف به آنها انعکاس می‌دهند که البته از جمله لوازم و شرایط نیل به چنین فضایی وجود عرصه‌ باز نقد و کنشگری مدنی را ایجاب می‌کند. فضایی که در آن دولت و نهادهای مدنی در مقابل قانون یکسان فرض می‌‍‌شوند و حرکت‌های فراقانونی در آن جایی ندارد. حالا که وزیر محترم از قصد و اهتمام خود برای تعامل با تشکل‌های صنفی سخن گفته و آنها را چشم و گوش‌های مجموعه‌ آموزش و پرورش توصیف کرده است، انتظار می‌رود تا زین پس ترس از نقد و بیان واقعیت‌های آموزش و پرورش موجب نشود که معلمان نقدی نکنند.

آرمان - 21      اسفند     92

آموزگار

اهمیت انشا و انشا‌نویسی در مدارس


اهمیت انشا و انشا‌نویسی در مدارس

بخش نخست



 این نظر ریشه تاریخی دارد. مسلم است که خواندن و نوشتن، برخلاف سخن گفتن که جزء ویژگی های طبیعی آدمی و فصل ممیز او از حیوانات دیگر است، دو پدیده فرهنگی است و میزان رواج و رونق آن در جوامع مختلف متفاوت است.

جوامعی هستند که خط را نمی‌شناسد و کار زندگیشان هم می‌گذرد، و جوامعی هم هستند که از آن جز در مواقع خاص استفاده نمی‌کنند. در فرهنگ گذشته ما خواندن و نوشتن تنها به صاحبان مشاغل خاصی محدود بوده و از این دو عمومیت نوشتن بسیار کمتر از خواندن بوده است. هنوز هستند کسانی که می‌توانند بخوانند اما به اصطلاح خط ندارند، یعنی نمی‌توانند چیزی بنویسند.

این صفتی نیست که مختص جامعه قدیم ما باشد؛ همه فرهنگ های سنتی گذشته اساساً فرهنگ های شفاهی بوده‌اند. در این نوع جوامع روابط مردم غالباً شخصی و رودررو است و ضعف و کندی ارتباطات نیز باعث می‌شود که میان مردمی ‌که در فواصل دور از یکدیگر زندگی می‌کنند رابطه چندانی نباشد.

بنابراین، توانایی خواندن و نوشتن منحصر به اهل علم است که کار انتقال علوم از نسلی به نسل دیگر را برعهده دارند و به دیوانیان که مکاتبات مهم رسمی را انجام می‌دهند.

در جوامع جدید وضع از قرار دیگری است. در این جوامع، همگانی بودن باسوادی، هر چند معمولاً با شعارهای بشردوستانه توجیه می‌شود، در واقع ضرورتی است که بدون آن کار جامعه راه نمی‌افتد. روابط شخصی و رودررو، که بنیاد آنها بر گفتگوی شفاهی است، جای خود را به روابطی می‌سپارد که معمولاً به وساطت نهادهای رسمی اجتماعی برقرار می‌شود. و در این میان، وسیله اصلی انتقال خواست ها نوشتن است.

ادامه مطلب ...

صنفی می‌خواهیم که صنف باشد

صنفی می‌خواهیم که صنف باشد
علی دهقان*
بسیارعالی؛ از این بهتر نمی‌شد که دوباره تب و تاب انجمن صنفی روزنامه‌نگاران، یقه گروهی از روزنامه‌نویسان و مخصوصا جوانانی را چسبیده است که شاید بعضی از آنها روزهای فعالیت انجمن صنفی را در سال‌های گذشته ندیده‌اند و احتمالا با تمام  وجود لمس نکرده‌اند که یک آشیانه حتی اگر پنجره‌اش رو به آفتاب باز نشود و یا دیوارهایش توانی برای مقابله با سرما نداشته باشند، باز آنقدر آشیانه است که می‌توان در کنجی از آن گوشه گرفت و به آسودگی نفسی تازه کرد. این حرکت و تلاش برای رنگ دادن دوباره به سقفی که می‌خواهد سایه شود روی همه خستگی‌های روزنامه نویسان ایرانی، باعث می‌شود که گرما جایش را دوباره باز کند و امید روی دست آدم و کنار قلمش پروانه شود. اینها را نوشتم که به عنوان یک عضو خانواده روزنامه نویس ایران، خیلی ساده خوشحالی‌ام را از احتمال آمدن دوباره خانه‌ای برای صنفم، نشان دهم. چون معتقدم تشکل، خانه، صنف، سندیکا یا هر پدیده دیگری (فارغ ازهر نوع اسمی) که می‌خواهد پشتوانه‌ای برای اعضای خودباشد، به هرشکل،اندازه و وزنی که حضور دارد، می‌تواند امکانی بزرگ برای گروه‌های مختلف و یا اعضای هرطبقه از شاغلین کشور باشد. از همین منظر انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران با همه کمبودهایش و به رغم فاصله دوری که می‌گویند با نیازهای صنفی داشت، همین که بهانه‌ای بود برای تسهیل امور صنفی روزنامه نگاران، مثل سایه‌ای بزرگ روی سر روزنامه نگاری ما ایستاده بود. باور کنید این شعار نیست. صنف، بودنش با هر شرایطی می‌تواند بر نبودنش بچربد. منتها این بودن‌ها تجربه‌های بزرگی را ثبت می کنند که ندیدن آنها زیان را دو چندان می‌کند. یعنی اگر همین حالا قفل انجمن صنفی بازشد و ما یک بار دیگر خانه‌ای داشتیم که سایه‌ای مشترک روی سرمان پهن می‌کند، باید بدانیم و درک کنیم که حقوق اجتماعی روزنامه نگاران و پرکردن چاله‌های اشتغال آنها، اولویت نخست فعالیت‌های نهاد صنفی روزنامه نویسان باشد. سال‌های زیادی است که روزنامه‌نگاران ایرانی به دلیل نداشتن قراردادهای استاندارد با کارفرما، پایین بودن سطح حقوق و دستمزد، عدم دریافت حقوق و اضافه کاری، عدم دریافت عیدی و سایر مزایای اقتصادی رنج می برند. آن قدر تعداد حقوق‌های عقب افتاده و پرداخت نشده درجامعه روزنامه نگاری ایران بالا رفته است که این اتفاق برای روزنامه‌نویسان به طنز تبدیل شده است. تعداد بسیار زیادی از ما وقتی دور یکدیگر جمع می‌شویم، خاطرات ریز و درشتی داریم که فلان صاحب امتیاز یا بهمان‌سرمایه‌گذار روزنامه حقوق‌ها را پرداخت نکرده است وبه او و شیرین‌کاری‌هایش با صدای بلندمی‌خندیم. فکر نکنم در جایی از دنیا روزنامه‌نگاران مانند ایران همیشه گرفتار «واهمه بیمه» باشند. ما آموخته‌ایم که ترس بیمه نشدن را مثل آدامس زیر دندان هایمان فشار بدهیم. دیدن این تصویر که یک روزنامه‌نگار صدایش می لرزد و تنش می لرزد و در مقابل کارفرما دلهره گرفته است که مبادا رنگ بیمه را نبیند، می تواند بدترین نما از سرخوردگی انسانیت باشد. من نمی‌خواهم سیاه حرف بزنم بلکه این واقعیتی است که سایه شومش را روی سر روزنامه‌نگاری ایران پهن کرده است. بدون تعارف برخی از سرمایه گذاران و مدیران حزبی و غیرحزبی روزنامه های ایران (ازسال هاقبل تا امروز) نه دانش روزنامه نگاری دارند و نه به لحاظ ظاهروفرهنگ «کمی مدرن شده شهری» در جایگاهی قرار دارندکه پنجه بر چهره معیشت، زندگی و دانش و باورهای روزنامه نگاران بیاندازند ولی کار به جایی رسیده است که همین افراد به سادگی تعهد خود را مقابل روزنامه نویسان زیرپا می گذارند و اتفاقی هم نمی افتد. بلاهای صنفی که برسر ما نازل می‌شود، گاهی انسانیت‌مان را مچاله می کند و صدای درد از لا به لای استخوان‌های انسان بودنمان بلند می شود. اگر صنف روزنامه‌نگاران خانه‌ای داشتند که در کنار هر فعالیت مدنی، به شکل قانونی می‌توانست پیگیر حقوق صنفی آنها باشد حتما اکنون کار به جایی نمی‌رسید که هر از راه رسیده‌ای پنجه در حقوق صنفی خبرنگاران و روزنامه‌نگاران بیندازد و آنها را برای یک برج حقوق ماهانه (آن هم در کمترین حد) روی سر بلند کند و بر زمین بزند. این البته تنها بخشی از ماجراست. اتفاقات دیگری در بدنه روزنامه‌نگاری رخ داده است یا درحال رخ دادن است که به نظر می‌رسد یک صنف با داشتن دستورالعمل، راهنما و راهبرد فرهنگی و آموزشی بتواند مسیر این پیامدها را ببندد. من به وضوح می‌خواهم به سطح مناسبات فرهنگی درحوزه روزنامه‌نگاری اشاره کنم. یعنی درد فقط چیزی نیست که به ما هدیه می‌دهند، بلکه آن چیزی هم هست که درمیان خودمان شکل می گیرد و دهانش را باز می‌کند. به طور حتم برای هر طبقه‌ای از روزنامه‌نگاران فقدان مطالعه از یک سو، پیچیده شدن دربحث‌های حاشیه‌ای و زرد از سوی دیگر و همچنین دچار شدن به «روزنامه‌نگاری توهم» نیز می‌تواند بدترین فاجعه باشد. تعارف نداریم، ما در خانواده خود می‌توانیم اعتراف کنیم که فضای فرهنگی روزنامه‌نگاری درجایگاهی نازل ایستاده است. پیش از این انجمن صنفی روزنامه‌نگاران کارگاه فرهنگی برای گریز از این سطح تعامل فرهنگی نداشت که اگر چنین بود اکنون جامعه روزنامه‌نگاری ایران گرفتار آفت‌های فرهنگی نمی‌شد. ما اگر امروز در پی برپایی دوباره خانه‌ای برای صنف روزنامه‌نگاران هستیم این بارحتما باید به این فکر کنیم که هر نوع اصلاح اجتماعی اگرمدنظر یا رویای روزنامه‌نگاران است، باید به اصلاح فرهنگی خانواده روزنامه‌نگاری، به عنوان پیش‌نیاز توجه کند. هر انجمن صنفی اگر نخواهد یا نتواند در کنار اهم فعالیت‌های خود، پوششی برای گرفتاری صنفی و سکویی برای ارتقای فرهنگی ایجاد کند، بهتر است از واژه‌های تشکل، صنف، سندیکا یا هر عنوان صنفی دیگری استفاده نکند و به جای آنها کلماتی نظیرحزب و یا خانه‌ای برای «کنترل هیجان‌های آنی» را به کار گیرد. فراموش نکنیم، صنف و تشکل صنفی شکل می‌گیرد تا دریک حلقه ازعقلانیت گروهی، ابتدا راهبردهایی را طراحی کند که می‌خواهد تضمین کننده حداقل حقوق انسانی باشد.
* روزنامه نگار
قانون - 20      اسفند    92

تعلیم و تربیت اعمال قدرت نیست

جستاری در آموزش و پرورش و توسعه انسانی
تعلیم و تربیت اعمال قدرت نیست



 مرتضی نظری
پژوهشگر آموزش و توسعه انسانی

در دهه پایانی قرن بیست، گروهی از اندیشمندان توسعه از کشورهای مختلف جهان در سازمان ملل گردهم آمدند و دفتری تشکیل شد که امروز آن را با عنوان برنامه توسعه سازمان ملل (UNDP) می‌شناسند. یکی از نتایج این مجموعه علمی و معتبر، معرفی الگوی جدیدی از توسعه بود که توسعه انسانی نام گرفت. انتشار گزارش‌های سالانه تحت عنوان شاخص‌های توسعه انسانی و رتبه‌بندی کشورها، از جمله اقدامات این دفتر است. این گروه برای توسعه انسانی به تعریفی رسیدند که بسیار جای تأمل دارد: توسعه انسانی یعنی فرایند بسط و گسترش دامنه انتخاب‌های افراد.

فرد توسعه یافته، کسی است که بهتر، بیشتر و آزادانه‌تر بتواند برگزیند و امکان انتخاب‌های بیشتری پیش روی خود داشته باشد.
اگر بتوانیم با تشخیص خود و به دور از تأثیر تبلیغات، اجبار یا القائات کاذب دست به انتخاب بزنیم، احساس بهتری از خویشتن و بودنمان خواهیم داشت.
آنچه در توسعه انسانی به عنوان عامل محوری مطرح است، تکیه به توانمندی‌های درونی افراد و ارتقای شاخصه‌های زندگی است. از این منظر نقش نهاد آموزش و تربیت بسیار حائز اهمیت است. مغز سخن در توسعه انسانی، تلاش برای متوجه کردن افراد نسبت به ظرفیت‌ها و توانمندی‌های خودشان است. به همین دلیل تعلیم و تربیت اهمیت بسزایی پیدا می‌کند. از منظر توسعه انسانی، آموزش و پرورش درصدد است تا افراد به غایت‌ها و اهداف‌شان در زندگی ‌برسند نه این که آنها را برسانند! فرق است میان رسیدن و رساندن!
از سویی بچه‌های مدارس می‌خواهند جای خود را در زندگی پیدا کنند، می‌خواهند دیده شوند و به حساب بیایند. این در حالی است که روش‌های مرسوم آموزشی و تربیتی ما بشدت غیر تعاملی است. قطعاً استعدادها در چنین فضایی شکوفا نمی‌شود. الگوی ارتباط حاکم در خانواده و مدارس ایران مبتنی بر اعمال قدرت بزرگسالان است. همچنین بسیاری مربیان و خانواده‌ها تربیت را با اعمال زور اشتباه می‌گیرند. در عموم خانواده‌ها و مدارس، بچه‌ها در سایه اقتدار پدر، مادر و معلم بزرگ می‌شوند و این چرخه مدام تکرار می‌شود. به همین دلیل بچه‌ها در کودکی مجالی برای عرض اندام و بروز توانمندی‌های خود ندارند و حرف، حرف بزرگ‌ترهاست! البته با افزایش دانش عمومی جامعه و توسعه ارتباطات، این شبکه سنتی اعمال قدرت هم در خانواده و هم در مدرسه تا حد زیادی دستخوش تغییر شده است.
واژه بالندگی از واژگانی است که مکرر در وزارت آموزش و پرورش استفاده می‌شود در حالی که کمتر به عمق این واژه زیبا توجه شده است. بالندگی بدون میدان دادن به افراد امکانپذیر نیست. چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم دانش‌آموز ما بالنده شود در حالی که کمترین فضا برای ابراز وجود و ابراز شخصیت را برای او فراهم کرده‌ایم؟ کار توسعه و پیشرفت از همین نقطه یعنی از مدرسه آغاز می‌شود اما مدرسه‌ای سازگار با توسعه انسانی.
اما در وادی آموزش و پرورش اهمیت این موضوع دوچندان است. نظام تربیتی که شاگردان را انتخابگر می‌پروراند و در عصر بمباران اطلاعات و سیطره بی‌امان رسانه‌ها و ماهواره‌ها به دانش‌آموزان جرأت انتخاب می‌دهد تا پیش از آنکه دیگران به جای آنها انتخاب کنند، خودشان برگزینند. این که در عصر بی‌ارادگی ناشی از سِحر و جادوی رسانه‌ها تلاش کنیم فرزندانمان را به مرحله‌ای از توانایی برسانیم که خودشان بتوانند به انتخاب‌های کوچک و بزرگ دست بزنند، اتفاق بزرگی
خواهد بود.
دانش‌آموزان و معلمان، روبات نیستند که برنامه‌ای از قبل نوشته شده را در حافظه مصنوعی آن‌ها قرار دهیم تا موبه مو اجرا کنند. باید در آموزش و پرورش که انسانی‌ترین دستگاه اجرایی کشور است، انسانی‌ترین روش‌ها و رویکرد‌ها- آن هم نه به شکلی آمرانه و بالا به پایین- اتخاذ شود.
نباید به دنبال بزرگنمایی ناتوانی‌های دانش‌آموزان باشیم. متأسفانه گاهی به جای این که توانایی‌های بچه‌ها را تقویت کنیم، آنها را به حاشیه می‌رانیم و در عوض دانش‌آموز را از ناحیه نقطه ضعف‌هایش مورد فشار، تحقیر و حمله قرار می‌دهیم. اصول صحیح این است که تمام افراد، بدون در نظر گرفتن ناتوانی‌هایشان، دارای نیازهای مشترکی مثل نیاز به پذیرفته شدن در جمع همسالان، نیاز به داشتن احساس تعلق و نیاز به دوست‌یابی هستند که باید برآورده یا حداقل این که به رسمیت شناخته شوند.
عموماً در کلاس‌های درس امنیت روانی دانش‌آموز را به دلیل ناتوانی‌های او در موارد خاصی مثل زبان انگلیسی، ریاضی و... دائماً به خطر می‌اندازیم، در برابر یک نمره ضعیف در یک درس او را به همراه والدینش به مدرسه احضار می‌کنیم، جلسه تشکیل می‌دهیم و آن قدر این ضعف را بزرگ جلوه می‌دهیم که توانایی و خلاقیت او در سایر دروس به فراموشی سپرده شده، به پایدارتر شدن ضعف‌ها می‌انجامد و اعتماد به نفس و قدرت ترمیم ضعف در آنها کاهش می‌یابد.
روش‌های غلطی مثل جداسازی دانش‌آموزان ضعیف و قوی و متوسط در مدارس، به کار گرفتن تعابیری برای آن‌ها که توصیف کننده بخش ضعیف شخصیت آن‌ها است، همگی ضربه سختی را به روند رشد آنها وارد می‌کند. توسعه انسانی به دنبال بازسازی جامعه‌ای متشکل از شهروندان با شخصیت‌های مستقل و دارای اعتماد به نفس است. شهروند مطلوب در مدل توسعه انسانی در کنار شاخص‌های بالای سلامت، امید به زندگی و سرانه مطالعه و ده‌ها معیار دیگر، دارای مهارت‌های فردی و شخصیتی ممتازی هستند. امکان ندارد ما چشم‌انداز کشوری توسعه یافته‌ برای خود ترسیم کنیم اما در مدارس افرادی بزدل و ترسو تربیت کرده باشیم. لذا  تفکر انتقادی و رسیدن به توانایی تشخیص در تمام شئون زندگی در الگوی توسعه انسانی اهمیت می‌یابد.
ساختار آموزش و پرورش نباید به گونه‌ای باشد که همه را متحدالشکل، متحدالفکر، متحدالرأی و متحدالعقیده بسازد. نگرش‌هاى القا شده در کودکى جهت‌گیری‌هاى فکرى و فرهنگی آینده فرد را رقم می‌زند. از طریق آموزش می‌توان مسیر حرکت جامعه را به سمت اهداف مورد نظر متمایل ساخت.  
فرهنگ حاکم بر مدارس ایران عرصه رویارویی دو دنیای متفاوتند. یک نگاه، باور ریشه‌دار و تاریخی است که الفبای یادگیری را در پذیرش محض و فرمانبری و اطاعت می‌پندارد و رویکرد دیگر از حق انتخاب، پرسشگری، مشارکت‌جویی و انتقاد به دانش‌آموزان سخن می‌گوید.
دانش‌آموزان امروز، تا چندسال دیگر شهروندان بزرگسال جامعه ما خواهند بود. آنان را نسلی آگاه به حقوق، منتقد و با اخلاق بخواهیم، نه رام و مطیع و بی تفاوت.  قطعاً این به نفع آینده روشن ایران است. متأسفانه هنوز به جای آنها فکر می‌کنیم، برای آنها تصمیم می‌گیریم و انتخاب می‌کنیم. نقش و تأثیری که آموزش و پرورش در فراهم آوردن لوازم توسعه یافتگی همه جانبه ایفا می‌کند با هیچ نهاد دیگری قابل مقایسه نیست. هسته اولیه مشارکت اجتماعی، مسئولیت‌پذیری، احترام و عمل به قانون، استقلال شخصیت، تفکر انتقادی و خلاقیت در آموزش و پرورش شکل می‌گیرد.
تعبیر زیبایی از امام علی(ع) هست که می‌فرمایند: «بنده و برده کسی نباش، چرا که خدا تو را آزاد آفریده است.» (ولاتکن عبد غیرک، قدجعلک الله حراً - نهج البلاغه) خوب است تأمل کنیم چقدر فضای آزاد انتخاب را در کلاس و مدرسه برای دانش‌آموزان فراهم می‌آوریم؟ چقدر اجازه می‌دهیم معلم آزادانه به کار تعلیم و تربیت بپردازد و این همه برای او باید و نباید تعیین نکنیم؟
مدیران ما چقدر حاضرند از قدرت متمرکز خود در ستاد کاسته و با نظارت، میدان عمل آزادتری برای مدیران میانی و پایین‌تر فراهم آورند؟
فراموش نکنیم که فرزندان ایران با انتخاب‌هایشان شکوفا می‌شوند! اگر در محیط تربیتی که ما برای دانش‌آموزان فراهم آورده‌ایم، قدرت انتخابگری هرچند اندک برای آنها به رسمیت بشناسیم، قطعاً کمک بزرگی به شکوفایی استعدادشان کرده‌ایم.
دانش‌آموزان ما به شرطی می‌توانند در ساخت جامعه خود نقشی بزنند که اجازه «بودن» و انتخاب کردن را از آنها نگرفته باشیم!
صحبت از نقش زدن شد! بنگریم که تمام نقاشی‌های ماندگار جهان به دلیل آزادی نقاش در انتخاب طرح، نقش و رنگ بوده که ماندگار شده‌اند.
بیاییم برای فرزندانمان در خانواده و دانش‌آموزانمان در مدرسه میدان بازتری از تجربه و انتخاب تعریف کنیم. راه توسعه دشوار است اما پیمودنی. باید راهی این راه شد!

ایران - 15    اسفند    92

تغییرات فکری و فلسفی در آموزش و پرورش


تغییرات فکری و فلسفی در آموزش و پرورش


پژوهشگر آموزش و توسعه انسانی: مرتضی نظری - بخش دوم و پایانی

 آموزش و پرورشِ معطوف به فرآیند های جهانی شدن

تصور جزیره ای مستقل بودن در دنیای امروز تصوری ناممکن است. دانش آموزان ایرانی از فرآیندهای در حالِ جریانِ جهان منقطع هستند. آموزش وپرورش ما باید آنان را متصل و مرتبط با سیر نوین دنیا بپروراند. امروز موجودیت هر فرهنگ و هویتی در تعامل با سایر فرهنگ ها رسمیت می یابد. این در حالی است که ذهنیت درست و واقع گرایانه ای در جوانان و نوجوانان ایرانی نسبت به مقوله هایی چون «دنیا، فرهنگ ها، تمدن ها و …» وجود ندارد. یا ذهنیتی شیفته و بهت زده دارند و یا موضعی اتخاذ می کنند که شبیه آن در برابر دشمن اتخاذ می شود.

جوامع و انسان هایی که خواهان توسعه اند و می خواهند توسعه یافته باقی بمانند؛ باید در وهله اول، هنر به هم پیوستن و شیوه ارتباط با یکدیگر را فرا گیرند. شکوفایی و کسب برتری، محتاج آموزش های دقیق، ظریف و درازمدت است. یکی از راه های مهم رشد و توسعه، معاشرت با دیگران است. در روند معاشرت، جوامع به ضعف های درونی خود پی می برند و در عین حال به محاسن و مضار فرهنگ ها و نظام های اجتماعی دیگر آگاه می شوند و اگر بخواهند و تصمیم بگیرند، می توانند در مسیر رشد و بهبود، حرکت نمایند.

ادامه مطلب ...

سازمان های جامعه مدنی باید بتوانند متعاقب با نیازها ،خود را باز تعریف کنند


اشرف بروجردی در گفت و گو با «اعتماد»


سازمان های جامعه مدنی باید بتوانند متعاقب با نیازها ،خود را باز تعریف کنند

نویسنده: لیلارزاقی

متاسفانه دولت نهم با نفی سیاست های دولت هشتم راه را بر فعالیت سازمان های غیردولتی بست تا اندک باوری که این سازمان ها نسبت به اثر گذاری تشکل های غیردولتی پیدا کرده بودند، از دست برود. برای اینکه یک مساله فرهنگی در جامعه شکل بگیرد و تبدیل به گفتمان غالب شود تا همه نسبت به آن حساس شوند ، نیاز به زمان طولانی دارید
    توده جامعه مثل ماده محترقه یی است که زیر خاکستر است و اگر صدایش شنیده نشود ممکن است روزی دولت را دچار مشکل کند. کمااینکه در دوره هشت ساله گذشته به دلیل عدم توجه دولت به تشکل های غیردولتی و به حاشیه رانده شدن این نهادها اتفاق افتاد و دولت را با مشکل مواجه کرد
    تاثیر نگرش دولتی در یک دهه گذشته بر وضعیت نهاد های مدنی و دلایل عدم تثبیت این نهادها در دوره اصلاحات از موضوعاتی است که در گفت وگو با اشرف بروجردی، معاون وزیر کشور در امور اجتماعی و شوراها در دوره اصلاحات درباره آن سخن گفته ایم، وی معتقد است که آنچه موجب شد جامعه مدنی تثبیت نشود «نگرش اتهامی بود که در هشت سال گذشته متوجه تشکل های غیر دولتی بوده است».
    
    بسیاری از فعالان مدنی معتقدند در هشت سال گذشته بدنه سازمان های مردم نهاد تضعیف و به جای آن سیاست جایگزینی نهاد های مدنی از سوی دولت دنبال شده است، در عین حال ارائه طرح هایی چون طرح ناظر بر تاسیس و فعالیت سازمان های مردم نهاد هم در همین چارچوب دنبال شده است، با توجه به اینکه این رویکرد از ابتدا در دولت نهم وجود داشت به نظر می رسد باید کمی به عقب برگشت، به نظر شما چرا دولت اصلاحات نتوانست شرایط را برای تثبیت این سازمان ها که ثمره گفتمان ترویج و بسط جامعه مدنی بودند، فراهم کند؟علل عمده کمرنگ شدن فعالیت این نهادها در دوره نهم و دهم چه بود؟
    پاسخ به این سوال از دو وجه قابل تامل است: یکی از منظر قانونی و حقوقی و دیگری از منظر سیاستگذاری و نگرش مسوولان نسبت به تشکل های غیر دولتی. در رابطه با مسائل قانونی تا قبل از شروع دولت نهم ما یک آیین نامه هیات وزیران داشتیم که سال 82 به تصویب هیات دولت رسید که البته به مجلس هم نرفت که بر اساس آن وزارت کشور موظف شد تا همه تشکل های غیردولتی را شناسنامه دار کند. بعد از تصویب و ابلاغ این آیین نامه وزارت کشور یک اداره کل را به این مساله اختصاص داد و شروع به اخذ مدارک لازم برای شناسنامه دار کردن ان جی او ها کرد که تا آخرین روزهای کاری دولت هشتم این روند ادامه داشت به این دلیل که احساس می کردیم نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم. در آن اداره کل هیات نظارتی تعیین شد که سبقه غیردولتی داشت. به این صورت که نمایندگان ان جی او ها خودشان بر فعالیت شان نظارت می کردند و تنها یک نماینده از سوی دولت جهت اطلاع از کم و کاستی های موجود بر سر راه فعالیت آنها حضور داشت. در آن زمان طرح ویژه یی در دستور کار بود که وضعیت تشکل های غیر دولتی را سامان می بخشید بر اساس این طرح، در آیین نامه هیات وزیران قید شده بود که تشکل های غیر دولتی موظفند تا به صورت تخصصی اقدام به شبکه سازی کنند، مثلاشبکه سازمان های غیردولتی زنان، شبکه سازمان های غیر دولتی محیط زیست یا شبکه سازمان های غیر دولتی مدافع حقوق بشر و غیره که به صورت تخصصی می توانستند با هم مرتبط شوند و به صورت شبکه درآیند. مجموعه این شبکه ها می توانست نهادی را به عنوان «خانه تشکل های غیردولتی» ایجاد کند که دغدغه فعالان مدنی و همین طور ما در وزارت کشور بود. ما پیگیر تشکیل این خانه بودیم تا اینکه نوبت به دولت نهم رسید. در نخستین جلسه وزیر کشور با نمایندگان تشکل های غیردولتی که در سالن وزارت کشور برگزار شد آقای پورمحمدی، وزیر کشور دولت نهم صراحتا اعلام کردند که نظارت بر فعالیت تشکل ها از این پس به عهده دولت است و تشکل های غیردولتی خودشان نمی توانند ناظر بر عملکرد خودشان باشند.
    بیان این حرف ها باعث شد تا بسیاری از تشکل های مدنی به این فکر کنند که دیگر نمی توانند استقلال خود را حفظ کنند چون دولت مستقیما ناظر بر فعالیت آنهاست. پس به ناچار یا باید در چارچوب سیاست دولت حرکت کنند که طبیعتا در این صورت کارکرد نهاد مدنی و غیر دولتی را از دست می دهند و اگر بخواهند نهاد مدنی تشکیل دهند در تعارض با دولت قرار می گیرد که منجر به بروز چالش های عمیق میان دولت و جامعه مدنی می شد. بنابراین بسیاری از این سازمان ها در آن برهه تصمیم گرفتند فعالیت خود را کمرنگ یا حتی متوقف کنند که عمدتا به دلیل ترس و نگرانی بود که اگر بخواهند در همه عرصه ها فعال باشند با رویکرد های دولت در تعارضند و این وجهه یی نبود که آسایش و آرامش را برای مثمر ثمر بودن آنها فراهم کند.
    
    اما با وجود کمرنگ شدن فعالیت تشکل های ریشه داری که بسیاری از آنها در دوره اصلاحات شکل گرفته بودند ما به یک باره با رشد یکسری از سازمان های غیر دولتی تازه تاسیس مواجه شدیم؟ علت این رشد صعودی چه بود؟
    ایجاد جامعه مدنی دولت ساخته در واقع از همین جا شروع شد وقتی فعالیت تشکل های غیر دولتی به جهت ترس از تعارض با دولت کمرنگ شد دولت نهم از فرصت استفاده کرد و یک مجموعه برای خود تعریف کرد که این مجموعه به عنوان نهاد غیردولتی تعریف شد و بر اساس آن تعداد تشکل ها به صورت نجومی افزایش پیدا کرد. این مجموعه شامل هیات های مذهبی و خیریه ها بود که یک دفعه به عنوان نهاد مدنی از آنها نام برده شد. البته خیریه ها از نظر کار غیر دولتی و مبانی ایجاد تشکل های مردمی همواره یک نهاد غیر دولتی به حساب می آیند منتها موضوع خیریه ها چندان به ایجاد نهاد های مدرن مرتبط نبوده و بیشتر ریشه تاریخی و ملی دارد و همیشه هم فعالیت شان را داشته اند وکسی معترض فعالیت آنها نبوده اما کارکرد یک نهاد مدنی مدرن را نداشتند که وظیفه اش رصد کردن مسائل اجتماعی و فرهنگی ست که دولت باید نسبت به آن حساسیت و واکنش داشته باشد. در واقع کارویژه جامعه مدنی و سازمان های مدنی به عنوان بازوی دولت این است که اگر جامعه نسبت به مساله یی اعتراض دارد بتواند نیاز خود را از طریق تشکل ها به گوش دولت برساند و دولت بر مبنای نیاز جامعه سیاستگذاری های خود را تغییر دهد یا بهبود ببخشد. لذا خیریه ها نمی توانستند با توجه به تعریفی که از کارکردشان می شد و سیاستی که دنبال می کردند به عنوان نهاد مدنی دولت ساخته بازتعریف شوند.
    
    توجیه دولت برای نظارت بیشتر بر تشکل های غیردولتی چه بود؟ اصولاچه نوع نگرشی در مورد فعالیت سازمان های غیردولتی وجود داشت که فعالیت آنها را تحت تاثیر قرار می داد؟
    متاسفانه نگرش دولتی نسبت به تشکل ها در هشت سال اخیر نگرش اتهامی بود. گفتمان غالب دولت در ارتباط با سازمان های جامعه مدنی این بود که اینها می توانند زمینه ساز انقلاب مخملی باشند و تلاش می کردند برای بسط این نگرش که آنچه مثلادر گرجستان اتفاق افتاده و منجر به تغییر تدریجی دولت شد جامعه مدنی قوی بود که توسط همین تشکل های غیر دولتی طی سال ها تقویت شد، پس بنابراین این تشکل ها نوعی تهدید برای دولت محسوب می شوند. در حالی که این تشکل ها اگر به صورت فرا سیاسی رشد کنند و بالنده شوند، می توانند به عنوان بازوی دولت در عرصه های بین المللی ایفای نقش کنند و وقتی که قرار باشد سازمان ملل یا نهاد بین المللی حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی موضع گیری کند این سازمان های مدنی در داخل می توانستند بسیاری از این مسائل را به چالش بکشند و به بحث بگذارند و فشارها را از روی شانه های دولت کم کنند همان طور که گفتم چون نگرش اتهامی متوجه تشکل ها بود و دولت از این ظرفیت های به وجود آمده در دوره اصلاحات استفاده نکرد در نتیجه بسیاری از اینها در نطفه خفه شدند چون اگر مقاومت می کردند با ممانعت از فعالیت از سوی دولت مواجه می شدند.
    
    سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که دولت اصلاحات که داعیه دار ایجاد نهادهای مدنی به شکل مدرن بود چرا نتوانست شرایط را برای تثبیت این سازمان ها فراهم کند تا به راحتی از هم پاشیده نشوند ؟ آیا این ناشی از ضعف پایه های شکل گیری تشکل های غیردولتی در دوره اصلاحات نبود؟
    کاملابا شما موافقم. اما باید بدانیم که ما تجربه جدیدی را آغاز کرده بودیم. هرگز نمی گویم که نقدی متوجه عملکردها در آن دوره نیست اما معتقدم به جهت شکل گیری نوپای تشکل ها خیلی زود بود که انتظار تثبیت شدن آنها را داشته باشیم. بسیاری از این تشکل ها از لحاظ اقتصادی روی پای خود نبودند و هنوز به بودجه دولتی وابسته بودند و این مساله به تنهایی می توانست فعالیت بسیاری از اینها را تحت الشعاع قرار دهد. خاطرم هست که دولت در بودجه سال 84 قید کرده بود که پنج میلیارد تومان برای کمک به تشکل های غیردولتی هزینه شود که البته هرگز به تمامی تشکل ها پرداخت نشد و اگر هم کمکی شد به نهادهایی بود که تا قبل از پایان دولت هشتم گزارش فعالیت هایشان را ارائه کرده بودند. بنابراین اینکه شما می گویید اینها ضعیف بودند و درست شکل نگرفته بودند تا حدی درست است اما همان طور که گفتم دو عامل عمده در ضعیف شدن سازمان های جامعه مدنی نقش داشت: یکی اینکه اینها هنوز متکی به دولت بودند و دیگر اینکه خانه تشکل های غیردولتی شکل نگرفت. در صورتی که این خانه ایجاد می شد زمینه برای تثبیت این سازمان ها تا حد بسیار زیادی فراهم می شد. اما متاسفانه دولت نهم با نفی سیاست های دولت هشتم راه را بر فعالیت سازمان های غیردولتی بست تا اندک باوری که این سازمان ها نسبت به اثر گذاری تشکل های غیردولتی پیدا کرده بودند، از دست برود. ضمنا برای اینکه یک مساله فرهنگی در جامعه شکل بگیرد و تبدیل به گفتمان غالب شود تا همه نسبت به آن حساس شوند و حتی در قبال برخورد با آن واکنش از خود نشان دهند نیاز به زمان طولانی دارید. در حوزه فرهنگ و آموزش مسائل فرهنگی نیز سرمایه گذاری زمانی لازم است. من نمی خواهم نقص کار را در دوره اصلاحات پوشش بدهم اما می خواهم بگویم کاری که انجام شد، کار بزرگی بود. کار بزرگ، از این جهت که برای نخستین بار دولت اصلاحات گفتمان ترویج جامعه مدنی را طرح کرد و خیلی ها تازه متوجه شدند ان جی او یعنی چه! ولی خیلی از کسانی که می خواستند تشکل غیردولتی ایجاد کنند فهم درستی از کنشگری در قالب ان جی او نداشتند و هنوز نیاز به آموزش و توانمند سازی در زمینه کار تشکیلاتی داشتند. ما متاسفانه در دوره اصلاحات زمان محدودی برای بسط آموزش در سطوح مختلف سازمانی در اختیار داشتیم و معتقد بودیم که با شبکه سازی میان این سازمان ها بحث آموزش از طریق درون شبکه یی در بین خود سازمان های غیردولتی شکل می گیرد. مساله بعدی که اهمیت این کار بزرگ را نشان می دهد، امنیتی است که در حوزه فعالیت مدنی برای کنشگران مدنی وجود داشت. به گونه یی که حتی خود تشکل های غیردولتی به عنوان معارض و منتقد همواره در رسانه ها دولت را تحت فشار می گذاشتند که مثلاچرا دولت باید بر ما نظارت کند یا چرا در حالی که وظیفه شناسنامه دار کردن برخلاف جاهای دیگر دنیا که به عهده شهرداری هاست در ایران به عهده دولت است و اعتراضاتی از این دست که گاهی به نقد بی رحمانه منجر می شد. من معتقدم به جای اینکه به دنبال معلول باشیم، بیاییم به دنبال علت بگردیم، به خصوص در اواخر دوره اصلاحات ادبیات منتقدانی که گاه خودشان هم اصلاح طلب بودند به گونه یی بود که کارشکنی های بسیاری بر سر راه تثبیت گفتمان جامعه مدنی ایجاد کرد تا عده یی دیگر در سال 84 از موقعیت و شکاف به وجود آمده نفع ببرند.
    
    برگردیم به موقعیتی که اکنون در آن قرار داریم. با در نظر گرفتن این نکته که دولت یازدهم هنوز سیاست های خود را در زمینه چگونگی تعامل با سازمان های مردم نهاد به صراحت بیان نکرده است آیا در حال حاضر شرایط برای گذار از یک جامعه مدنی ضعیف به جامعه مدنی مطلوب فراهم است؟ اگر این رابطه دو وجه داشته باشد دولت چه اقداماتی باید برای ایجاد فضای مطالبه محوری نهادهای مدنی انجام دهد؟
    واقعیت این است که همان طور که اشاره کردید یک بخش متوجه خود این سازمان هاست و بخش دیگر متوجه دولت است. آن بخشی که متوجه سازمان هاست و می تواند ما را به سمت جامعه مدنی مطلوب رهنمون کند، این است که بتوانند خود را متعاقب با نیازهای جامعه بازتعریف کنند و میزان اثربخشی خود را بالاببرند. اینکه فقط یک تشکل غیردولتی تاسیس کنیم ولی اثرگذاری در بهبود شرایط اجتماعی نداشته باشیم این چندان با مبانی ایجاد تشکیلات غیردولتی و کار ویژه های آن منطبق نیست، پس بنابراین میزان اثربخشی تشکل های غیردولتی نکته مهمی ست. نکته دیگر بحث آموزش است که قطعا نمی توانیم انتظار داشته باشیم توسط رسانه ملی که دولتی باشد محقق شود. اگر تشکل هایی شکل بگیرند که بتوانند دولت را به سمت بستر سازی برای ایجادیک رسانه غیردولتی و ملی به معنای واقعی هدایت کنند بسیاری از نقدها و پیشنهادات را می توان مطرح کرد و همین طور به بحث های مربوط به آموزش مدنی پرداخت اما تا زمانی که این امر محقق شود بحث آموزش باید توسط خود این سازمان ها از طریق شبکه سازی های درون سازمانی انجام شود، زیرا تجربه چند سال اخیر رسانه ملی نشان داده چندان به آموزش از طریق این رسانه و بسط گفتمان جامعه مدنی مدار نمی توان امیدوار بود. در حال حاضر نیز به نظر می رسد موج امید تازه یی ایجاد شده و تشکل های غیر دولتی در حال بازبینی و بازنگری فعالیت ها و توانمندی های خود هستند. طبعا این به فضایی که اکنون در کشور ایجاد شده برمی گردد. اگرچه دولت یازدهم هنوز به صراحت سیاست های خود را در حوزه جامعه مدنی اعلام نکرده و درگیر مسائل دیگر است اما عمده ترین کاری که دولت می تواند در شرایط موجود انجام دهد این است که امنیت را برای فعالیت سازمان های مردم نهاد تضمین کند چون اگر تشکل ها احساس کنند که می توانند در یک فضای امن حرف شان را بزنند و نقدشان را داشته باشند، مطمئن باشید که دوباره جان می گیرند. جامعه مدنی ما در حال حاضر به دلیل ناامن بودن فضای کار تشکیلاتی در چند سال اخیر احساس امنیت نمی کند و به همین دلیل است که پیگیر مطالبات خود نیست بنابراین دولت در نخستین گام باید این فضای امن را برای فعالیت مدنی فراهم کند. در حال حاضر هم بسیاری از سیاست های دولت یازدهم ممکن است مورد نقد باشد اما گویی همه ترجیح می دهند فعلاانتقاد نکنند و با تدبیر بیشتری به آنچه در هشت سال گذشته بر انان عارض شده است بنگرند تا این فرصت تاریخی را از دست ندهند بالطبع این مساله در مورد فعالان مدنی هم صدق می کند. در حال حاضر در بحث اقتصادی و سیاست خارجی آنقدر مسائل پیچیده و پررنگ است که فرصت پرداختن به سیاست داخلی و مسائل اجتماعی در اولویت نبوده، به نظرم باید یک شش ماهی به دولت فرصت داد اگر دولت واقعا وارد بحث های اجتماعی نشد آن وقت حتما باید مورد نقد جدی قرار بگیرد.
    
    با این تفاسیر فکر می کنید چه آینده یی در انتظار سازمان های غیردولتی و تشکل های مردم نهاد است؟
    به نظر می رسد در فاز اول این بستگی به خود تشکل ها دارد اگر تشکل ها محکم بتوانند بایستند و خود را اثبات کنند دولت ناگزیر می شود که یک تعریف ویژه از جایگاه اینها داشته باشد کمااینکه در دولت هفتم و هشتم، ماده هفتاد قانون برنامه سوم توسعه تمام تشکل های تخصصی را در تصمیم گیری ها مشارکت می داد، تا از نظرات شان استفاده شود. چون آنها انتقال دهنده مسائل و مشکلات بدنه جامعه به دولت بودند یعنی دولت در آن دوره به این نتیجه رسیده بود که تشکل ها می توانند انعکاس دهنده صدای جامعه مدنی باشند چون بدنه دولت آنقدر درگیر مسائل و سیاستگذاری های گوناگون است که در غالب مواقع صدای جامعه مدنی را نمی شنود و گمان می کند همه چیز سرجای خودش است و هیچ مشکلی نیست اما متاسفانه این نوع نگاه به جامعه باعث می شود هیچ وقت متوجه نشویم که توده جامعه مثل ماده محترقه یی است که زیر خاکستر است و اگر صدایش شنیده نشود ممکن است روزی دولت را دچار مشکل کند. کمااینکه در دوره هشت ساله گذشته به دلیل عدم توجه دولت به تشکل های غیردولتی و به حاشیه رانده شدن این نهادها اتفاق افتاد و دولت را با مشکل مواجه کرد، لذا اگر بخواهیم دولت قوی داشته باشیم باید از تجربیات گذشته درس گرفته و از جامعه مدنی قوی و توانمند حمایت کنیم.

اعتماد - 15    اسفند    92

    

آموزش به زبان مادری؛چرا و چگونه؟

آموزش به زبان مادری؛چرا و چگونه؟


محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،13 اسفند 92

این یاداشت کمی دیر در روزنامه به چاپ رسید.

آموزش به زبان مادری در این روزها درونمایه بسیاری از یاداشت ها و گفتگوهای رسانه ای شده است. مخالفان،آن را موضوعی امنیتی،مخالف هویت ملی،کار انگلیسی ها و وارداتی می پندارند،که زمینه ساز سست شدن فرهنگ ملی و زبانی کشور خواهد شد. همراهان نیز آن را زمینه ساز استواری بیشتر امنیت و همبستگی ملی و همگرایی قومیت های گوناگون کشور و خواسته گروه گسترده ای از هم میهنان می دانند،که می تواند زمینه های کنش ها و رفتارهای تندروانه،در برخی از نقاط کشور را از این میان بردارد. جدای از این که با کدام یک از دیدگاه های بالا همراه و همدل باشیم،آن چه که در این میان بیش از هر چیز به چشم می آید،برداشت های گوناگون فرادستان،نمایندگان مجلس،کارشناسان و ... در این زمینه است. گروهی بر این پندارند که آموزش به زبان مادری،روندی است که در آن،فرآیند آموزشی،درونمایه ها و کتاب های درسی و ... در هر منطقه ای به زبان و گویش آن منطقه پیگیری،نوشته و ارائه می شوند. گروهی نیز آموزش به زبان مادری را به عنوان درسی در کنار دیگر عنوان های آموزشی می انگارند که دانش آموزان هر منطقه می توانند- و البته حق دارند- با آموختن ساختارهای زبانی خویش،افزون بر آشنایی با مهمترین جانمایه فرهنگی یک قوم- یعنی زبان،زمینه شناخت بزرگان فرهنگی و میراث ادبی- معنوی آن فرهنگ را فراهم آورد و با توان بخشی به آنها،پاسدار کلیت فرهنگی اقوام گوناگون در سراسرِ کشور گردند.   اما در این باره :

1-      در اصل 15 قانون اساسی به روشنی بر آموزش زبان مادری اشاره شده است. در این اصل می خوانیم:  "زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران،فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی،باید با این زبان و خط باشد،ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس،در کنار زبان فارسی آزاد است." همچنان که دیده می شود،در آموزش به زبان مادری،نه دست بیگانگان در کار است،نه کسی می خواهد زبان فارسی و به دنبال آن هویت ملی و جغرافیایی کشور را سست کند. این نوشته روشن قانون اساسی است و نمی توان با بهانه گیری های گوناگون جلو اجرای آن را گرفت- گر چه تاکنون هیچ دولتی اجرای این اصل از قانون اساسی را پیگیری نکرده است.

2-      در هر کشوری برای نوشته های اداری و رسمی- و البته آموزشی- یک زبان و خط معیار وجود دارد. در ایران،زبان و خط معیار فارسی است. دوستانی که به دنبال اجرای طرح آموزش به زبان مادری به گونه ای هستند که در آن،همه پایه های آموزشی و درونمایه های درسی با زبان مادری آموزش داده شوند،به نکاتی توجه ندارند. گوناگونی های فرهنگی و زبانی در کشور ما فراوان است. اگر قرار باشد که هر منطقه با زبان و گویش خویش به آموزش فرزندان آن منطقه بپردازد،چه می شود؟ آیا امکانات و زمینه های درخور برای اجرای این چنینیِ آموزش به زبان مادری فراهم است یا فراهم می شود؟ با چه سنجه ای،زبانی را برای آموزش در یک منطقه برگزینیم؟ چند زبان مادری باید در کشور برای آموزش برگزیده شوند؟ اگر امروز در دو- سه منطقه،آموزش با زبانی مادری- به گونه ای که گفته شد- اجرا شود،دیگر مناطق کشور آیا خواستار اجرای چنین طرحی نخواهند شد؟ و آیا این همه گوناگونی،ضروری و ممکن است؟ آیا زبان های برگزیده شده از نظر ساختار و ویژگی های تاریخی،توانایی اجرای این طرح را دارند و اگر کاستی هایی وجود دارد،چند سال و چه ابزارهایی برای توانمند سازی آنها ضروری است؟ و ....

3-       از دیدِ آموزشی،بی گمان طرح آموزش به زبان مادری،گره گشای یادگیری میلیون ها ایرانی خواهد بود که سال های نخستین زندگی را با زبانی جز فارسی می آغازند و از این رو برای ورود به گستره آموزش نیازمند یک دوره گذارند. در برخی از مناطق کشور،کودکان پیش از ورود به دبستان کمتر فارسی می گویند و می شنوند. از این رو در یادگیریِ درون مایه های آموزشی،دچار دشواری های گفتاری،شنیداری و نوشتاری شده و این می تواند پیامدهای ناگواری برای فرآیند آموزش پدید آورد. شاید بخشی از آمار بالای بازماندگان از آموزش در مناطق مرزی،برآمده از این گرفتاری آموزشی باشد. از این روست که در سند تحول بنیادی آموزش و پرورش نیز می خوانیم : "برای حمایت از یادگیری کودکان متعلق به اقوام غیرفارس زبانِ ایرانی و برخورداری آنان از فرصت برابریادگیری و رشد،نظام برنامه درسی باید یک دوره تعریف شده"انتقال" از زبان مادری به چرخه زبان رسمی(فارسی) را در کانون توجه قرار دهد. ویژگی های فرهنگی و زبانی مناطق مختلف در برنامه های درسی این دوره محوریت خواهد داشت."

اکنون آموزش به زبان مادری در پیشانی خبرهای فرهنگی- آموزشی کشور قرار گرفته است و مخالفان و همراهان فراوانی را به دنبال خود می کشد. شاید نخستین کار- ویژه دولت در این زمینه،توضیح درباره چارچوب های اجرایی و حدود اجرای آن باشد،تا پراکندگی و گرد و غبار پیرامون این طرح بکاهد و زمینه ای درخور برای اجرای آن فراهم آورد.

http://niknezhadmr.blogsky.com/

میدها و سرمایه ها ی انسانی و افتخارات ما به کجا می روند؟

میدها و سرمایه ها ی انسانی و افتخارات ما به کجا می روند؟
علی اصغر ذاتی
چرا رویکرد به ناهنجاری  سرخوردگی   بی هویتی در بین نوجوانان و جوانان ما موج می زند و اغلب آنان این چنین سر گشته و حیران  تمایل به بیرون دارند؟

پرسش مشخص این است.آزادی  این گرانمایه مفهوم  انسانی که حاصل آن بالندگی و شکوفایی با تکیه به خرد و توانایی بشری است ، کجای برنامه های آموزشی قراردارد؟ که به تربیت نسلی پویا با استعدادی شکفته با نشاط وطراوت وانگیزه واندیشه برای دانستن بیانجامد؟!و با گذراندن دوره های آموزش عمومی به هویت یابی ، استقلال ، زندگی خواهی، شخصیت سازی درک درست وکار آمد از آموخته ها وافزایش طراوت وانتخاب خود خواسته هنجارها  فارغ ازوعده مجازات  برسند . 

 انسان با سواد متمدن ومدرن هنجارها را نه ازترس ونه به وعده ی پاداش رعایت می کند . بلکه درتعیین قوانین مشتقیم یا از طریق نماینده مشارکت دارندوبنا برضرورت اجتماعی نه بر پایه ی منافع فردی به هنجارها عمل می کنند واگر به پشتوانه ی  نظر فردی واستدلال عقلی وگروهی وخرد جمعی به رهیافت ودستاورد تازه ای نیز رسیدند دربستر سبز وبالنده ی آزادی به تغییر،اصلاح ویا حتی ساختار شکنی می پردازند تا به سامانی نوتردست یابند. دراین راه تنها به اندیشه وبیان آزاد آن وگفتگو و کنش متقابل موافق ومخالف و دوری جستن ازهرگونه تابو اندیشیدن مطلق وپذیرفتن وپرداخت  هزینه ی فردی وگروهی واجتماعی باورمندانه عمل می نمایند.   


به نظر می رسد، برنامه ریزان آموزشی و مدیران جامعه ی ما به سادگی ازضرورت  طرح مساله ی آزادی می گریزند وآموزش را تنها در حفظ کردن سرتیترها وآشنایی با مفاهیم پیچیده و به درک نرسیده ی آموزه هایی  درزمینه  ریاضی  فیزیک  شیمی وتکرار بازدارنده  آن می دانند وبر مفاهیم علمی و به ویژه حکم های اخلاقی و بمباران ذهنی هنجارهای یکسویه وجهت دار در رویارویی با زندگی شادمانه اصراردارند، محدود مطلق و تاریک عمل می نمایند .لذا به جز محدوده ی آموزش هدفدار گلخانه ای ، خیل انبوهی از دانش آموزان با اضطراب ، بی انگیزه گی  افت تحصیلی وتمایل به ناهنجاری و آینده ای نا روشن و نگرانی  ودر نهایت بامدرک گرایی روبرویند.

آقایان مسئول  آیامی دانید؟ اغلب نزدیک به همه ی دانش آموزان دوره ی ابتدایی به ویژه دختران علاقمند وپر تلاش به یادگیری   آلوده به اضطراب بازدارنده به تحصیل ادامه می دهند وهمواره نگران دریافت نمره ی بیست هستند .که اتفاقا براساس مختصات  وشرایط موجود وروشن در ساختار آموزشی و روشهای ارزیابی ما این نگرانی نیز دامن زده می شود وحتی بسیاری از کودکان به دلایلی  نگرانی پیچیده ای در زمینه ی تفاوت رفتار وحس تبعیض آموزگاران رادرکلاس دارند وحتی ازرقابت ناشناخته وبازدارنده ای نیز  در بین خود  رنج می برند.از تکیف زیاد مدرسه گلایه دارند. ازاینکه مجبورندهرروز ساعت هفت صبح خواب آلوده به مدرسه بروند،ناراحتند! اغلب آنان ازمحیط مناسب ومتناسب وطراوت ونشاط لازم و امکان بازی و دسترسی به دانستن آنچه حق آنان است محرومند واز نظر این گزارش تحت فشار باورمندانه و ایدئولوژیک وحتی تبلیغات فرهنگی وسیاسی وپروپاگاندا وغیر شادمانه زیستن ومحرومیتها ومحدودیت های بسیار دیگری از زاویه های گوناگون قرار دارند. ازبازی کافی امکانت لازم ،محیط خانوادگی واجتماعی سالم مطلوب  آموزش کافی ودرست   رسانه ی مدرن وشایسته  وسایل کمک آموزشی لازم و توجهات وبررسی ها ی روان شناختی وحمایتی لازم و بسیاری دیگر ضرورت ها  کم بهره اند.هنوز ممکن است کودکان دلبند ما درحوادث بخاریهای نفتی بسوزند وحتی بسیاری از کلاسهای ما در شهرها وروستا ها در فصل سرما ازداشتن همان بخاری نفتی هم بی بهره اند. کاربرای انجام ونقص برای رفع بسیار است.تهیه کننده ی این گزارش صادقانه اظهارمی کند طی سی سال تدریس یک بارنظارت وارزیابی و پیگیری درست ومتناسبی را در مراحل آموزش خود ندیده و احساس نیز نکرده چون معتقد است دراین محدوده  ساختاری راهبردی وتکنیک وشگردی روش مند فعال نبوده واز سوی دیگر حتی حوزه ی تصمیم سازی وبرنامه ریزی  مدیریت وکنشگران وآموزگاران و دانش آموزان را نیز به طور کل محروم از چنین دقت نظری    می داند. تا برسد به بخشهای خاص وطرحها ی توسعه وتغییرات صورت گرفته در نظام آموزشی وضرورتهای ارتباط با اولیا ومسائل آن و دیگر متغیرهای موثر درزمینه زاویه های بحث مورد نظرکه همواره مورد غفلت بوده وهست. سوال مشخص دیگری مطرح است،َ آیا باتوجه به شرایط زیست محیطی وآلودگی های موجود درشهرها که بسیارخطرناک و آسیب ساز هستند، فارغ از هر مساله وگروه دیگر برای جلوگیری از آسیب جسمی کودکان درمدارسی که در کانون آلودگی شهرها قراردارند ودرآن محیط ها ورزش هم می کنند و بالاجبارامتحان سلامتی جسمانی نیز می دهند، چه تدبیری اندیشیده اید؟!

 درصد قابل توجهی از کودکان دختردرزمینه ی  نارسایی های قامتی واسکلتی  مشکل دارند. آیا کودکان ما باید همچنان در کانونهای آلوده به جنب وجوش ورزشی وتنفسی ادامه دهند؟ آیا به درس های  اجتماعی ، تاریخ وهدیه های آسمانی وآیات  قرآنی و مشکل بودن حفظ آن برای کودکان توجه نموده اید؟ مفاهیم اغلب آن راکه مردانه است  متناسب دختران خردسال می دانید ؟! آیا کتاب اجتماعی  کودک را با حقوقش درخانواده وجامعه آشنا می کند یا بیشتر معطوف به آموزش تکلیف  ارادت ورزی وآشنایی با ارکان اقتداراست ؟ چرادر قالب آموزش اجتماعی ،عمل جمعی  هم افزایی و همگرایی تیمی به آنها آموزش داده نمی شود ؟ آموزش کدام مفاهیم پیشینی  وضروری تر است . در مورد درس تاریخ کودکان با حفظ کردن اسم افراد وجریان های  نامانوس تاریخی مشکل دارند. آموزه های تاریخی بهتر است  به صورت داستانی و نقشی که در تغییرات عینی زندگی اجتماعی داشته اند آموخته شوند و رسوب ذهنی و برداشت تاریخی کودکانه مورد امتحان ساده قرار گیرد، اساسا همه ی آموزه ها ومفاهیم ضرورت امتحان گرفته شدن دقیق ندارند. درس ریاضی ومفاهیم آن کودکان را گرفتار سخت آموزی نموده وموجب می شود تا کودکان از فکر کردن وعمل هوشمندانه ی محاسبگرانه حتی در زندگی  روی گردان شوند.آیا هنوز به روش آموزش پرحجم والبته پر تکرارحساب ریاضی وهندسه معتقدید؟ تکلیف کودکانی که در آموزش پایه های قبل ضعیف بوده اما در مجموع قبول و به کلاس بالاتر آمده اند چیست؟ موارد مزبور تنها بخش کوچکی از مشکلات کودکان دانش آموز ابتدایی بودکه البته به خاطر رعایت محدودیت ها به شدت گرفتارخود سانسوری ارائه شد.

دانش آموزان ما دردوره ی متوسطه ی عمومی نیزبا مشکلات بیشتری رودررو هستند که بیشتر به آنها پرداخته شده  ازجمله کابوس کنکور،نیازهای فیزیولوژیکی وطبیعی، نیاز به استقلال ،درس های سخت علوم پایه، کنترل های خانوادگی  ونگرانی های پیچیده ی اجتماعی که آنان با سکوت ونگرانی ناظر برآن هستند ، چه ذهنیتی برای آنان ایجاد می کند؟ آنهم در شرایطی که رسانه ها و ماهواره ها تصاویر جذاب وشگرفی ازکشورها ی دیگر گزارش می کنند و میلیونها دستگاه کامپیوتر در ادارات و وسازمانها خاک می خورند. چرا درکلاس درس رایانه مدرسه ی نمونه ازپرده ی تصویری ونمایش آیکون ها بجای کامپیوتراستفاده می شود،در حالیکه  هزاران دستگاه قدیمی امروز به زباله تبدیل شده اند. چرا درس مبانی رایانه جدی گرفته نمی شود و در برخی موارد ،در این درس ؛دانش آموزان از معلمان جلوترند؟به این دلایل و بسیاری مستندات دیگر از جمله مهاجرت اغلب دانش آموزان ودانشجویان المپیادی به کشورهایی که جهت جذب چنین سرمایه های سرگردان وارزشمندی تلاش می کنند وبیکاری ودیگر پدیده های اجتماعی بازدارنده ،چشم حیران وسرگشته ی دانش پژوهان ما حسرت بار به بیرون دوخته شده است ؟!       

یاور کانون صنفی معلمان ایران

همراه دانش آموزان و نسل جوان

http://yavarzat.mihanblog.com/

شکل های صنفی عرصه یی برای کنشگری مدنی معلمان


تشکل های صنفی عرصه یی برای کنشگری مدنی معلمان


نویسنده: میلاد نوروزی*

معلمان و دانش آموزان به عنوان مهم ترین کنشگران عرصه آموزش و پرورش شناخته می شوند. بجاست اگر تصمیمی قرار است اتخاذ شود که با کار و زندگی حرفه یی این عزیزان در ارتباط باشد از نظرات این اصلی ترین رکن های مجموعه آموزش و پرورش بهره گرفته شود و به آرا و مطالبات آنها احترام گذاشته شود. پیش از این وزیر آموزش و پرورش در رویکردی متفاوت از مسوولان سابق از فرصت دانستن تشکل های صنفی معلمان برای اداره مجموعه بزرگ آموزش و پرورش سخن گفته بود و این تشکل ها را پلی برای ارتباط بهتر و عمیق تر بدنه با حوزه ستادی برشمرده بود. تشکل هایی که در هشت سال گذشته عرصه کنشگری بر آنها بسیار تنگ شده بود. مطالبات، نظرات و نقدهای آنها به هیچ انگاشته می شد. مسوولان سابق ترجیح می دادند از در تقابل با آنان سخن بگویند. بی شک اگر اندکی گوش شنوا برای شنیدن نقدها و اندرزهای آنان در قبال رویکردهای غلط آموزش و پرورش در این سال ها وجود داشت اکنون آموزش و پرورش با وضعیتی به مراتب به سامان تر از امروز روبه رو بود. یکی از مولفه های دولت های مردم سالار این است که دولت و حوزه حاکمیت به این نتیجه رسیده اند که برای اداره بهتر امور ناگزیرند که به نهادهای مدنی بها بدهند چرا که این نهادها انعکاس واقعی تر، نزدیک تر و شفاف تری از آرا و مطالبات مردم و اصناف به آنها منتقل خواهند کرد. که البته از جمله لوازم و شرایط نیل به چنین فضایی وجود عرصه باز نقد و کنشگری مدنی را ایجاب می کند: فضایی که در آن دولت و نهادهای مدنی در مقابل قانون یکسان فرض می شوند و حرکت های فراقانونی در آن جایی ندارد. حالاکه وزیر محترم از قصد و اهتمام خود برای تعامل با تشکل های صنفی سخن گفته است و آنها را چشم و گوش های مجموعه آموزش و پرورش توصیف کرده، انتظار می رود تا زین پس ترس از نقد و بیان واقعیت های آموزش و پرورش موجب نشود که معلمان روزه سکوت بگیرند. چنان که در سال های پیش حتی برخی معلمان تاوان نقد عملکرد وزیر در مواجهه با مساله شین آباد را با احضار و توبیخ و محرومیت پرداخته بودند.
    
    آموزگار *
     اعتماد  -    10      اسفند    92

مسوولیت اجتماعی رسانه ها


مسوولیت اجتماعی رسانه ها


نویسنده: ساعد یزدانجو

رسانه ها این روزها به یکی از مهم ترین ابزار ایجاد اعتماد و همبستگی و همدلی بین اعضای جامعه تبدیل شده اند. یکی از وظایف مهم رسانه ها می تواند ایجاد حس شهروندی در مخاطبانی باشد که روزبه روز به فردیت بیشتری دچار می شوند.
    در ادبیات مربوط به اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری آمده است که وظیفه یک روزنامه نگار تنها دادوستد فعالیت فکری او با دستمزد نیست. ژورنالیست باید به مصالح اجتماعی فکر کند، آگاه کردن مردم را در نظر داشته باشد و در پی حقایق باشد. او هر لحظه باید تصمیم بگیرد که چه خبری را چگونه و با چه نیتی بنویسد. روزنامه نگار حتی در نوشتن یک خبر چند خطی هم باید بسیاری از مسایل را از خواست مردم تا سیاست های دولت در نظر بگیرد و در این راه، به راحتی ممکن است به اشتباه یا سوء استفاده کشیده شود. بنابراین همیشه باید اخلاق را هم پیش چشم داشته باشد. برای بسیاری از روزنامه نگاران بعدِ اخلاقی و حرفه ای روزنامه نگاری، اهمیت ویژه ای دارد چون علت اصلی روی آوردن آنها به این حرفه در واقع همین بعد اخلاقی و علاقه مندی به تشریح نابرابری های موجود در اجتماع، ایجاد ارتباط بین مردم و شکل دادن به جامعه بوده است؛ وگرنه اگر در پی دستمزد صرف و کسب دارایی بودند، اصلاشاید هیچ گاه به روزنامه نگاری و فعالیت در رسانه ها فکر نمی کردند.
    ماجرای رسانه ها و جایگاه آنها در کشورهای در حال توسعه بیشتر از رسانه ها در کشورهای توسعه یافته پررنگ تر و به تبع آن پربحث تر و چالش برانگیزتر هم است. رسانه ها نقش مهمی در بسیج عمومی دارند و نقطه خطر اینجاست که اگر رسانه ای به هر دلیلی با موضع عموم در تضاد باشد، به همان اندازه که در بسیج افکار برای اتحاد علیه خواست عموم تلاش کنند، مانع ایجاد همبستگی به نفع خود خواهند شد و اگر بیش از حد هم بر موضع خود اصرار بورزند، باعث بروز همبستگی اجتماعی علیه خواسته خود می شوند. نکته اینجاست که سرعت این اتفاقات در مواقع بحرانی، از بحران های اجتماعی گرفته تا اقتصادی، افزایش خواهد یافت.
    در کشورهای در حال توسعه، نوعی ژورنالیسم وجود دارد که به آن «ژورنالیسم توسعه» گفته می شود؛ این نوع روزنامه نگاری مسوولیت پذیر در کشورهای در حال توسعه به شرایط ویژه این کشورها باز می گردد که باعث می شود روزنامه نگاران هر خبری را به صرف دارابودن ارزش های خبری کلاسیک منتشر نکنند و در انتشار برخی از اخبار علاوه بر مسایل تکنیکی و حرفه ای صرف، به فواید یا مضرات عام اجتماعی آن نیز بیندیشند. اخبار توسعه، مطالب مربوط به پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی حاصل کوشش و برنامه ریزی انسانی است اما باید توجه کرد که این اخبار با خبرهای تشریفاتی روابط عمومی دولت ها تفاوت دارد. اخبار توسعه لزوما مثبت نیستند و گزارش های شکست و ناکامی هم جزو آن محسوب می شود. روزنامه نگاری توسعه بر مردم و نیاز های آنان تاکید دارد و موضوعاتش تنها اقتصادی نیست. از سوی دیگر توجیه کننده برنامه ها و سیاست های دولت ها نیز نیست. در این شیوه روزنامه نگاران برنامه های اجراشده را با برنامه های اولیه مقایسه می کنند و در تلاش هستند که بفهمند آیا آنطور که دولت ها ادعا می کنند پیشرفت ها صورت گرفته است و به طور کلی تر آیا این برنامه ها با نیاز مردم منطبق بوده است. در یک کلام، می توان گفت روزنامه نگاری توسعه بیشتر به فرآیندها و چگونگی و نحوه اجرای برنامه ها می پردازد.
    در ایران، مثل هر کشور در حال توسعه ای، رسانه ها در ایجاد همبستگی اجتماعی نقش بسیار مهمی بازی می کنند. دو ماجرای تراشیدن موی معلم مریوانی و چند روز سخت زمستانی در شمال، می تواند نقش رسانه ها را در ایران و ظرفیت هایی که از آنها می توان استفاده کرد اما معمولامغفول می مانند، بهتر ارزیابی کرد. ماجرای همدردی معلم مریوانی و تراشیدن موی او برای همراهی با دانش آموزش که بر اثر بیماری موهایش ریخته بود، بازتاب گسترده ای در رسانه های ایران پیدا کرد و تمرکز رسانه های زیادی در داخل ایران، کار را به خارج از کشور نیز کشاند و حتی روزنامه انگلیسی گاردین را هم به این اتفاق علاقه مند کرد. رسانه ها به قدری به موضوع پرداختند که خارج از حیطه معلمان از جمله یک مجری تلویزیون نیز به جمع سرتراشندگان برای همدردی پیوستند.
    اما هرچه همدلی برای معلم مریوانی پرشور و قابل توجه رسانه ها بود، مساله کمبود گاز برای ایرانیان شمال کشور چندان برجسته نشد. در هفته های گذشته و تقریبا در همان روزها که رسانه ها مساله معلم مریوانی را پوشش می دادند، ایران با سرمای بی سابقه ای روبه رو بود و شمال کشور در محاصره برف بود. عملاشمال ایران تعطیل شده بود و مردم در خانه هایشان بدون گاز و برق گیر افتاده بودند و برف نیز تقریبا همه راه ها را بسته بود. شدت سرمای زیر صفر به حدی رسیده بود که مصرف گاز بیش از هر وقت دیگری شده بود و دولت مدام اعلام می کرد برای تامین نیاز خانگی، گاز مورد نیاز واحدهای صنعتی قطع شده است. تلویزیون و رسانه ها با ماجرای برف مثل رسانه های روبه رو با برف در کشورهای توسعه یافته برخورد می کردند؛ یعنی به ارزش های کلاسیک خبری برخورد و فراوانی بیش از دیگر جنبه های قضیه اهمیت می دادند در صورتی که اگر بیشتر از زاویه مسوولیت اجتماعی و ژورنالیسم توسعه به مساله سرما و برف نگاه می کردند، می توانستند بیشتر روی تشویق ایرانیان برای صرفه جویی در مصرف گاز برای کمک به هموطنانشان در شمال کشور تمرکز کنند. رسانه ها می توانستند فضایی به وجود بیاورند که احساس همدلی مردم را برای صرفه جویی جلب کنند و چون این خواسته با مطالبات مردم نیز همسو بود، احتمالابه راحتی می توانستند در کار خود موفق باشند. این کار می توانست برای دولت نیز بسیار سودمند باشد و فشار انتقادات روی آنها برای ناتوانی در تامین گاز خانگی استان های شمالی را کم کند. اما عملااتفاق خاصی در این باره رخ نداد، هماهنگی اجتماعی برای رسیدن به یک هدف شکل نگرفت و مدت ها طول کشید تا شمالی ها دوباره خانه های خود را گرم کنند.

شرق - 8    اسفند    92

پرورش شهروندان(بخش پایانی)

پرورش شهروندان(بخش پایانی)  


 

                                                         فرناندو ریمرز

                                                 برگردان : مهدی بهلولی

پس آموزش و پرورش دولتی به عنوان راهی برای آموزش همه ی مردم برای مشارکت در سپهر همگانی به منظور کمک به پیشرفت جامعه آغاز گردید. میان ایده های پیرامون آنچه که مدرسه ها باید در راستای آنها باشند و ایده هایی پیرامون این که چگونه اطمینان یابیم که آموزش به آن هدف ها دست می یابد و چگونه آموزش با بسیج اجتماعی و  سیاست های دست یابی به زمینه های مشترک میان گروه های اجتماعی گوناگون درهم می آمیزد،کنش و واکنش هایی بود. این میانکنش ها بود که پدید آمدن آموزش و پرورش دولتی را امکان پذیر ساخت. برای نمونه،در آمریکا و در ایالت ماساچوست،هوراس مان،میان آموزش و پرورش دولتی ِ تثبیت شده با بینشی اخلاقی برای مدرسه ها، پیوندی زد. این نگرش،به مردم با ریشه های گوناگون فرهنگی کمک می کرد تا احساس اعتماد را گسترش دهند و ریشه هایی مشترک با همدیگر بیابند. بدین خاطر است که در سراسر جهان،مردمی که هوراس مان و دیگرانی همچون او را دوست دارند،رفته رفته،بافتی آموزشی پدید آوردند که این امکان را برای همه ی کودکان فراهم می سازد تا مهارت هایی به دست آورند که به آنها امکان دست یابی به واژه های نوشتاری را می دهد، امکان رسیدن به دانش،به امکاناتی که آنها بسا به گونه ای دیگر نتوانند داشته باشند،و به تبدیل شدن به معماران زندگی خودشان. این امر،در سراسر جهان،پیامد حق برخورداری از آموزش و پرورش به عنوان یکی از سی حق بیانیه جهانی حقوق بشر بود- بیانیه ای که پس از جنگ جهانی دوم به تصویب رسید. این بیانیه،از جنبش جهانی گسترش سامانه های دولتی آموزش و پرورش و فراهم ساختن فرصت آموزش دیدگی برای همه کودکان،پشتیبانی می نماید.  

اما با وجود پیروزی های چشمگیری که نشان از حق جهانی برخورداری از آموزش دارند ما نیازمند به بهبود کارآمدی مدرسه ها در پرورش شهروندان توانمند هستیم. شماری از پژوهش ها،خبر از افت سرزندگی آموزش های مدنی و درگیرشدن های دموکراتیک می دهند و کاهش در سرمایه ی اجتماعی،سطوح پایین اعتماد میان و درون گروه های قومی،سطوح پایین درگیر شدن در امور مدنی،اعتماد پایین به حکومت های دولتی،کارایی پایین سیاسی و گستره ای از نتیجه های منفی مدنی دیگر را نشان می دهند. شواهد بررسی ارزش های جهانی،سطوح پایین دلبستگی به سیاست در سراسر جهان را تآیید می کنند. همچنان که در جدول 2 دیده می شود درصد بالایی از جمعیت،سیاست را مهم نمی پندارند و به آن گرایشی ندارند.

جدول 2

 

 [مترجم : برای دیدن بهتر و بزرگ تر جدول 2به پیوند زیر بروید :

http://postimg.org/image/608fnszvz/]

داده های بررسی ارزش های جهانی،همچنین نشان می دهند که اقلیتی از مردم،عضو کنشگر بخش سیاسی،اتحادیه ی کارگری،سازمان محیط زیستی،یا سازمان خیریه انسان دوستانه هستند. همانگونه که در جدول 3 دیده می شود سطوح پایین معناداری از اعتماد در مردمی وجود دارد که در دین یا ملیت متفاوت اند.

جدول 3. تا چه اندازه اعتماد دارید به ...

  

[مترجم : برای دیدن بهتر و بزرگ تر جدول 2به پیوند زیر بروید :

http://postimg.org/image/6rls21kub/]

 این نبود اعتماد،امکان درگیر شدن در سپهر همگانی به عنوان افراد برابر را محدود می کند،به ویژه در زمانه ای که با پدیده ی جهانی شدن،مهاجرت و فرصت های دیگر و نیاز همکاری مردم ِ با زمینه های فرهنگی گوناگون ،چشمگیرانه افزایش یافته است. درخور درنگ این که این سطوح پایین اعتماد مدنی،حتی در کشورهایی رخ داده که دانش آموزان،سطوح بالایی از موفقیت آموزشی در آزمون هایی همانند پیزا(PISA) دارند. برای نمونه،در کانادا،یا در فنلاند،پیرامون یک چهارم جمعیت،خیلی زیاد،یا به هیچ رو،به کس دیگری از دین یا ملیتی متفاوت،اعتماد نمی ورزند.

 اگر ما باید به شایستگی،نسل های آینده- هم بومی ها،و هم مهاجران و کودکان شان- را مجهز به کردارهای فرهنگی کنیم که به آنها اجازه می دهند تا کارآمدانه،به سپهر همگانی یاری رسانند،بایستی دفاع جانانه تری از آموزش و پرورش مدنی در مدرسه هایمان کنیم. ما باید بار دیگر بیندیشیم که چه نوعی از آموزش و پرورش مدنی،کارآمدانه،به توسعه توانمندی دانش آموزان برای پیوستن به دیگران- بر روی خط های ضربدری- و در پذیرش مسئولیت برای همکاری با دموکراسی در برنامه های شهروندان معمولی،یاری می رساند. این کار نیازمند این است  که رهیافت آموزشی به آموزش و پرورش مدنی به سوی یادگیری برنامه- بنیاد و تجربی،گسترش یابد؛یادگیریی که برای گسترش نه تنها دانش،بلکه منش و توانایی عمل کردن بر بنیاد دانش شخصی،طراحی شده باشد. ما باید با فراخواندن دانش آموزان به درک چالش های مدنی و توسعه مهارت ها برای پرداختن به آن چالش ها در فرآیند پژوهش بر روی آنها،دانش آموزان را توانمند سازیم. در سده ی بیست و یکم،مفهوم آموزش و پرورش مدنی،نیازمند این است که ما،همزمان،دریافت های شناختی را به همراه مهارت های درون فردی و میان کسانی،پرورش دهیم تا مردم توانا به عمل بر بنیاد این دریافت ها و دانسته ها گردند. در چارچوب فراگیری فرمان راندن بر خود و همکاری با دیگران و راهنمایی و اثرگذاری بر آنها است که ما نسل آینده را آماده ی هدف های پیشرفته همگانی خواهیم ساخت.

 مساله ی بزرگ آموزش مدنی سده ی بیست و یکم،بایستی پشتیبانی از پرورش شناختی،توانمندی های درون فردی و میان کسانی باشد تا دانش آموزان نه تنها در سپهر همگانی شرکت جویند و سنجشگرانه با ایده هایی که برای دموکراسی مهم اند همانند آزادی مذهبی،درگیر شوند بلکه دست به نوآوری های اجتماعی بزنند و با همکاری همدیگر- همکاری با کسانی متفاوت،در میان خط های بسیاری که هویت های چندوجهی ما را تعریف می کنند- به حل چالش ها بپردازند.

 آموزش کیفی،باید آن گونه از آموزش تعریف شود که به پدید آوردن گستره ی بی کم و کاستی- و نه تنها شماری-  از مهارت ها و بروندادهایی یاری می رساند که هر کدام بخشی از این بینش بلندپروازانه اند. پدید آوردن چنین آموزش کیفی،وظیفه ی پیشه ی آموزگاران است،پیشه ای که باید تعریف ساز و کارهای پدیدآوردن بهسازی های بایسته برای زنده نگه داشتن چنین آموزش کیفی را در دست گیرد.

 این هدف ها همچنین باید به سیاست ها و کردارهایی شکل بخشند که داوطلبان پیشه ی آموزش را جذب می کنند، پرورش داوطلبان را پیش می برند،فرآیند آموزش،و آماده سازی آموزگاران برای واکنش بر بنیاد کارآمدی شان در پرورش شهروندانی توانمند را ارزشیابی می کنند. ارزشیابی اینچنین آموزش کیفی،اگر می خواهد داد سرشت چند بعدی آموزش کیفی را به تمامی بدهد،خود بایستی چند بعدی باشد،و نیازمند گرفتن داده ها از منابع گوناگون اطلاعات و سهم دارندگان گوناگون[در آموزش] است.

 آموزشگران و دیگر سهم دارندگان،در پیش بردن تلاش ها برای پشتیبانی از پرورش شهروندانی توانمند- شهروندانی که می توانند به یکدیگر،برای همکاری با هم  در پیش برد پیشرفت اجتماعی،اعتماد ورزند- بایستی فرآیند همسانی از همکاری در ساختن فضاهای عمومی در آموزش و پرورش را به نمایش بگذارند. اگر اعتماد،برای دموکراسی، بنیادین است،برای بهسازی آموزشی هم بایسته است. در هسته ی بهسازی آموزشی،آموختن نهفته است،آموختن با دانش آموزان،با آموزگاران،با مدیران و با سیاست گذاران. هیچ کس،با هراس از قانون،چیز زیادی فرانمی گیرد.

 هم پیمان و همسو کردن کنش هایمان،برای این که با بینش اخلاقی ِ پرورش ِ شهروندان ِ توانمند ِ روادار،به پیشه ی آموزش جان تازه ای بخشیم،ما را با آرمان های بنیادین آموزش و پرورش دولتی،و در واقع،با آرمان های بنیادین فرمان روایی دموکراتیک،همبسته خواهد ساخت.

 http://worldsofeducation.org/en/magazines/articles/190     

http://bohluli.blogsky.com/

آموزش به زبان فارسی

آموزش به زبان فارسی

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،8 اسفند 92

چندی است که بحث زبان مادری و آموزش آن در مدرسه ها،به یکی از بحث های کمابیش داغ  در رسانه های کشور تبدیل شده است. اگر از مخالفان این بحث بگذریم- که از بنیاد با طرح آموزش زبان مادری مخالف اند و  گویا چندان پرشمار هم نیستند- در میان موافقان آموزش زبان مادری،مساله ای مهمی که خود محل بحث و گفت و گو است این است که آیا در اجرای این برنامه،همه ی آموزش باید به زبان مادری باشد و یا نه آموزش باید به زبان رسمی کشور(زبان فارسی)انجام پذیرد و زبان مادری هم باید در کنار درس های دیگر آموزش داده شود. این نگارنده از موافقان آموزش به زبان فارسی است. البته گاهی آموزش به زبان مادری،محدود به یکی دو سال نخست آموزش و آن هم در برخی منطقه های ویژه می گردد که کودکان در برقراری ارتباط با زبان رسمی،دشواری های بسیار دارند. روشن است که این بحث،با آموزش همه ی درس های همه ی پایه ها در سراسر کشور به زبان مادری،فرق می کند.

 اما درباره ی آموزش به زبان مادری،اگر مساله به افت آموزشی برمی گردد و این که نبود آموزش به زبان مادری،یکی از ریشه های مهم افت آموزشی است،به نظر،آسیب شناسی نادرست و ناواقع بینانه ای است. افت آموزشی و پایین بودن کیفیت آموزشی در ایران،ریشه های گوناگون دیگری همچون پایین بودن حقوق فرهنگیان،بالا بودن شمار بیکاران دانش آموخته ی دانشگاهی،نظری بودن بیش از اندازه ی درس ها و خسته کننده بودن آنها و در کل محیط مدرسه،فقر اقتصادی و فرهنگی خانواده ها،و بسیاری از عامل های ریز و درشت دیگری دارد که سال هاست از سوی کنشگران صنفی فرهنگیان و کارشناسان آموزشی گفته شده اند. این نگارنده تا اندازه ای با آنچه در برخی از رسانه های آموزشی جهانی در جریان است هم در پیوند است و تا آنجا که دیده و خوانده ام کمتر کارشناس آموزشی جهانی،نبود آموزش به زبان مادری را یکی از علت های مهم افت آموزشی دانسته و می داند. از این رو،کشیدن پای افت آموزشی در وسط این داستان و بیش از اندازه بزرگ کردن آن،می تواند ما را از برخورد با سازه های اصلی و مهم تر افت آموزشی،دور سازد.

 اما نکته ی مهم تر،این که پافشاری بر آموزش به زبان مادری،می تواند به قربانی شدن رشد همه جانبه ی انسان و پیشرفت اندیشگی او بینجامد. بی گمان زبان مادری،در بیان احساسات شخصی و عاطفی انسان ها،نیرومند تر از زبان دوم آنهاست. اما آیا در بیان اندیشه های علمی و فلسفی هم اینچنین است؟ کسانی که با علم و فلسفه آشنایی دارند نیک می دانند که هم اکنون سال هاست که یکی از بحث های بنیادین در ترجمه اندیشه های ژرف فلسفی و علمی به فارسی،کمبود و کم توانی این زبان است. گرچه تلاش های بسیار در نیرومندسازی این زبان انجام گرفته و دارد می گیرد اما هنوز هم تا رسیدن به یک زبان نیرومند علمی- فلسفی فارسی،راه درازی در پیش است. هم اکنون پرسش این است که آیا زبان و گویش های محلی و بومی ایران،توانایی انتقال اندیشه های گستره های گوناگون و نوین انسانی را دارند؟ و آیا این درست است که توان ایرانیان ترک و کرد و ترکمن و عرب و بلوچ و لر و ...تقسیم به پردازش زبان های بومی و مادری خودشان شوند و نه زبان رسمی کشور؟ آیا زبان های انگلیسی و آلمانی و فرانسوی و دیگر زبان های نیرومند جهانی به همین روش،به استواری و توانمندی کنونی رسیده اند؟ آیا دست یابی به زبان فارسی هر چه پخته و پرداخته و نیرومندتر از زبان فارسی کنونی،به بسیجی از همه ایرانیان نیاز ندارد؟

 باری،آموزش به زبان و گویش های مادری،در زمانه ای که هر روز در جهان،اصطلاح های نوین علمی،فنی و فلسفی تازه ساخته و شنیده می شود،سست کردن پایه های زبان فارسی می نماید و دور ساختن بیش از پیش گویشوران آینده آن از این زبان. 

http://bohluli.blogsky.com/

به بهانه سالگرد روز معلم



به بهانه سالگرد روز معلم


تقدیم به معلمان و آموزشگران مدارس ابتدایی/ همه بخوانند

"به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد" یادداشتی از علی اصغر ذاتی

(مسئول کمیته تشکیلات و برنامه ریزی کانون صنفی معلمان ایران)

هنوز هم صدای او حتی در آزمایشگاه پیشرفته علوم دانشگاه شریف در گوشم می گوید " آب " تازه مداد دست گرفتن را یاد گرفته بودیم . روزهای اولین سال تحصیلی را با توضیح عکس های کتاب و تصاویری که به دیوار کلاس چسبیده بود ، گذراندیم . مسواک زدن ، شانه زدن در آیینه ، عبور از خط عابر پیاده ، بازی کردن و حرف زدن با بچه ها در حیاط مدرسه ، موضوع عکس های کتاب بود . چند روز خط های راست و کج و پشت سر هم را مشق کرده بودیم . اما نمی دانم چرا عادت کرده ام علامت تعجب ! را که اغلب در کتاب به عنوان تاکید و جمله امری معرفی می شد و علامت سوال آخر مساله ریاضی و آخر سوال امتحان بیشتر جلوه می کرد .

 

خلاصه با مداد قرمز و مشکی یه دفتر مشق نوشتیم ، خط قرمز را از همان روزها به ما حقنه کردند . ما هم دور امضاهای آفرین و صد آفرین معلمان را بامداد قرمز نقطه چین می کردیم و هر روز می شمردیم . تا اینکه خانم حسینی معلم عزیز ما گفت " خوب " بچه ها از فردا درس اول فارسی را شروع می کنیم . با شوق از روزهای دیگر صبح زودتر بیدار شدم و تندتر به مدرسه رفتم . از برنامه صبحگاهی همیشه بدم می آمد ، مسخره بود ، لشکر سرباز کوچولوها ، دادو فریاد و التماس اونم مدرسه دخترانه ، بچه ها رفتند کلاس ، خانم معلم بچه ها رو صف کرد و به آبخوری برد و با صدایی دلنشین تکرار می کرد " آب " . بچه ها چشم هایتان را ببندید !شیر آب را باز کنید و آب را لمس کنید . از آن روز به بعد هر روز چیز تازه یا حکایتی نو شنیدم . وقتی دیکته می گفت خیلی جدی بود . چنان دقت می کرد که گویی خودش دیکته می نویسد . خیلی دوستش داشتم .

تابستان که به روستای شهرمان رفته بودم ، خشکی زمین به من فهماند که آب را هدر ندهیم یعنی چه . پسر دایی ام در مورد درس دارا و سارا داستان زیبایی گفت ، آخه اونا تو کلاسشون سارا هم داشتند و ما همیشه در کلاسمان همه دارا بودیم . من هم از درس انار و بهار و سیب و شکوفه گفتم . دختر داییم از معلمشان حرف می زد که گفته میلیون ها ستاره سیاهی شب را می شکنند تا آفتاب همه جا را روشن کند ، او از من سوال کرد ، آیا معلم شما داستان ماهی سیاه کوچولو رو برایتون گفته ، کچل کفتر باز را چطور ، گفتم معلم ما داستان دیو گفته .

ما هم بویژه دوران ابتدایی فقط حرف معلمان را قبول داشتیم حتی با پدر و مادرمان بحث می کردیم که درس شما با ما فرق می کنه ، خانم ما اینجوری گفته  خلاصه خاطرات روزهای مدرسه یا بهتر بگویم ، دبستان به کمک فرشته های روشنایی و آگاهی ، بیشتر وقتها خیلیزیبا و به یاد ماندنی بوده است .

روزی که خانم معلم دستهای زنانه اش را در خاک باغچه فرو برده بود تا روز درختکاری در حیاط مدرسه نهال بکارد را فراموش نمی کنم ، شقایق که بعدها او هم معلم شده ، برایشآب آورد . دستهای خانم پر از خاک خیس شده بود و او در پاسخ نگار که پرسید ، خانم معلم آیا دستهایتان را هم در باغچه می کارید او با صدای مهربانش گفت آری . دستهایم را در باغچه می کارم ، سبز خواهد شد . شقایق و فاطمه و اشرف و روشنک هم روزی نهالی خواهند کاشت .

من هم واژه های باران و مرد و داس و کار و کارخانه و دهقان فداکار را آموختم حتی مدرسه و معلم مفهوم زندگی و عشق و مادر را برایم معنا کرد . به خاطر دارم که روزی با صدای دلنشین گفت : " زندگی خیابانی است که هر روز از آن می گذرد ، زندگی شستن یک بشقاب است ، زندگی آبتنی کردن در حوضچه ی اکنون است .

هرگز فراموش نمی کنم حتی با گفته های او امروز می توانم مفهوم " داسی از آسمان فرود آمده بود و صدای خاک را می درود " دریابم . خانم حسینی  کلاس چهارم هم معلم ما بود . روز اول مدرسه بعد از تعطیلات نوروزی به قول خودش وفا کرد و شعر علی کوچیکه را برایمان خواند ، حال کردیم . همواره بخشی از آن را زمزمه می کنم . " بوی تنش ، بوی کتابچه های نو ، بوی یه صفر گنده پهلوش یه دو اما بردیا همکلاسی ام همیشه باحرکتی رقص گونه زنگ های تفریح می چرخید و می خواند " حوصله ی آب دیگه داشت سر می رفت ، خودشو ریخت تو پاشویهو در می رفت "

حتی یادم نمی رود که معلم علوم گفت : بچه ها می دانید به تازگی کشف  شده که کریستالهای آب هم مهربانی و محبت ، خشونت و تندی را حس می کنند ، بچه ها آن روز چیزی از حرفهای او نفهمیدن .

آقای کاظمی و مسعودی هر دو معلم کلاس پنجم ما بودند  ، تعجب می کنید ، چرا دو تا معلم ، آره اول آقای کاظمی چند ماه معلم ما بود . او اغلب دوست داشت در فرصت های مختلف از مشکلات خودش که می گفت البته اغلب مردم به آن گرفتارند ، سخن بگوید و تکرار می کرد " دانستن حق همه است ، البته اگر بخواهند "

" چشمها را باید شست ، جور دیگر باید دید " سعی می کرد حرفهایش را به زبان ساده بگوید ، وقتی هم می دید که بعضی از بچه های کلاس به حرفهای او گوش نمی دهند . حرفش را قطع می کرد و می گفت مطالبی هست که امیدوارم سالهای بعد برایتان بگویند و سرش را تکان می داد و می گفت حالا کتاب ریاضی را باز کنید . چند تا مساله حل کنیم . آقای کاظمی ماشین پیکانی داشت که بچه ها می گفتند بعد از ظهر با آن مسافر کشی می کند . او هم مثل خیلی ها مستاجر بود و هنگام اثاث کشی کمردرد شدیدی گرفت و در بیمارستان بستری شد . آقای مسعودی آمد جای او ، ایشان درس ریاضی را سخت می گرفت اما علوم را با علاقه درس می داد و همواره از نداشتن آزمایشگاه شکایت داشت ، کاردستی های معلمی که بچه ها با کمک پدر و مادر درست  می کردند اغلب نمره خوبی می گرفت . بد اخلاق نشان می داد اما مهربان بود . آقای مسعودی از روی کلیله و دمنه دیکته می گغت و از کتاب فارسی و شعر ایراد می گرفت ، خیلی مبادی آداب بود و کراوات می زد . برای همین نادر و یعقوب که دو ساله بودند به او می گفتند ساواکی یا آدم فروش ، نمی دونستم چطوری می شود آدم فروخت اما امروز دیگه می دونم چرا توی محل به چند نفر می گویند آدم فروش ، یعقوب می گفت پارسال من رفوزه شدم اول آقای سعیدی کرمانی قرار بود معلم ما باشه ، می گن همین آقای معودی فروختش ، یه هفته نشد ، اخراجش کردند و کسی خبری از او ندارد .

بردیا معلم کلاس پنجمشان هم خانم بود . خیلی داد می زد و حرص می خورد و هر روز تعدادی از اولیاء بچه ها را دعوت می کرد ، همیشه مقنعه اش گچی بود و توی صورتش آویزان می شد ، از حرف زدن با پسر گنده ها دوری می کرد و هی می گفت ، خب حالا برو یک تسبیح چوبی هم بر گردنش بود .

جواد حرفهای زیادی میزد ، می گفت من نمی دانم چرا آقای هاشمی توی کتاب ما با کت و شلوار سر سفره ی خونشون می شینه ، چرا سارا جلوی برادرو باباش هم روسری می پوشه ، چرا معلم با قاچ کردن یه سیب هم کسر و جمع و تفریق درس می دهند . بعضی وقتها هم عده ای رو می برد پشت شیشه دفتر معلم ها می گفت : بچه ها چایی پارتی رو ببینین ، آقای شمس ، سینی چایی های کمرنگ با استکانهای جور با جور براشون می بره اما توی تلویزیون جلسات ادارات رو که نشون می ده ، آب معدنی ، میوه و شیرینی براشون رو میز چیدن ، جعفری توی روخونی قرآن ضعیف بود و می گفت داداشم دیپلم علوم انسانی گرفته بلد نیست یک خط قرآن بخونه ، می گفت من پاهام بو می ده کفشم پاره است دلم نمی خواد بیام نماز خونه ، از مدرسه هم خوشش نمی اومد . می گفت من 3 تا خواهر و برادر دیپلمه دارم اما هیچکدوم انگلیسی بلد نیستند . بابام بیسواده اما چون تو آژانس هتل راننده است از خواهر و برادرم بیشتر انگلیسی بلده . اصلا به ما جه که تیمور کی بود ، اگه راست می گن به ما بگن چرا دیروز جلوی دانشگاه شلوغ شده ، اصلا چرا توی فیلم زندگی مردم در کشورای دیگه ، دخترا و پسرا توییه کلاس با هم درس می خونن ، لباسای خوشگل می پوشن ، موها شونو ماشین نمی کنن ، از مدرسه می رن ساندویچی و هر چی دلشون می خواد می خرن ، تو خونه همش تلویزیون نگاه می کنند و بازی ، تازه می گن بچه های خارج تو مدرسه مشقاشونو تو مدرسه می نویسن و تو خونه کاری ندارند .

تازه دلم می خواد مثل آقای ورزش باشم . دلم نمی خواد مثل آقای قرآن یا آقای مسعودی شما لباس بپوشم . اصلا می خوام برم خارج ، البته وقتی بزرگ شدم .

پیمان از آقای ایرانی تعریف می کرد . می گفت خیلی مشدیه ، خوش تیپ ، خوش اخلاق ، به دردودل بچه ها گوش می ده ، برای بچه های فقیر کت و شلوار می خره ، یه روزی برای رضا که مریضه و حال نداره راه بره ، ساندویچ خرید . بچه ها خیلی دوستش دارن ، روز معلم براش گل می یارن ، یار احمدی باباش بیکاره ولی بچه های کلاسشون می گن ، برای آقای ایرانی یک جفت جوراب آورده که قبلا پوشیده شده بود ، شسته ، گذاشته تو پلاستیک ، آورده . آقا ایرانی سرش را بوسیده و گفته منم ، برات یک بلوز می خرم ، به بچه ها گفته بود برای من کادو نیاورید ، با من حرف بزنید ، روز معلم برام تو کلاس آواز بخونیدیا برام نقاشی بکشید ، داستان بنویسید ، خلاصه خیلی با حاله می گن توی مدرسه راهنمایی و دبیرستان هم درس می ده ، منم از خانم حسینی و بچه ش پویا تعریف کردم و گفتم همه معلم ها خوبن ، درود بر همه ی معلم های خوب ، درود بر همه کسانی که به جامعه انسانی خدمت می کنند . افراد را آگاه می کنند .

به این بهانه در آستانه روز معلم ضمن احترام و تواضع به جامعه معلمان و زحمتکشان ، از همه زنان و مردان فهیم و آموزگاران آگاه سراسر کشور حتی در شهر ها و روستاها و مناطق درخواست می کنم ، همکاران خود را در تشکل های صنفی فرهنگیان و معلمان کشور یاری دهند . فشارها و محدودیت ها برخی از آنها را خسته کرده ، اجازه فعالیت را محدود کردند اما هر روز توی روزنامه ها تو بوق و کرنا فریاد می زنند که به معلم این داده یا می دهند ، به خوبی می دانند که تلاش صنفی مدنی معلمان کشور در تاریخ به ثبت رسید و شما می دانید که خیلی هم نتیجه داده اما باید پیگیری و کامل شود . از فعالان صنفی و تشکل ها و کانون معلمان شهر های خود حمایت کنیم ، جای آنها با انتخابات در کانون ها و تشکل ها بگیریم و فعالیت اجتماعی مدنی و قانونی آنها را ادامه دهیم ، جای تک تک شما در کانون های صنفی خالی است ، پیامها و بیانیه ها و ارتباطات رایانه ای و ارتباط مستقیم خود را پیگیری نمایید ، جامعه می فهمیم و آگاه و آزاده و معلمان سراسر کشور از طریق برقراری ارتباط با یکدیگر و کانون ها تشکل های صنفی را یاری دهیم و اطلاع رسانی کنیم .

بخوبی می دانیم که حمایت و اتحاد شما از همکارانتان تهدیدها را کاهش می دهد به نتایج را سرعت می بخشد و محدودیت ها را رفع می کند میدانید تلاش اجتماعی شما نه فقط مشکلات صنفی فرهنگیان سراسر کشور را کاهش می دهد بلکه موجب افزایش پویایی و رفع مشکلات نظام آموزشی خواهد شد و حقوق دانش آموز و آموزش نسلی پویا برای آینده را محقق می کند ، بلکه قدمهای موثری در زمینه رشد فرهنگ مشارکت مدنی و آنچه خود بهتر می دانید خواهد شد . 
به عنوان هدیه فرهنگیان و تقدیراز تلاشهای ارزشمند انجام شده در روز ارزشمند معلم همه با هم بیشاز گذشته قدمی به سوی اتحاد آگاهانه برداریم و گسترش فعالیت اجتماعی و مدنی در بین اقشار مختلف مردم در راستای آزادیهای تصریح شده در قانون اساسی که حتی باید مورد قبول مخالفان حق فعالیت های اجتماعی و مدنی باشد را موجب شویم و نام خود را در تاریخ تحولات جنبش معلمان کشور بطور واقعی به ثبت برسانیم .

 ما بدان منزل عالی نتوانیم رسید                   

 هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

http://yavarzat.mihanblog.com/

زنگ گفت و گو و کتابخوانی،و چالش های پیش رو

زنگ گفت و گو و کتابخوانی،و چالش های پیش رو


مهدی بهلولی،روزنامه جام جم،4 اسفند 92

 ویژگی های اخلاقی و منش های انسانی همچون سخت کوشی،صرفه جویی،از خود گذشتگی،استقلال،رواداری و احترام به دیگران،احساس مسئولیت،و حرف شنوی را درنظر بگیرید. اگر از شما بپرسند که در پرورش فرزندان خود کدام یک را در اولویت نخست می گذارید و مایلید که نهادهای فرهنگی و سیاسی کشور- و از آن میان آموزش و پرورش- به کدام یک بیشتر بپردازند،پاسخ تان چیست؟  در یکی از واپسین نظرسنجی های جهانی،که در سال 2013 و در 27 کشور،و از آن میان : آرژانتین،استرالیا،برزیل،آمریکا،چین،آلمان،کره جنوبی،ایتالیا و هند انجام پذیرفت 75 درصد شرکت کنندگان اعلام نمودند که رواداری و احترام به دیگران،ویژگی های اخلاقی هستند که برای فرزندان خود بیش از دیگر ویژگی ها می پسندند.  ناگفته پیداست که در کشورهای مردمسالاری،میان دیدگاه های مردمی و دیدگاه های دولتی،چندان هم نمی توان تفاوت گذاشت. از این رو می توان گفت که رواداری و احترام به دیگران،هم اکنون و در سراسر جهان- چه در میان مردم و چه در میان بسیاری از سیاست مداران و دولت ها- ارزش هایی با فراگیری بسیار گسترده ای می باشند. پس شگفت انگیز نیست که در نوشتار و جستارهای آموزشی جهان نیز،پرداختن به ارزش هایی اینچنین،و راه و روش های پرورش کودکانی- و در واقع شهروندانی- روادار و ارج گذار به حقوق و باور و شخصیت دیگران،موضوعی باب و جاافتاده است.  

 ناگفته پیداست که یکی از روش های پرورش انسانی روادار و بردبار،گفت و گوست. کسی که در فرایند گفت و گو با دیگران وارد می شود،می پذیرد که شنونده ی سخنان و اندیشه هایی باشد که چه بسا با باورداشت های خودش متفاوت اند. پس گذشته از این که گفت و گو،روشی است برای شنیدن سخنان تازه و شاید هم دگرگونی در اندیشه و باورهاست بردباری و احترام گذاشتن به دیدگاه های دیگران را هم می آموزاند. اما اگر گفت و گو بخواهد به ویژگی شخصیتی و منش انسانی کسی و یا مردمی درآید روشن است که باید در سال های شکل گیری شخصیت آنها-  دوران کودکی،نوجوانی و جوانی- انجام پذیرد. از این روست که پیشنهاد زنگ گفت و گو و جا دادن آن در برنامه درسی آموزش و پرورش،پیشنهادی سنجیده و بخردانه است. خبرهایی هم که جسته- گریخته از آموزش و پرورش می رسد نشانگر این است که گویا قرار است از سال 93-94 زنگ گفت و گو،به  همراه زنگ کتابخوانی و زنگ انشاء،در برخی پایه های تحصیلی درنظر گرفته شوند. گرچه آنچنان که حمیدرضا کفاش،معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش و پرورش،به تازگی گفته گویا قرار نیست "زنگ گفت و گو و زنگ کتابخوانی" به راستی یک "زنگ درسی" باشند و زمانی مستقل داشته باشند بلکه قرار است که در دل زنگ ها و کتاب های درسی کنونی و یا تازه تآلیف ،بخش هایی با عنوان گفت و گو و کتابخوانی گنجانده شوند.

 اما پیش ِ روی ِ زنگ گفت و گو،زنگ انشاء و زنگ کتابخوانی،چالش هایی چند نهفته است که در اینجا،به کوتاهی به شماری از آنها می پردازیم. نخستین چالش و دشواری پیش رو،آموزگار و نیروی انسانی آموزش دیده،ماهر و فرهیخته است. کسی که بخواهد برنامه گفت و گو و کتابخوانی را به درستی اجرا کند خود باید کتاب خوان و اهل گفت و گو باشد و دوره های اجرای چنین برنامه هایی را به درستی دیده باشد. شوربختانه اما در آموزش و پرورش ما،شمار آموزگارانی اینچنین،بالا نیست و هم اکنون سال هاست که بسیاری از فرهنگیان این مرز و بوم،بن کتاب،خرید کتاب،و خواندن کتاب را فراموش کرده و غرق در کاستی ها و دشواری های اقتصادی زندگی روزمره اند! تاکنون نیز که از دوره های همبسته با این موضوع ها،نشان چندانی دیده و شنیده نشده است. از این رو،پیشاپیش می توان گفت در اجرای این برنامه ها،تآمین نیروی انسانی توانمند،یکی از چالش های بزرگ است.  

 چالش دوم،کمبود منابع آموزشی در مدرسه هاست. برای نمونه در بسیاری از مدرسه های کنونی ایران،یا از بیخ و بن،کتاب خانه ای وجود ندارد و یا اگر هم هست نابسامان اند و کتاب های آنها،اندک و کهنه اند. کتاب های ارزنده ی آموزشی هم که گهگاه در بازار نشر ایران منتشر می شوند و به کار آموزگاران،به ویژه آموزگاران کتاب خوان می آید کمتر پا به مدرسه می گذارند و به دست آموزگاران می رسند.

 اما نکته پایانی در این باره و در این یادداشت کوتاه،این که برابر سخنان حمیدرضا کفاش،که در بالا به اشاره رفت،زنگ های گفت وگو و کتابخوانی  در واقع زنگ های آموزشی مستقلی نیستند. این می تواند خطری جدی را متوجه اجرای این برنامه ها سازد. اگر آموزگار،آموزش درستی در این باره ندیده باشد و اگر در مدرسه،کتابخانه و سایت رایانه ای درست و حسابی نباشد،آسان ترین راه،پرداختن صوری به این موضوع ها و انجام کاری برای رفع وظیفه است،و یا حتی سراسر به کناری نهادن و وقت آن را به درس و موضوع های دیگر دادن. یعنی همان سرنوشت درس "تفکر و پژوهش" پایه ی ششم دبستان،که این نگارنده خود از زبان شماری از آموزگاران پایه ی ششم چندین بار شنیدم که ما نمی دانیم در این کلاس ها،درست و دقیق،چه باید کنیم و چه را درس دهیم و از این رو وقت اش را به درس ریاضی و فارسی دادیم!   

http://niknezhadmr.blogsky.com/

زبان مادری به مثابه حق فرهنگی


زبان مادری به مثابه حق فرهنگی


نویسنده: حسین احمدی نیاز *

دوم اسفند هرسال برابر با 21 فوریه، هرسال بنا به پیشنهاد سازمان علمی، فرهنگی ملل متحد، یونسکو، از سال 1999 «روز جهانی زبان مادری» نام گذاری شده است. تنوع زبانی و فرهنگی و تعدد اقوام، ملیت ها و گروه های زبانی در سطح جهان غیرقابل انکار است. در حال حاضر بالغ بر پنج هزار اقلیت و گروه قومی در جهان زیست می کنند. بر اساس آماری نیمی از شش هزار زبانی که مردم جهان به آن سخن می گویند در حال نابودی است، حدود سه هزار زبان به طور جدی در معرض نابودی قرار داشته و شمار گویندگان برخی زبان ها به کمتر از 10هزارنفر و در مواردی به کمتر از هزارنفر تقلیل یافته است. حقوقدانان بین المللی معتقدند که زبان مادری بخشی از میراث مشترک بشری است.» قوانین و اصول حقوق طبیعی حقوق برابر همه زبان ها در یک کشور را حق طبیعی شهروندانی می دانند که به زبان مادری تکلم می کنند. «یونسکو» اهداف مختلفی از جمله «حق آموزش به زبان مادری»، «تاسیس و گسترش رسانه ها و نظام آموزشی چندزبانه» و «از میان برداشتن تبعیض زبانی» را از هدف های این نامگذاری دانسته است. از سوی دیگر اسناد سازمان ملل «رنگارنگی زبان ها را در کره خاکی نشانه ای از غنای فرهنگی» و «همه زبان ها را میراث مشترک بشری» دانسته و بر «حفظ زبان هایی که با خطر نابودی و فراموشی روبه رو هستند» و «دفاع از حق زبان هایی که متکلمان به آنها در کشور خود در اقلیت» بوده تاکید می کنند. این اسناد از همه دولت ها می خواهند تا تنوع زبانی را در کشورهای خود به رسمیت شناخته و زمینه را برای حق برابر زبان ها در همه زمینه ها، از جمله آموزش به زبان مادری، فراهم کنند. در جمهوری اسلامی قانون اساسی در اصل پانزدهم با پذیرش این حق فرهنگی زبان مادری را یک حق فرهنگی و شهروندی دانسته است. تدریس زبان مادری دارای آثار ارزشمندی است از منظر شخصیتی همه روانشناسان و جامعه شناسان بر این باورند که اولین عامل در شکل گیری شخصیت انسان زبان مادری است. از نظر روانشناسی زبان مادری مهم ترین وسیله برای برقراری ارتباط با افراد است. انسان به وسیله زبان مادری خود با دیگران رابطه عاطفی برقرار می کند و با جامعه خود اصول تعامل را می آموزد. خواسته ها، نیازها و آرزوهای شخص ابتدا به زبان مادری جاری می شود و مادر اولین شخصی است که انسان با او چنین رابطه گرم و صمیمی برقرار می کند. همانگونه که انسان به زبان مادری سخن می گوید، به قلب و نقطه آغاز آن نیز می اندیشد. تصمیم ها، آمال و آرزوهای هر فرد در ارتباط مستقیم با زبان مادری در ذهن و تفکر او شکل می گیرد. یادگیری هر زبان در چهار مرحله صورت می گیرد اول: شنیدن، دوم: صحبت کردن، سوم: خواندن و چهارم: نوشتن. طبیعی است که زبان مادری اولین زبانی است که بایستی در این چهار مرحله آموخته شود. زیرا ذهن فرد آمادگی بیشتر برای پذیرش آن دارد، چنانچه در فرآیند یادگیری زبان این چهار مرحله به خوبی اجرا نشود یا به جای زبان مادری، زبان جایگزین آموخته شود، در آینده فرد با مشکلات زیادی در تعاملات خود با افراد جامعه روبه رو خواهد شد. به عنوان مثال ممکن است چنین فردی دچار ضعف در یادگیری و آموزش شده و از درک حقایق آنگونه که هست باز ماند. 
     یا دچار ضعف شخصیتی شده و با خصوصیات اخلاقی مانند ترس، کم رویی، خجالتی بودن، منزوی بودن یا از یادگیری زبان مادری به شکل کامل بی نصیب ماند و مشکلاتی از این دست در وجود شخص شکل گیرد. چنین فردی حتی بعد از ازدواج در برقراری ارتباط سالم و مفید با همسر، فرزند و پیرامون خود دچار مشکل شده و خود را از جامعه ای که در آن زندگی می کند بعید و جدا می یابد، جامعه نیز چنین فردی را یک فرد غیرعادی و ناهمگن به حساب آورده و در نتیجه بین فرد و جامعه تعارض ایجاد و شخص در بحران هویت گرفتار می شود. شاید تعداد افرادی که در برخورد با موارد فوق دچار آسیب می شوند بسیار اندک باشند ولی هستند اشخاصی که مبتلابه اینچنین مسایلی باشند. پایه و اساس تمدن یک ملت و اصول فناناپذیر فرهنگ و هویت هر قومی زبان مادری آن قوم است. اصل پانزدهم قانون اساسی با پذیرش این امر که زبان مادری یک حق فرهنگی است، مجوز به کارگیری و استفاده از زبان مادری را داده است. در قاموس حقوق بین الملل زبان مادری یک حق فرهنگی محسوب می شود که اقلیت ها و اقوام از آن برخوردارند.

    *کارشناس حقوق بین الملل

روزنامه شرق -  3  بهمن   92